تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۷/۰۱ - ۰۴:۲۳ | کد خبر : 3842

قاعده افول

چند ساعت گشت‌زنی با راننده‌هایی که دیگر خوشحال نیستند حامد توکلی به محض این‌که اپلیکیشن را باز می‌کنم، روی نقشه تعداد قابل توجهی ماشین می‌بینم. این‌جا میدان هفت‌تیر است، درست ابتدای خیابان قائم‌مقام فراهانی. اطراف را نگاه می‌کنم، جز ۱۰، ۱۲ تا تاکسی خطی، چند پراید شخصی مسافرکش و دو اتوبوس به مقصد میدان صنعت […]

چند ساعت گشت‌زنی با راننده‌هایی که دیگر خوشحال نیستند

حامد توکلی

به محض این‌که اپلیکیشن را باز می‌کنم، روی نقشه تعداد قابل توجهی ماشین می‌بینم. این‌جا میدان هفت‌تیر است، درست ابتدای خیابان قائم‌مقام فراهانی. اطراف را نگاه می‌کنم، جز ۱۰، ۱۲ تا تاکسی خطی، چند پراید شخصی مسافرکش و دو اتوبوس به مقصد میدان صنعت که منتظر پر شدن‌اند، نمی‌بینم. این ماشین‌های پرشمار روی نقشه قاعدتا همین تاکسی‌های زردند؛ جز این منطقی نیست، مگر این‌که اسنپ به ناوگان خودروهای نامرئی مجهز شده باشد. به‌هرحال، یک راننده درخواستم را قبول می‌کند. می‌بینم که دارد از میدان ولیعصر می‌آید. به جمع ماشین‌های اسنپی که در اطرافم ایستاده‌اند، نگاه می‌کنم و منتظر اسنپ خودم می‌مانم. امروز می‌خواهم با این اپلیکیشن چند سفر بروم.

تلفنم زنگ می‌خورد. احتمالا راننده است. می‌پرسد آقا شما کجا هستید؟ می‌گویم درست سر خیابان قائم‌مقام. می‌گوید من تا پنج دقیقه دیگر می‌رسم. از ولیعصر تا این‌جا، در این ترافیک، زمان زیادی نیست. یکی از راننده‌های تاکسی که کنار ماشینش ایستاده و سیگار می‌کشد، می‌گوید: داداش من خودم اسنپم، لغوش کن ببرمت. گفتم: می‌رم آرژانتین، چند؟ گفت: تو بیا بشین پونزده بده. خندیدم و گفتم: چطور اسنپی هستی که مسیر هشت تومنی رو پونزده می‌گی. گفت: عوضش فرقش اینه با تاکسی می‌ری، امنیت داره، خیالت راحته. گفتم: مگه نگفتی اسنپی هستی؟ مگه اسنپ ناامنه؟ خندید و گفت: ای آقا… سوار تاکسی‌اش شد و چند متر رفت جلوتر تا توی صف خطی‌ها بماند.
باید دنبال یک ال۹۰ باشم. از روی اپلیکیشن می‌خوانم که باید مشکی باشد. اطراف را می‌پایم که در این شلوغی از دستش ندهم. آن‌سوی قائم‌مقام می‌بینمش. اشاره می‌کنم همان‌جا صبر کند تا بروم آن‌طرف.

شغلی که بهتر نمی‌شود
موسیقی خوبی گذاشته. اگر اشتباه نکنم، لینکین‌پارک است. خیابان را از شیشه جلو نگاه می‌کنم. از روی سطح داغ داشبورد انگار حرارت بیرون می‌زند. داخل ماشین تب کرده. با دست خودم را باد می‌زنم. می‌گوید: کولر بگیرم داداش؟ می‌خندم و جواب می‌دهم: اصلا نمی‌فهمم چطور تو این گرما می‌تونی کولر روشن نکنی. می‌گوید: حاجی من اگر بخوام تمام مدت کولر بگیرم که تهش چیزی واسم نمی‌مونه. می‌خواهم بیشتر بگوید؛ می‌گویم: بی‌خیال بابا اون‌قدری درمیاری که ۱۰ لیتر بنزین بیشتر به جایی برنخوره. آرام می‌گوید: حاجی اینا رو موقع ثبت‌نام گفتن، ولی شعر بود. گفتن روزی هشت تا ۱۰ ساعت کار کنین، چهار پنج تومن صافی ‌می‌اندازه.
می‌پرسم: الان روزانه متوسط چقدر درمی‌آری. کمی فکر می‌کند، از حفره روی کنسول یک پاکت پلاستیکی درمی‌آورد، درش را باز می‌کند و داخلش را نشانم می‌دهد. می‌گوید: از صبح ساعت هشت تو خیابونم، اینو دشت کردم. در پاکت را می‌بندد و همان‌طور که دوباره در کنسول می‌گذاردش، می‌گوید: فکر نکنم بیشتر از ۶۰، ۷۰ تومن باشه. می‌پرسم: موقع ثبت‌نام وعده داده بودن که مقدار خاصی درآمد داره؟ می‌گوید: اصرار داشتن عدد خاصی ندن، اما ازم پرسیدن این‌جایی که کار می‌کنی، درآمدت چقدره؟ من قبل اسنپ کارمند بودم یه شرکت خصوصی، گفتم دو تومن، یارو اسنپیه گفت حداقل دو برابر، دو برابر و نیم با اسنپ در‌می‌آری.
تا آرژانتین مسیر سربالایی است و کولر که روی درجه دوم است، به‌طور واضحی موتور ماشین را به صدا انداخته. راننده که بیشتر از ۳۰ سال ندارد، ادامه می‌دهد: حاجی اوایل مثل این‌که درآمد تو اسنپ خیلی خوب بود، اما الان از بس راننده داره، واقعا حداقل نصف شده، اصلا یه‌جوریه که امکان نداره با ۱۰، ۱۲ ساعت کار از یه حدی بیشتر دربیاری، چون در آن واحد هفت هشت نفر می‌خوان یک درخواستو قبول کنن. خدا را شکر می‌کند و می‌پرسد: خنک شدی حاجی؟ و بی‌آن‌که منتظر پاسخم بماند، کولر را یک درجه کمتر می‌کند.
***
در آرژانتین که پیاده می‌شوم، دوباره درخواست ماشین می‌کنم و دوباره تعداد زیادی ماشین روی نقشه می‌بینم، این‌دفعه اما خیلی بیشتر. منطقی است، دست‌کم ۲۰ ماشین می‌بینم که ابتدای خیابان الوند منتظر مسافرند. هیچ‌کدام از اسنپ‌هایی که روی نقشه بودند، درخواستم را قبول نمی‌کنند. با این همه مورد توی نقشه، دو سه دقیقه طول می‌کشد تا یکی پیدا شود. پراید سفید را روی نقشه در انتهای خیابان الوند می‌بینم. خودم به راننده زنگ می‌زنم. می‌گوید باید چند دقیقه صبر کنم تا دور بزند و بیاید و می‌پرسد آقا نرم‌افزار کرایه رو چقدر زده؟ و توضیح می‌دهد که چون درخواست را سریع قبول کرد، نتوانست مقدار کرایه را ببیند. جواب می‌دهم که اپلیکیشن هزینه را ۱۰ هزار و پانصد تومان زده. صدای راننده کمی قطع ‌و وصل می‌شود، اما می‌فهمم که می‌پرسد داداش تا آزادی ۱۰ تومن کم نیست؟ می‌گویم آقا اگر مشکلی دارید، لغو کنید، من که قیمت ندادم، خود اسنپ تعیین کرده. آرام جواب می‌دهد: خیلی‌خب دارم می‌آم.

ثبت‌نام بی‌حساب‌وکتاب
پراید سفید، تکرارشده‌ترین خودروی دو دهه در کشور، چیز جالب و جدیدی ندارد. اما واقعا خوشحالم که کولرش از قبل روشن بوده. سوار می‌شوم. خنک است؛ دست‌کم همان‌قدر که یک پراید می‌تواند در گرمای ۳۷ درجه تهران خنک باشد. واضح است که راننده چندان راضی نیست. در را که می‌بندم، می‌گوید: والا ۱۰ تومن تا آزادی خیلی ظلمه داداش، ولی مشکلی نداره، دیگه حرف شما درسته، خود نرم‌افزار گفته ۱۰ تومن. اما انصافا قبول نداری کمه؟ دست چپش تا آرنج پیداست، پیدا و سوخته و پررنگ، قهوه‌ای. دست راستش وضع بهتری دارد. منتظر است بگویم قبول دارم. دو سه ثانیه فکر می‌کنم. یک حساب سرانگشتی. از آرژانتین تا هفت‌تیر با تاکسی گذری می‌شود دو هزار تومان، از هفت‌تیر تا انقلاب هم دو هزار تومان، از انقلاب تا آزادی هم دو هزار تومان. کرایه یک نفر در تاکسی با کولر خاموش و زیر منت سنگین راننده‌های خسته و بی‌اعصابی که نمی‌شود هم انتظار خوش‌اخلاقی ازشان داشت، تا آزادی می‌شود شش هزار تومان؛ بعد اپلیکیشن برای همین یک نفر با کولر روشن و کاملا دربست، تا همان مقصد حتی دو برابر هم حساب نکرده. نمی‌توانم نگویم که گلایه‌اش را قبول دارم. تایید می‌کنم.
از شمال آمده تهران. یک سال و نیم است که از شمال آمده تهران. ساکن ساری بود و آن‌جا هم راننده آژانس. خیلی سخت می‌شود سر صحبت را با او باز کرد. حالت تدافعی قابل درکی دارد، که وقتی سرگذشتش را می‌گوید، قابل درک‌تر هم می‌شود. یکی از بستگانش بهار پارسال آن‌قدر از محسنات اسنپ گفته بود که بلند شد تنهایی آمد تهران، دو ماه کار کرد و بهش ثابت شد که درآمد خوبی دارد. راست هم می‌گوید. خودم به‌خاطر دارم که اوایل سال قبل اسنپ درآمد قابل توجهی داشت، اما آن‌قدر به‌سرعت و زیاد راننده گرفت که به قول معروف دست زیاد شد.
راننده می‌گوید پارسال با روزی ۱۴ ساعت هر ماه بالغ بر چهارمیلیون تومان صافی درآمد داشت و خانواده‌اش را از ساری به تهران منتقل کرد. می‌توانم ادامه‌اش را حدس بزنم، و می‌دانم که حدسم هم درست خواهد بود. ادامه می‌دهد از پاییز بود که یک‌دفعه اسنپ شروع کرد به تبلیغات وسیع و ثبت‌نام گتره‌ای راننده. راننده شمالی می‌گوید خیلی از این حدودا صدهزار نفری که ثبت‌نام کرده و راننده اسنپ هستند، خودشان شغل ثابت دارند و فقط برای درآمد بیشتر وارد این کار شده‌اند و کسانی مثل خودش که به‌شدت نیازمند این کار هستند، وضع خیلی خوبی ندارند.
نمی‌دانم اصلا قرار است به او حق بدهم یا نه. این را باید بنویسم که خودم هم شاهدم اسنپ و تپسی چطور راننده ثبت‌نام می‌کنند. تقریبا هر بار گذرم به خیابان بهشتی می‌افتد، ویزیتورهای اسنپ را می‌بینم که یک پلاکارد تشویقی بزرگ را رو به راننده‌ها گرفته‌اند و تبلیغ ثبت‌نام می‌کنند. با یادآوری ویزیتورهای اسنپ، یاد یکی از سوال‌های قدیمی‌ام می‌افتم که از این راننده خواهم پرسید. به داخل ماشینش بیشتر توجه می‌کنم. روی داشبورد یک پارچه سوزن‌دوزی‌شده قرار دارد که مشخصا کار دست است. دوست دارم این پارچه تزیینی کاردستی همسرش نباشد، چون از تصور صحنه عاشقانه‌ای که یکی از سکانس‌های متعاقبش این نارضایتی مرد از شغلش است، غمگین می‌شوم. پارچه سوزن‌دوزی‌شده جایش صاف نیست. آرام دستم را دراز می‌کنم و درست بین برآمدگی‌های داشبورد قرارش می‌دهم و می‌پرسم آقا شرمنده من این‌قدر سوال می‌کنم‌ها، ولی این قضیه سوءپیشینه چیه؟ واقعا سوءسابقه می‌خوان؟
در جواب سوالم توضیح می‌دهد که اول به‌راحتی ثبت‌نام می‌کنند و می‌گویند می‌توانی کار کنی، اما باید تا فلان موقع گواهی عدم سوءپیشینه‌ات را بیاوری. این جواب را پیش از این هم زیاد شنیده‌ام. از خیلی راننده‌های دیگر که در قالب این اپلیکیشن کار می‌کنند، شنیده‌ام. همه متفق‌القول گفته بودند که در ابتدا همه کارشان را شروع می‌کنند و تا یک ضرب‌الاجل خاص فرصت دارند سوءپیشینه را برای اسنپ ببرند. فکر می‌کنم به این‌که احتمالا این رویه یک جای کارش بدجور می‌لنگد. از کجا معلوم کسی که الان ثبت‌نام می‌کند، سابقه کیفری خاصی نداشته باشد؟ چطور است که به‌خاطر بالا بردن آمار راننده‌های فعال در اپلیکیشن، برای رعایت این شرط مهم سهل‌انگاری می‌کنند.
***
میدان آزادی پیاده می‌شوم. کرایه را با دردسر بسیار اینترنتی پرداخت کردم، چون درگاه پرداخت اینترنتی که از اپلیکیشن اسنپ به آن هدایت شده بود، باز نمی‌شد. کم‌کم داشتم مجبور می‌شدم ماشین را نگه ‌دارم و از عابربانک پول بگیرم. بالاخره تصمیم گرفتم با موبایل بانک هزینه سفر را برای خود راننده کارت به کارت کنم. نتوانستم همان ۱۰ هزار و پانصد تومان را برایش بریزم. ۱۲ تومان ریختم؛ دو برابر هزینه سفر یک‌نفره به همین قصد. برای یک ماشین دیگر درخواست می‌دهم، منتها این‌بار با اسنپ پلاس.

قراردادهای دوست‌داشتنی
یک ام‌وی‌ام کوچک و جمع‌وجور می‌آید، از آن‌هایی که شبیه ماتیز هستند. برای مقصد خانه را انتخاب کردم. فکر می‌کنم در حالت عادی باید کرایه‌ام از میدان آزادی تا خیابان بهارشیراز حدود ۱۲ هزار تومان می‌شد، درحالی‌که اسنپ پلاس با ماشینی کوچک‌تر از ال۹۰ زده بود ۱۵ هزار تومان. دست‌کم کولرش روشن است. همین‌طور که از میدان آزادی به طرف خیابان انقلاب می‌رویم، می‌پرسم چطور این ماشین در لیست خودروهای اسنپ‌پلاس است. خنده‌اش می‌گیرد. بیرون را نگاه می‌کنم. می‌بینم یک پراید گوشه خیابان پارک است که روی صندوق عقبش پلاکارد تبلیغ تپسی نصب شده و دو نفر ویزیتور هم درحال صحبت با چند نفر هستند. از دیدن این صحنه خنده‌ام می‌گیرد. راننده در پاسخ به سوالم توضیح می‌دهد که گویا اسنپ با تولید و واردکننده اتومبیل‌های ام‌وی‌ام قرارداد بسته که برای رانندگانش با شرایط خاص تسهیلات در نظر بگیرد و در عوضش اسنپ ماشین‌های ساخت این کمپانی را در لیست ویژه اسنپ‌پلاس قرار می‌دهد. جالب است. قراردادی که صرفا بر مبنای نفع شرکت در جذب راننده‌های بیشتر تنظیم شده و اصلا ناظر به نفع مشتریان و مسافران نیست.
راننده این ماشین مشکل خاصی با اسنپ ندارد، چون کرایه‌ها بهتر هستند و آن‌قدر درخواست‌ها درمجموع زیاد هستند که درخواست‌کنندگان برای اسنپ‌پلاس هم آن‌قدری باشند که او زیاد بی‌کار نباشد. تا خیابان بهارشیراز ۱۵ هزار تومان پرداخت کردم و پیاده شدم.
***
رسیده‌ام به مقصد. نمی‌دانم باید دقیقا چه احساسی داشته باشم. نمی‌توانم زیاد برای رانندگان تاکسی ناراحت باشم، چراکه اخیرا اسنپ تاکسی‌های زرد را هم وارد ناوگانش کرده. این یعنی اپلیکیشن کارپینو که متشکل از خود تاکسی‌های زرد است، چندان موفق نبوده. با قدرت و تسلطی که اسنپ بر فضای سرویس حمل‌ونقل درون‌شهری دارد، بعید می‌دانم هیچ اپلیکیشن دیگری بتواند حصار سلطه‌اش را بشکند.
این سه مورد فقط مختص امروزم بودند. تقریبا هفته‌ای دو سه بار از اسنپ درخواست ماشین می‌کنم، این مقدار تازه برای کسی است که خودش موتورسیکلت دارد و عموما سریع‌تر به مقصد می‌رسد. تقریبا هر بار که سوار ماشین‌های اسنپ می‌شوم، با راننده‌ای روبه‌رو می‌شوم که از شرایطش راضی نیست. یکی از تعداد بسیار زیاد رقبایش گله می‌کند. یکی از پرداخت مالیات بر ارزش افزوده شکایت دارد که اخیرا به عهده رانندگان گذاشته شده. یکی از شروط عجیبی ناراضی است که اسنپ برای ادامه همکاری گذاشته. این مجموعه نارضایتی‌های فزاینده اما تنها مختص راننده‌ها نیست. همان‌طور که در همین پرونده چند نمونه از الگوهای نارضایتی مشتریان از این استارت‌آپ در توییتر را آورده‌ایم، در دنیای حقیقی هم انگار برآیند بازخوردها از خدمات این اپلیکیشن مسیری منفی دارد.
انگار اسنپ آن‌قدر بزرگ شده است که دیگر نه نارضایتی رانندگان و نه بی‌علاقگی مسافران او را وادار به تغییر رویه‌هایش نمی‌کند. او تقریبا بی‌رقیب است، و فکر می‌کنم تا مدت‌ها قرار نیست نگران از دست دادن بازارش در هیچ رقابتی باشد.

شماره ۷۱۷

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟