گفتوگو با ستاره اسکندری درباره تاسیس خانه فرهنگ مانا
الهه حاجیزاده
سیدمهدی احمدپناه
سالهاست که در تئاتر و تلویزیون و سینما در قالب بازیگر فعالیت میکند اما گویا دغدغههایش فرای مسائل بازیگری است و با فعالیتهایی برای بسط و توسعه محیط فرهنگی و هنری پیرامونش تلاش میکند. ستاره اسکندری در تازهترین فعالیت فرهنگیاش یک خانه فرهنگ به نام مانا راهاندازی کرده و آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو پیرامون این خانه فرهنگ.
از نظر شما خانه فرهنگ کجاست و چه تعریفی دارد؟
خانه فرهنگ برای من مامنی است که در آن اتفاقات فرهنگی میافتد و وقتی وارد آن میشویم، شاهد مسائلی هستیم که بر روح و روان و سطح فرهنگ میتواند موثر باشد. برای من بیش از هر چیزی محل امنی برای متمرکز شدن بر خواستهها و نیازهای فرهنگی است.
در مورد خانه فرهنگها توضیح دهید و از اهداف آن بگویید.
در تهران مجموعه خانههایی داریم که حتی در حالتی که شبیه به خانه هم نباشند، میتوانند بسیاری از نیازهای فرهنگی را رفع کنند. کلاسها و نشستها و سمینارهای مختلفی در این خانهها برگزار میشود که مورد نیاز جامعه است و توسط شهرداری به عناوین مختلف غیر از خانه فرهنگ، مثل سرای محلهها و… برگزار میشوند. خانه فرهنگ و هنر مانا کاملا خصوصی است و ملکی متعلق به خانواده جلالی است که ترجیح دادند خانه مادربزرگ را بازسازی کنند و در آن اتفاقات فرهنگی رخ دهد و درخواست فعالیت فرهنگی دادهاند. اما من بهعنوان یک شخص مستقل در این مکان فعالیت میکنم.
برنامهریزی فعالیتهای هنری خانه فرهنگ و هنر مانا چگونه است؟
مدتهاست احساس میکنم فضای اهالی تئاتر با اینکه ماهیت دیالوگی دارد، از صحبت کردن با هم دور شده است. تلاش کردیم برای متمایز شدن از سایر خانههای فرهنگ، اقدام تازهای کنیم. من بهعنوان یکی از اهالی فرهنگ خواستم نیازم را فریاد بزنم که گفتوگو بین اهالی تئاتر صورت نمیگیرد و پاتوقی وجود ندارد که تعدادی آدم دور هم جمع شوند که شخصی باشد و اهالی تئاتر با هم گفتوگو کنند.
یعنی فکر میکنید نیاز امروز جامعه تئاتری دیالوگ برقرار کردن است؟
حتی اگر گفتوگوهای ما پر از اختلاف نظر باشد، اما واقعا نیاز است که یکدیگر را بشنویم. من با این ایده کار در خانه فرهنگ را شروع کردم که همیشه دنبال این خواسته بودهام. شاید امکانش را نداشتم، اما مدام به آن فکر میکردم. حالا تنها شدن ما در خود هنرمندان تئاتر در حال اتفاق افتادن است و من از این بسیار هراسانم، به این دلیل که میدانم پایه اصلی تئاتر که دیالوگ است، با این روند متزلزل میشود.
چه چیزی موجب شد که با توجه به فعالیت در تئاتر، سینما و تلویزیون، مدیریت یک مجموعه هنری را هم قبول کنید؟
بهعنوان کسی که ۲۰ و چند سال فعالیت بازیگری کردهام، در یک سن و تاریخی از زندگی خودم قرار گرفتهام که دوست دارم به راهی که رفتهام، نگاه کنم و ببینم چقدر میتوانم موثر باشم در فرهنگ جامعهام. بازیگری شغلی است که بسیار شخصی است و تمام اتفاقات روی فرد رخ میدهد. ما بازیگران نهایتا بازی خوب کاراکترها را در ذهن مردم ماندگار میکنیم، اما درنهایت همیشه یک پیشنهادشونده هستیم.
یعنی حتی هنرمندان هم با وجود این همه توجه احساس تنهایی میکنند؟
ما همه دچار تنهایی شدهایم و آنقدر به زندگیهای شخصی فکر میکنیم که از باهم بودن دور شدهایم. وقتی با سالن باران بهعنوان اولین سالن تئاتر مستقل همکاری کردم، تازه فهمیدم چقدر تنها شدهایم و اهل گفتوگو نیستیم. سختیهای مدیریتی و بازیگری من هیچ ربطی به هم ندارد. در ۴۳ سالگی حس کردم نیاز دارم ترمز دستی شخصی را بکشم و به راه رفته و راهی که میروم، نگاه کنم. منظورم این نیست که قرار است از بازیگری دور شوم. دوست دارم بر فرهنگ جایی که در آن زندگی میکنم، موثر باشم. منظورم کل جامعهای است که در آن زندگی میکنیم؛ هم جامعه تئاتری هم اجتماع همگانی.
این روحیه ساختن محیط پیرامون چقدر در جامعه ما جاری است؟
در کتابهای دبستان خواندیم دست به دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد، اما کمتر به آن عمل کردیم. زمان حال برای من بزنگاهی است که میتوانم پل ارتباطی باشم بین مردم و هنرمندان؛ هنرمندان جدید و قدیم، هنرمندان تهران و سایر شهرها. میخواهم موثر باشم و اگر روزی به من اعتماد شده است، باید امروز هم من این مشعل را روشن نگه دارم و این راه را ادامه دهم. خانه فرهنگ علاوه بر محلی برای گفتوگوی افراد تئاتر، درواقع نقش پل ارتباطی دارد و من بهعنوان یک ایرانی چیزی که احتیاج دارم، این است که اشکال نمایش ایرانی در خارج از مرزهای ما هم به صحنه رود، مثل خیمهشببازیها، حماسههای فردوسی، نقالی و پردهخوانی و… که بسیار ارزشمند است.
شماره ۷۲۲