تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۵/۰۷ - ۰۵:۵۷ | کد خبر : 3518

عمری غرق در تصاویرِ ســـینما

مرورری بر ناگفته‌های استنلی کوبریک به مناسبت نودوهشتمین سال تولدش حامد وحیدی با این‌که ۱۸ سال از مرگش می‌گذرد، اما اگر زنده بود، باید شمع‌های کیک نودوهشتمین سال تولدش را فوت می‌کرد. در مورد او می‌گویند جهان سینمایی و اندیشه‌اش عرصه‌ای به‌هم‌تنیده، بسیط و رازآلود بود که هرکدام از فیلم‌هایش به بیننده اجازه می‌داد تا […]

مرورری بر ناگفته‌های استنلی کوبریک به مناسبت نودوهشتمین سال تولدش

حامد وحیدی

با این‌که ۱۸ سال از مرگش می‌گذرد، اما اگر زنده بود، باید شمع‌های کیک نودوهشتمین سال تولدش را فوت می‌کرد. در مورد او می‌گویند جهان سینمایی و اندیشه‌اش عرصه‌ای به‌هم‌تنیده، بسیط و رازآلود بود که هرکدام از فیلم‌هایش به بیننده اجازه می‌داد تا تنها گوشه‌ای‌ بسیار کوچک و پنهان از ذهنیت او را بازشناسایی کند.
اگر نخواهیم متهم به ستایش شیفته‌وارش شویم، باید این اعتراف را بکنیم که او درون صنعتی کار کرد که صاحبان آن، همواره در خرد کردن آدم‌ها همت کرده‌اند. او‌ اما‌ یک فرد استثنایی‌ بود؛ آفرینش‌گری که اجازه نداد فشارهای‌ عظیم سینمای مبدل به صنعت شده، استخوان او را نیز همچون هم‌قطارانش خرد، از استقلال در آثارش محروم و به داوری‌اش آسیب برساند.
اغلب آثار کوبریک همان‌قدر که اتمسفری کابوس‌گونه‌ دارند، طنزآمیز نیز هستند! فیلم‌های سینمای کوبریک در متن نابودی قریب‌الوقوع‌ جهان، ظاهرفریبی، سوءتفاهم، شهوت‌پرستی، هراس‌زدگی‌، جاه‌طلبی، میهن‌پرستی و رویاپردازی با قهرمانانِ نالایق می‌توانند خنده‌ای مهیب‌ را‌ برانگیزانند. شاید بهترین تفسیر این جنبه از آثار کوبریک را الکساندر واکر، منتقد فقید بریتانیایی در مورد او بیان کرده است: «در ‌‌خوی‌ کوبریک افسون‌شدگیِ نیرومندی به ‌سوی‌ جنبه کابوس‌گونه هستی جریان دارد. او آمادگی دارد‌ با‌ مصیبتی‌ که‌ گمان می‌برد قریب‌الوقوع است، با ذهنی پرسش‌گر روبه‌رو شود و بدبینی را در خنده‌ای وحشیانه رها کند.» قبول دارم که نظر واکر در نگاه اول کمی پیچیده به نظر می‌رسد، اما از آن سخت‌پوسته‌تر مشخص کردن آن‌چه دقیقا ایـن نگرش‌ را شکل داده است.
جنگ و خشونت‌های انسانی از دیگر مایه‌های تکرارشونده در آثار استنلی کوبریک است. وقتی در حال تماشای فیلمی از این جنس کارهای کوبریک هستیم، آشکارا این واقعیت را که او تمایلی برای آرامش‌طلبی ندارد، می‌توانیم ردیابی کنیم. جنگ و خشونت از آن دسته موضوع‌هایی‌‌ هستند‌ که رویکرد به آنان به‌آسانی می‌تواند سرشت‌های انسانی را آشکار کند. قـطعا کوبریک جنگ را یک موقعیت نابخردانه می‌بیند که به‌سرعت انسان را وادار به آشکارگی موضعش‌ می‌کند‌؛ موضعی که در زمانی ‌غیربحرانی خیلی هم امکان بروز ندارد.
یک کارگردان برای این‌که یک پای خود را‌ در‌ کابوس‌ و پای دیگرش را در واقعیت‌ نگه‌ دارد،‌ به احساسی بسیار مطمئن از تـعادل نیاز دارد. این را کوبریک تا درجه‌ای استثنایی‌ داراست و آثارش حاصل تنش خلاق‌ میان این دو موقعیت ذهنی است.
مسحور‌ از کوتاهی عمر، از بی‌سرانجامی تلاش برای پرگشودن از قفس شوربختی‌های بشری؛ آن هم‌ در این‌ فرصت کوتاهی که به ما داده‌ شده، همچون شورش نومیدانه‌ و کیهانی‌ دیوید‌ بـومن در «۲۰۰۱: یـک‌ اودیسه فضایی» که به نوزایی او در کالبد ستاره‌ای انجامید؛ همچون تلاش محتوم برای دگرگونه‌سازی‌ الکس‌ شرور در «پرتقال کودکی».
شاید کوبریک و چکیده باورهایش همان فصل پایانی «دکتراسترنج لاو» باشد: همان نواهای محزون «دوباره یکدیگر‌ را‌ خواهیم دید…»
اگر بخواهیم روراست‌ و بی‌تعارف‌ باشیم‌، باید بگوییم‌ که‌ او‌ در سراسر آثارش سودایی جز دریافتن این واقعیت تکامل‌گرایانه نداشت که چرخ آن‌چنان خواهد چرخید و ما را به جایی بازخواهد گرداند که مجبور باشیم این دور‌ تکاملی را دوباره از سر، از همان خط شروع آغاز کنیم. با‌ این وجود یک دریچه امید هم وجود داشت: افزاری به نام هنر؛ دژ لرزانی که مردانی چون او در برابر میرایی و بی‌فرجامی زندگی برمی‌افرازند، اما بـه آن شرط که معمار این‌ دژ‌ بنایش را با چیره‌دستی بایسته‌ای برافرازد، یا به سخن دیگر داستان خود را به همان زبـان جهان‌شمولِ تصویرسازی بـا پرتوهای لرزان نور بر پرده نقره‌ای به تصویر‌ درآورد ‌و درست بـه همین دلیل نیز بود که‌ کوبریک‌ در حدود نیم قرن فعالیت هنری‌اش تنها ۱۶ فیلم ساخت. (۱۳ فیلم بلند و ۳ مستند کوتاه)

ناگفته‌های زندگی استنلی کوبریک از زبان یان هارلان، برادرزن و تهیه‌کننده چهار فیلم انتهایی دوران فیلم‌سازی استنلی کوبریک

«ولگردها» ساخته فدریکو فلینی، «توت‌فرنگی‌های وحشی» ساخته اینگمار برگمان، «همشهری کین» ساخته اورسن ولز، «گنج‌های سیه‌را مادره» ساخته جان هیوستن، «روشنایی‌های شهر» ساخته چارلی چاپلین، «هنری پنجم» ساخته لارنس اولیویر، «شب» ساخته میکل‎آنجلو آنتونیونی، «بنک دیک» ساخته ادوارد اف. کلاین، «راکسی هارت» ساخته ویلیم ای. ولمن، «فرشتگان جهنم» ساخته هوارد هیوز و بالاخره دو فیلم «کودکان بهشت» به کارگردانی کریستف کیشلوفسکی و «پایتخت برزیل» به کارگردانی‌ والتر‌ سالز فیلم‌های مورد علاقه‌اش بودند.

فردریک‌ رافائل‌، فیلمنامه‌نویس فیلم «چشمان تمام بسته»، در مورد خانه اعجاب‌برانگیز کوبریک در کتابی نوشته است: «خانه کوبریک هیچ شباهتی به یک خانه عادی نداشت، بلکه صدفی‌ است‌ برای حلزونی که در آن‌جا پناه گرفته بود.»کوبریک در‌ خانه‌اش از ۵ سگ، ۴ گربه و ۴ الاغ مراقبت می‌کرد

برخی از مخالفان کوبریک در مطبوعات انگلستان او را فردی دارای اختلال پارانویا، مردم‌‎گریز، بسیار بداخلاق و دارای مشکلات شخصیتی معرفی و روایت‌هایی تقریبا وحشتناک به نقل از پاپاراتزی‌ها در مورد او نقل می‌کردند. او در مقابل این هجمه‌ها می‌گفت: «نمی‌دانم چـه کار کرده‌ام که مرا شایسته چنین تهمت‌هایی می‌دانند؟» اما او بر اساس آن‌چه من به‌عنوان یک همراه از او در تمام آن سال‌ها دیدم، فردی شوخ و عاشق تعریف کردن لطیفه، عاشق آشپزی کردن و دعوت از دوستانش برای تماشای فیلم و خوش‌مشرب بود. در بـعضی از تـعطیلات بیشتر‌ از‌ ۱۰ نسخه فیلم در منزلش بود؛ پخش‌کننده‌ها فیلم‌هایی را به او امانت می‌دادند که حتی هنوز اکران نشده بـودند.»

تماشای نقاشی کشیدن همسرش، بازی بچه‌هایش و دویدن سگ‌ها در کنار کتاب خواندن در اتاقش و تماشای بازی مسابقات تنیس از تلویزیون جزو بهترین لذت‌های زندگی او محسوب می‌شدند.

زود از خواب بیدار شدن را دوست نداشت، به همین خاطر روز کاری‌اش قبل از‌ ساعت‌ ۱۰ صبح شروع نمی‌شد.

نسبت به صرفه‌جویی در هزینه‌های فیلم بسیار حساس بود. صحنه‌ها را بـه ترتیبی که قبلا مشخص شده بود، می‌گرفت تا بتواند آزادانه با پرسوناژها و متن‌ بازی‌ کند. همیشه‌ با گروه کوچکی کار می‌کرد و هزینه یک هفته کاری‌اش معمولا معادل هزینه یک روز کاری فیلم‌سازان دیگر‌ بود.

وارن بیتی در توصیف او گفته است: «او همیشه چیزی را که شما نمی‌دانید، برای گفتن دارد.»

کوبریک جدا از این‌که در تمامی مراحل ساخت فیلمش از نوشتن گرفته تا تدوین، موسیقی و جلوه‌های ویژه دخالت می‌کرده، بیش از هر چیزی به دلیل برداشت‌های متعددش برای یک نما، معروف یا به‌عبارتی بدنام بوده.

او در فیلم‌برداری فیلم «درخشش» شلی دووال را مجبور کرده یک نما را ١٢٧ بار بازی کند، یا از اسکاتمن کروترز، بازیگر پیر همین فیلم، خواسته یک صحنه را ١۴٨ بار تکرار کند.

استرس سر صحنه فیلم‌برداری «درخشش» آن‌قدر زیاد بوده که شلی دووال بعدها در مصاحبه‌ای گفته است در جریان ساخت فیلم موهایش شروع به ریختن کردند.

وقتی قرار بوده فیلم‌هایش را در کشورهای غیرانگلیسی‌زبان نشان دهند، او شرط می‌گذاشته که بر انتخاب دوبلور و ترجمه فیلمنامه هم کنترل کامل داشته باشد.

قبل از نمایش‌ عمومی هریک از فیلم‌هایش‌ به‌شدت عصبی می‌شد. خودش از نزدیک بر تبلیغات فیلم نظارت می‌کرد و ساعت‌ها پای تلفن درباره کوچک‌ترین جزئیات بحث می‌کرد.

یکی از نقل قول‌های همیشگی کوبریک در مواجهه با مشکلات این بود: «وقتم را صرف مبارزه با یک دنیا بی‌تفاوتی می‌کنم.»

یک هفته پایانی زندگی کوبریک با اکران موفقیت‌آمیر فیلم «چشمان کاملا بسته» همراه بود و او که از بازخوردها شادمان بود، روزهای بسیار خوشحالی را می‌گذراند.

شماره ۷۱۴

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟