تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۸ - ۰۳:۰۴ | کد خبر : 2847

زارو زار گریه میکردن پریا

پرونده‌ای به مناسبت اکران فیلم «زار» ساخته نیما فراهی فاضل ترکمن ژانر وحشت در سینمای ایران سابقه چندانی ندارد. فیلم‌های که داشتیم، بیشتر ادای وحشت را درآورده‌اند و تا رسیدن به مختصات واقعی این ژانر، فاصله زیادی داشتند. قبل از انقلاب، آثار ساموئل خاچیکیان را داریم که بیشتر تریلر هستند و به‌شدت وام‌دار سینمای هیچکاک. […]

پرونده‌ای به مناسبت اکران فیلم «زار» ساخته نیما فراهی

فاضل ترکمن

ژانر وحشت در سینمای ایران سابقه چندانی ندارد. فیلم‌های که داشتیم، بیشتر ادای وحشت را درآورده‌اند و تا رسیدن به مختصات واقعی این ژانر، فاصله زیادی داشتند. قبل از انقلاب، آثار ساموئل خاچیکیان را داریم که بیشتر تریلر هستند و به‌شدت وام‌دار سینمای هیچکاک. آثاری نظیر «دلهره» یا «سرسام». بعد از انقلاب اما فیلم «شب بیست‌ونهم» حمید رخشانی از کامل‌ترین فیلم‌هایی است که به چهارچوب این ژانر تا حدود زیادی وفادار مانده. «خوابگاه دختران» محمدحسین لطیفی اگرچه در کارگردانی دچار ضعف است و فیلم تازه از نیمه دوم خودش شروع می‌شود، اما به‌خاطر فیلمنامه بکر ایرج طهماسب و بازی باورپذیر صادق صفایی، از استاندارد قابل توجهی برخوردار است. بسیاری از فیلم‌های ایرانی که با ادعای ژانر وحشت ساخته شده‌اند، جنایی هستند، مثل «حریم» ساخته‌ سیدرضا خطیبی‌سرابی، یا «رز زرد» ساخته داریوش فرهنگ. بعضی دیگر از این فیلم‌های مدعی حال‌وهوای سایکودرام را دارند. فیلم‌هایی مثل «اثیری» ساخته محمدعلی سجادی، «آل» ساخته بهرام بهرامیان و «پارک‌وی» ساخته فریدون جیرانی که در این میان اثیری با آن فضای خاص بوف کوری و جریانات سورئال، فیلم بسیار قدرتمندی است. در سال‌های اخیر نیز فیلم «ماهی و گربه» شهرام مکری را داشتیم که با توجه به تیتراژ و قصه فیلم، انتظار می‌رفت بیشتر در دل ابژه‌های وحشتناک برود، اما بیشتر از سوژه سلاخی آدم توسط یک رستوران بین‌راهی، قصد دارد قدرت کارگردانی در پرداخت یک سکانس پلان و ساخت فرمتی پست‌مدرن را به رخ می‌کشد. موفق هم می‌شود. ضمن این‌که فضای سورئال «ماهی و گربه» نظیر ندارد و کم نیستند سکانس‌هایی که نفس مخاطب را در سینه حبس می‌کنند. مثل وقتی که بابک کریمی با آن بازی درخشان خودش، یکی از دختران دانشجو را به بهانه تعمیر فلکه آب با خودش همراه می‌کند. یا فیلم «اژدها وارد می‌شود» ساخته مانی حقیقی که از جهت قدرت کارگردانی، فیلم‌برداری و موسیقی متن کریستف رضاعی با «ماهی و گربه»، اشتراکات زیادی دارد. «روایت ناپدید شدن مریم» ساخته محمدرضا لطفی از آخرین فیلم‌های ایرانی ساخته‌شده در این فضاست. یک ماکیومنتری ترسناک که حضور دکتر افشین یداللهی در آن به‌عنوان روان‌پزشک بیماری که گمان می‌کرده تسخیر شده و تردید او در این‌که بیمار راست می‌گوید یا هذیان، هراس فیلم را بیشتر می‌کند.
آخرین، مهم‌ترین و یکی از اصیل‌ترین فیلم‌های ژانر وحشت ایرانی اما فیلم «زار» ساخته نیما فراهی است؛ فیلمی که تا حد امکان با دور زدن ممیزی سعی کرده به مختصات ژانر وحشت وفادار بماند. بگذریم از پایان‌بندی فیلم که معلوم است به کارگردان تحمیل شده. «زار» از معدود فیلم‌های ایرانی است که می‌توان با اطمینان‌خاطر آن را ترسناک تلقی کرد. همه چیز از قصه تا کارگردانی، موسیقی و صدا و هم‌چنین تدوین در خدمت ترسناک‌تر شدن فیلم هستند. فیلم «زار» قصه جذابی دارد، دچار لکنت نمی‌شود و از ریتم نمی‌افتد. قصه خودش را با یک کارگردانی روان و قدرتمند ادامه می‌دهد و سرشار است از سکانس‌هایی که تسلط صاحب اثر را بر فیلم و شناخت او از سینما و ژانر وحشت نشان می‌دهد. عطف به سکانس خوبی که ماری در دست‌شویی افتاده و تماشاگر صدای دوستانش را نه از زاویه دوستان او که از ناحیه گوش ماری می‌شنود. یا سکانس احساسی و غم‌انگیز پریدن عبد از پشت‌بام. یکی دیگر از بزرگ‌ترین حسن‌های فیلم «زار»، موسیقی متن مهندسی‌شده و دقیق بابک میرزاخانی است که ثابت کرده از پس ساخت هرگونه موسیقی متناسب با مضمون فیلم برمی‌آید و شایسته است که در جشنواره‌ فجر قدر ببیند و صاحب سیمرغ باشد. موسیقی بابک میرزاخانی برای فیلم زار، بدون آن‌که دچار غلو و اغراق شود و تماشاگر را گول بزند، فضای فیلم را تصویری‌تر و ملموس‌تر می‌کند و بستری برای باورپذیری بیشتر اثر به وجود می‌آورد.
فیلم «زار» نیما فراهی برای اولین بار در یک بخش تازه‌تاسیس جشنواره جهانی فیلم فجر به نام «سایه‌های ترس» به نمایش درآمده است. در این بخش فیلم‌های دیگری از کشورهایی مثل کره‌جنوبی، ژاپن و… نیز به نمایش گذاشته شدند. به همین مناسبت گفت‌وگویی کردم با نیما فراهی، کارگردان خلاق و خوش‌ذوق اثر، به‌اضافه یادداشت‌ یکی از بازیگران درباره فیلم و هم‌چنین مواجهه آرمان درویش ـ بازیگر ـ با فیلم «دراکولا»ی فرانسیس فورد کاپولا، به‌عنوان تجربه یک بازیگر ایرانی با یک فیلم ترسناک خارجی و همچنین گزارش نفوذی چلچراغ؛ از نخستین مواجهه تاریخی سینمای وحشت و تماشاگر ایرانی در سی‌وپنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر.

* تیتر سطری از شعر «پریا و دخترای ننه دریا» احمد شاملو

«زار» اسم سختی نیست؟ اصلا درباره معنای اسم توضیح بده.
زار ریشه‌اش آفریقایی است، ولی در ایران از بوشهر شروع می‌شود که این‌ها اعتقاد دارند یک‌سری باد وجود دارد که وقتی می‌وزد، آدم‌ها را تسخیر می‌کند. به آن‌ها اصطلاحا «باد جن» یا «باد زار» می‌گویند. زار مدل‌های مختلفی دارد که این یکی از آن‌هاست. ما درکل با معنای زار و این داستان‌هایش کاری نداشتیم، فقط برای این‌که مخاطب بداند که دارد چه می‌بیند و این‌که ریشه‌اش ایرانی بود و درباره تسخیر کردن بود، می‌خواستیم یک اشاره‌ای کنیم که تازه فضای ترسناک فیلم را درک کنند. کسی که معنایش را نداند، در گوگل سرچ می‌کند! البته قبلا یک اسم دیگر داشت. روزی که رفتیم برای پروانه ساخت، درجا گفتند اسم بگذارید و ما هم اسم انتخاب نکرده بودیم و همین‌جوری گفتیم «اتاق». از شانس ما همان موقع فیلم «اتاق» لنی آبراهامسون آمد بیرون و کلی هم در اینستاگرام فحش خوردیم که چرا چنین اسمی گذاشتیم و خلاصه تغییر پیدا کرد و شد «زار». من می‌گویم خیلی مهم نیست که بدانند یا ندانند که زار چیست، ولی اگر هم ندانند، می‌روند و پیدا می‌کنند. آن کسی که پیدا نمی‌کند، خیلی برایش اهمیت ندارد و آن کسی که برایش مهم باشد، می‌رود و پیدا می‌کند. اتفاقا فکر می‌کنم زار دم‌ دستی است، چون به هر کسی که می‌گویم،‌ اولین چیزی که می‌گوید، این است که زارِ جنوب؟! پس معلوم است شناخت‌هایی وجود دارد.
در تیزرهای فیلم آمده که داستان واقعی است. حالا واقعا واقعی است یا این دیگر یک رسم شده برای تیتراژ و تیزر فیلم‌های ترسناک.
همین‌طور است. ما یک سفری با بازیگران رفته بودیم. من یک دوستی دارم که ماه عسل با خانمش رفتند در یک روستایی در دل کوه‌های جاده فیروزکوه و بعد از سه روز حوصله‌شان سر رفته بود و به ما زنگ زدند که بلند شوید و بیایید. ما هم با یک اکیپ از دوستان عروس رفتیم خانه عروس. شب که شد، بچه‌ها نشستند و احضار روح کردند. یک‌دفعه‌ای من رفتم روی دور مسخره‌بازی و یک لیمو امانی انداختم طرف پنجره، همه ترسیدند و از جا پریدند. اسم آن کسی که احضار کرده بودیم، نعمت بود. گفتیم لابد نعمت آمده و خلاصه فضا آن‌قدر متوهم و وحشت‌زده شد که نصف‌شبی جمع کردیم و رفتیم تهران. بیس‌اش را از این گرفتم. این‌که یک عده‌ای رفته‌اند شمال و احضار روح می‌کنند. البته بخش متافیزیکی قضیه براساس واقعیت نبود و منظور من سوژه اولیه اثر بود.
برای ساخت فیلم سینمایی در ژانر وحشت، ممیزی‌های فراوانی در کشور ما وجود دارد. به‌خصوص فیلم‌هایی که مثل فیلم تو مضامین ماورایی دارند. فیلم «زار» چه روندی را از این لحاظ طی کرد؟
این یک قانون نانوشته است و قانونی است که ما برای خودمان نوشتیم و اصلا هیچ جایی ننوشته که ژانر وحشت اجازه کار کردن ندارد، ولی این‌جا همه گارد می‌گیرند. کارهایی هم که تابه‌حال مجوز گرفتند و ساخته و اکران شدند، کارهای بدی از آب درآمده. حقیقتش یک ترسی کارگردان‌ها را گرفته که کسی برای ساخت فیلم ترسناک در ایران، ریسک نمی‌کند. یادم است که اولین بار داشتم فیلمنامه را می‌نوشتم، رفتم دفتر یکی از بچه‌ها و گفتم قصه ترسناک می‌نویسم. یک‌دفعه سه، چهار نفر گفتند آقا مجوز به تو نمی‌دهند و بی‌خیال شو. آن‌قدر بی‌انگیزه شدم که حتی یک هفته فیلمنامه را ول کردم، اما قصه از ذهنم نمی‌رفت. فیلمنامه را تمام کردم و بردم ارشاد. گفتند برای این‌که کسی تصور نکند این روح و روح‌بازی‌ها واقعی است، باید بخش مواد مخدر و توهمی بودن این جوانک‌ها را زیاد کنم. درواقع روی مسئله متافیزیک و ماوراءالطبیعه خیلی حساس هستند. با خودم گفتم باید راه دررو بگذاریم. راه دررو این بود که یا این‌ها خواب ببینند، یا این‌که در آخر فیلم بفهمند یک آدمی دارد اذیت می‌کند مثل فیلم «اقلیما»ی محمدمهدی عسگرپور، یا این‌که بفهمند مواد مخدر و توهم و این‌ها چیزهاست. تاکید داشتند خشونت هم باید در فیلم کم باشد. بعدها متوجه شدم که این‌ها مطمئن بودند فیلم ما فیلم بدی می‌شود و برای همین مجوز را دادند. وقتی که فیلم آماده شد، یکی از مواردی که ممیزان به‌عنوان ضعف می‌گفتند، این بود که خیلی ترسناک است! بعد من گفتم فیلم ژانر وحشت است! باید موقع تماشایش ترسید! اصلا ساخته می‌شود که بترساند! خلاصه این‌که خیلی معجزه شد که در جشنواره جهانی فجر به اکران رسید.جناب سیدرضا میرکریمی هم کمک بسیاری کردند. هم به این فیلم و هم برای تاسیس بخش سایه‌های ترس.
با این توصیفات، فکر می‌کنی ممیزی چقدر به فیلم تو ضربه زده؟ مشخصا به پایان‌بندی فیلم.
خیلی خیلی زیاد. چه کسی باور می‌کند یک جمعی از جوانان بروند سفر و موادی مصرف کنند و همگی درجا بمیرند و آن یکی هم که زنده مانده، توهم سورئال بزند؟! همه دوستانم می‌گفتند این سکانس آخر دم‌دستی است. منتها چاره دیگری پیش رویم نبود، اما من مطمئن و امیدوارم اگر این ژانر راه بیفتد به ساخته شدن، تا پنج سال آینده ممیزی کوتاه می‌آید و مشکلات ابتدایی حل می‌شود. الان چون خیلی فیلم ترسناک نداریم، ممیزی به‌شدت سلیقه‌ای شده.
حالا عجیب است که صدا و سیما خودش، ماه رمضان یک‌سالی سریال «او یک فرشته بود» را پخش کرد که به‌هرحال در زمان خودش، فارغ از ضعف‌هایی که داشت، کار تازه‌ای برای تلویزیون بود.
«او یک فرشته بود» علیرضا افخمی نگاهش، نگاه مذهبی بود و ارشاد هم با قصه‌های مذهبی مشکلی ندارد. مسئله احضار ارواح است که دچار ممیزی می‌شود. چون این‌ها اعتقاد دارند نباید احضار روح کرد. از طرف دیگر کسی که احضار روح می‌کند، آدم بد فیلم است و اصلا نباید نجات پیدا کند و از این چیزهای باورنکردنی!
قبل از «زار» فیلم کوتاه ساخته بودی؟
فیلم کوتاه زیاد ساختم. البته من از تئاتر کارم را شروع کردم و با خانم گلاب آدینه به سینما آمدم و تجربه‌های مختلفی را به‌عنوان دستیار در کنار خانم آدینه داشتم. مثل فیلم «جیب‌بر خیابان جنوبی» که دامادشان، آقای سیاوش اسعدی ساخته است. یک دوره‌ای هم عشق بازیگری بودم. کلاس‌های بازیگری حمید سمندریان، امین تارخ و شهرام مکری را ثبت‌نام کردم. در این گوشه و کنار فیلم‌های کوتاهی هم ساختم که اتفاقا هیچ‌کدام به ژانر وحشت ربطی نداشت.
خیلی خوب است که تو برخلاف روال رایج سینمای ایران که ساخت فیلم‌های اجتماعی است، سراغ ساخت فیلمی در ژانر وحشت رفته‌ای. این جسارت تو را نشان می‌دهد. چنین دغدغه‌ای از کجا آمد؟
من برای یکی از فیلم‌های کوتاهی که ساختم، به یک فستیوالی رفتم که در این فستیوال بعضی از فیلم‌های سینمای ایران پخش شد و دبیر آن‌ فستیوال گفت که سینمای شما خیلی کوچک است و شما هیچی ندارید و ژانرهای مختلف را تجربه نمی‌کنید.. گفت شما حتی ژانر وحشت ندارید و این یعنی سینما در کشور ایران به اندازه کافی رشد نکرده است. من خیلی دغدغه‌مند شدم بعد از این حرف‌ها. مثلا فکر می‌کردم که چرا حتی کره‌ای‌ها در ژانر وحشت قوی هستند و سینماگران ما حتی تجربه ژانر وحشت را از سَر نمی‌گذرانند؟ بعد هم که آمدم تهران، دیدم فیلم‌هایی اکران می‌شود با اسامی «مُردن به‌وقت شهریور»، «جامه‌دران»، «چهارشنبه، ۱۹ اردیبهشت» و خیلی توی ذوقم خورد. همه این فیلم‌ها اجتماعی بودند و ماجرای غم‌انگیزترش این بود که کپی دست پنجم، ششمی از سینمای اصغر فرهادی یا رخشان بنی‌اعتماد بودند که هیچ‌گونه توانایی نداشتند. به خودم گفتم اگر می‌خواهی کار اولت را بسازی، باید ژانر متفاوتی را تجربه کنی. من فیلم جنگی هم دوست داشتم بسازم، منتها نمی‌خواستم در اولین تجربه‌ام به من برچسب بزنند. این شد که رفتم سراغ ژانر وحشت که خیلی از فیلم‌هایش را دیده‌ام و دوست داشتم.
فکر می‌کنی کامل‌ترین فیلم ترسناک ایرانی کدام فیلم باشد؟
می‌شود گفت اولین فیلم ترسناک تحت ژانر ما «شب بیست و نهم» است. فیلم خوبی بود. ببینید ما وقتی راجع به سینمای هیچکاک حرف می‌زنیم، نه موجود ترسناک دارد، نه ژانر ترسناک، ولی یک استرس خاصی در فیلم‌هایش هست که من آن را در دسته‌بندی فیلم ترسناک نمی‌گذارم. توی ایران سینمای ژانر وحشت هنوز درست شناخته نشده و مابین تریلر، جنایی و سایکودرام معلق است. در ایران فیلم‌های ترسناک خیانت کرده‌اند به سینمای وحشت. یعنی کسانی که تا الان فیلم‌های ترسناک ساخته‌اند، به‌طور قطع خیانت کرده‌اند به تمام مخاطبان سینمای وحشت و تمام کسانی که سینمای وحشت دوست دارند.
فیلم «زیر سایه» بابک انوری را هم دوست نداشتی؟
راستش را بخواهم بگویم، نه! اصلا خوب نبود. ادای روشن‌فکری داشت و مختصات ژانر وحشت را هم رعایت نکرده بود. از آن فیلم‌ها که همه چیز را با هم قاتی کرده بود. اما آخرین فیلم ترسناکی که تماشا کردم و دوست داشم، خارجی بود. فیلم The Witch.
چرا از گروه بازیگران سرشناس‌تری در فیلم استفاده نکردی؟
یکی از ویژگی‌های ژانر وحشت این است که نباید بازیگر مطرح داشته باشد. یعنی بزرگ‌ترین فیلم‌های وحشت دنیا را هم که نگاه کنی، بازیگران خیلی بنام و ستاره در آن نمی‌گذارند. قاعدتا استثنا هم وجود دارد، اما چون مخاطب یک پیش‌زمینه‌ای نسبت به بازیگر سرشناس دارد، اثرپذیری‌اش در ژانر ترسناک کم می‌شود. از این گذشته من همیشه دوست داشتم اگر فیلمی می‌سازم، دو تا بازیگر جدید هم معرفی کنم.
این‌ها پیشینه‌ای هم داشتند؟ مثلا تئاتری باشند؟
بله. همگی. مثلا ساناز صفایی که فوق لیسانس گرافیک دارد، دوره‌های بازیگری زیاد دیده و بازی تلویزیون و تئاتر هم خیلی در سابقه‌اش داشته… مابقی هم تئاتری حرفه‌ای هستند. محمدرضا غفاری و حدیث میرامینی هم که خودتان می‌شناسید. فیلم‌های محمدرضا را قبلا دیده بودم و دوستش داشتم و خیلی هم شنیده بودم که بازیگر دوست‌داشتنی‌ای است.
یکی از خطرات ساخت فیلم ترسناک این است که اگر جایی غلو یا اغراق اشتباهی در ترساندن داشته باشی، فیلم دچار کمدی ناخواسته می‌شود. فیلم تو اما چنین ایرادی نداشت. این استعداد تو در ساخت فیلم ترسناک از کجا می‌آید؟
من زیاد فیلم ترسناک می‌بینم. قبل از ساخت فیلم بارها و بارها فیلم «احضار روح» را تماشا کردم. تا همین چند سال پیش مدام خواب‌هایی می‌دیدم که فضاهای ترسناک داشت. خلاصه یک‌جوری با فضاهای مالیخولیایی انس گرفتم.
موسیقی فیلم که توسط بابک میرزاخانی ساخته شده، بسیار خوش نشسته است. درباره همکاری‌ات با بابک بگو.
من در این فیلم یک شانس بزرگ آوردم و آن هم حضور دوستان هم‌دلی مثل بابک میرزاخانی، محمدرضا غفاری و شاهین یارمحمدی بود. همکاری با بابک تجربه شیرینی است. کارش را درست انجام می‌دهد و نمی‌گذارد مضطرب باشی. محمدرضا هم خیلی بازیگر منظمی است. واقعا اخلاق حرفه‌ای دارد. این شد که نتیجه کار با آن‌ها جواب داد. به‌نظرم موسیقی بابک بسیار متناسب با فضای فیلم است. محمدرضا هم یکی از بهترین بازی‌های خودش را به نمایش گذاشته.
از بین این فیلم‌های سایه‌های ترس جشنواره جهانی فجر کدام‌یک را بیشتر دوست داشتی؟
«قطاری به سمت بوسان» که ساخت کشور کره بود.
وقتی فیلم‌های ترسناک این‌قدر ممیزی می‌شود و به‌طور مشخص آقای جمال شورجه می‌گوید ترساندن مردم سرگرمی نیست و دیه دارد، چطور بخش سایه‌های ترس در جشنواره جهانی فجر که یک جشنواره دولتی است، راه‌اندازی شده؟
این‌ها به‌خاطر درایت آقای میرکریمی است که دبیر جشنواره هستند. ایشان ضعف سینمای ما را می‌داند و نمی‌خواهد جای فیلم‌های ژانر وحشت در سینمای ایران خالی باشد. برای همین تلاش و مذاکرات زیادی برای راه انداختن این بخش داشتند.
در فیلم‌های ترسناک خارجی یک قاعده‌ای وجود دارد که آدم‌های بد زودتر قربانی می‌شوند، در فیلم تو برعکس است. میثاق که ظاهرا مثبت‌ترین نقش بود، اول از همه از بین رفت.
درست است. من دوست داشتم این کلیشه را بشکنم. اول از همه میثاق قربانی شد و تازه منفی‌ترین شخصیتم که چاقوکش بود و اهل مواد مخدر یعنی سپید را زنده نگه داشتم. چون با این غافل‌گیری مخاطب دچار ترس بیشتری می‌شود.
الان مشغول نوشتن فیلمنامه تازه‌ای هستی؟
دارم یک فیلمنامه می‌نویسم که آن هم یک جورهایی سایکودرام است. دیگر وحشت نیست البته. فیلمی که سوژه‌اش بعد از خواندن کتاب «جهان هولوگرافیک» که داریوش مهرجویی ترجمه کرده، به ذهنم رسید.

شماره ۷۰۴

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. 31, اردیبهشت, 1396 00:19

    […] زارو زار گریه میکردن پریا | مجله 40 چراغ […]

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟