تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۹/۳۰ - ۰۸:۵۳ | کد خبر : 7009

سیمای زنی در یاد

سیما بینا در نگاه نسل سوم با یادداشت‌هایی از: فرهاد فخرالدینی، حسین بهروزی‌نیا، قشنگ کامکار، اردشیر کامکار، سپیده رییس سادات، ملیحه مرادی، علیرضا شیروانی، آرش میتویی، محمدعلی مومنی و ندا حبیبی کوشنده روزگار صعب اردشیر کامکار آهنگساز و کمانچه‌نواز یکی از کارهای پرشمار خانم سیما بینا در رادیو ایران، اثری از پدرم بود که با […]

سیما بینا در نگاه نسل سوم

با یادداشت‌هایی از: فرهاد فخرالدینی، حسین بهروزی‌نیا، قشنگ کامکار، اردشیر کامکار، سپیده رییس سادات، ملیحه مرادی، علیرضا شیروانی، آرش میتویی، محمدعلی مومنی و ندا حبیبی

کوشنده روزگار صعب
اردشیر کامکار
آهنگساز و کمانچه‌نواز

یکی از کارهای پرشمار خانم سیما بینا در رادیو ایران، اثری از پدرم بود که با تنظیم آقای فرهاد فخرالدینی اجرا شد. یک قسمتش را کردی و قسمت دیگر را فارسی خواند. از آنجا بیشتر با ایشان آشنا شدم.
کارهای خودش بیشتر جنبه موسیقی محلی (Folk) داشت که با گروه آقای پایور و گروه‌های مختلف اجرا شد. من همیشه کارهای او را دوست داشتم. چون اصالت خاصی در صدای ایشان بود. بعد از انقلاب بیشتر با ایشان آشنا شدم. با خواهرم «قشنگ» دوست بودند. خانه‌شان می‌رفتم و ایشان می‌آمدند. چند تا آهنگ با او کار کردم. در خانه‌شان یک دستگاه صوتی داشتند که پسرش آرش ضبط می‌کرد. چند کار خراسانی و کردی اجرا کردیم. البته نمی‌شد پخش کرد. چون آن موقع امکانات اینترنت نبود. دستی ضبط می‌شد و نوارها را به دوستان و آشنایان و کسانی که علاقمند بودند، می‌دادند.
او همیشه عاشق موسیقی بود و هست. امیدوارم عمر جاودانه داشته باشد. حتی در موقعی که صدای زن به جایی نمی‌رسید، خیلی تلاش می‌کرد. خواهرم «قشنگ» و نوازنده‌های محلی آقای یگانه و آقای عثمان با او همکاری کردند و کنسرت‌های خصوصی برگزار می‌کردند. کنسرت‌های خصوصی بود و من هم یک بار با ایشان همکاری کردم. بعد که به خارج رفتند فعالیت‌شان بیشتر شد و با گروه‌های مختلف کار کردند.
دست‌هایی هست که نمی‌گذارند موسیقی سنتی و محلی به شیوه فکر شده و همان حالت سنتی خودش باقی بماند و دائم در حال تحقیر کردن این نوع از موسیقی‌ها هستند. الان جو سنگینی ایجاد کرده‌اند که موسیقی‌دان‌های محلی و سنتی نمی‌توانند کارشان را انجام بدهند. در این ناکجا آباد اگر کسانی بیایند از همه چیز خودشان بگذرند و عاشقانه موسیقی قوم‌های مختلف را جرا کنند، که مردم بیایند به طرف این موسیقی، یک خدمت است. خانم سیما بینا این کار را کرد.

سیمای قشنگِ یک دوستی چهل ساله
قشنگ کامکار
نوازنده سه‌تار

من و سیما سال‌هاست که با هم در ارتباطیم. همیشه دوستش داشته‌ام. از دوستان خیلی نزدیک من و همسرم بوده‌‌اند. خیلی به خانه ما می‌آمدند. شبانه‌روز در کنار هم بودیم.
یکی از ویژگی‌های رابطه ما همکاری‌های بسیار موفقیت‌آمیز بود. بعد از اینکه من تنها شدم، در یک مهدکودک با بچه‌ها موسیقی کار می‌کردم. سیما جان به من گفتند که بهترین کار در این موقعیت، که محدودیت‌هایی ایجاد شده، این است که برای خانم‌ها موسیقی اجرا کنیم. این اجراها در خانه‌ یا سالن‌های دوستانی بود که به سیما لطف داشتند. سالن یا خانه بزرگ داشتند و موقعیت‌شان طوری بود که می‌شد، اجرا کرد. فصل خوبی هم بود. تابستان بود. حیاط‌شان هم بزرگ بود. صندلی می‌گذاشتند، من و سیما برنامه اجرا می‌کردیم.
من پنج – شش بار یا بیشتر با ایشان کنسرت دادم. این برنامه‌ها خیلی عالی بود. برای من دلپذیر بود و برای شنونده‌ها هم جذابیت داشت.
تا اینکه خانم سیما تصمیم گرفتند از ایران بروند و کنسرت‌های خارج از ایران داشتند. باز از من خواستند که همکاری کنم. منتها من آن موقع با خانواده کار می‌کردم. روزها و ساعت‌هایمان با هم جور نبود. به سیما گفتم که می‌توانی یک گروه از خانم‌ها داشته باشی. چند نفر از خانم‌ها را به او معرفی کردم و دیگر برنامه‌های خارج از کشورشان شروع شد. چند باری که به آلمان می‌رفتم به او زنگ می‌زدم و با همدیگر بودیم.
او هنرمند برجسته و نازنینی است و دینی به گردن مردم دارند. زن نازنین و مهربانی که روابطی بسیار دوستانه و قشنگ با خانم‌ها و آقایان دارد.
او مادر بسیار خوبی است. بچه‌هایش همیشه با عشق در کنارش بودند. پسرش آرش همیشه با او همکاری می‌کرد و برنامه‌های خصوصی را که در خانه سیما داشتیم، ضبط می‌کرد. ما نوارهای زیادی داریم که در آرشیو خود سیماست.
حالا چهل سال از این رابطه می‌گذرد.

ندا حبیبی
روزنامه‌نگار موسیقی

بیش از ده سال است برای موسیقی و از موسیقی می‌نویسم. در تمام این سال‌ها بارها ناامید شدم. بارها ادامه فعالیت را عبث پنداشتم. اما هرچه گذشت و هرچه بیشتر خواندم و نوشتم به پهنای وسیع‌تری از معنای هنر رسیدم. معنایی آمیخته با معنای انسانیت. انسانیتی سرشار از انگیزه، تلاش و هرگز از پاننشستن. این معنا در دیدار و گفت‌وگوی پاییزه با «سیما بینا» زنی از دیار آوا و نوا چندین برابر برایم جلوه‌گر شد. اویی که در اوج فعالیت موسیقایی به ناچار خانه‌نشین شده اما لحظه‌ای جمود و خمودگی را در خود راه نداده است. از بخل و حسدهای رایج این روزهای اهالی هنر عاری است و جز خیرخواهی از کلامش نمی‌بارد. بی‌اختیار چنین شخصیتی آدمی را به یاد «قمر» می‌اندازد. قمرالملوک وزیری، بیش از نود و پنج سال پیش در دورانی که زنان از کمترین حقوق نیز برخوردار نبودند جز نیکویی و زیبایی از خود به یادگار نگذاشت. سیما بینا آوای لالایی مادرانی است که تا نسل آدمی برجاست، به حزن و به شادی، به اسارت و به آزادی می‌خوانند و خاموش نمی‌شوند.
نوای دل‌انگیز و پاینده سیما بینا مانند مرزبانی دلیر از موسیقی فولکلور ایران زمین پاسداری نموده و این گنج را به «جوونای قلعه پیر» سپرده است. باشد که در نهان‌خانه دل قدرش بدانیم.



آهنگ اشتیاق
ملیحه مرادی، آموزگار آواز ایرانی

در خانه‌ی ما‌ به برکتِ حضور پدرم -که خود نی‌نواز و اهل آواز است- پیوسته بانگ موسیقی ایرانی بلند بوده است. خاطرات کودکی من آکنده از عطر صدای دو بانوی خواننده است. به یاد دارم که دو نوارِ کاست از استادان سیما بینا و پریسا داشتم. هنگام بازی‌های کودکانه‌ام‌، گاه با ترانه‌های طرب‌انگیزشان چرخ می‌زدم و گاه همراه آن آوازهای دلنشین می‌‌خواندم.
‌‎نام بانو سیما بینا برای بسیاری از ما یادآور ترانه‌های ماندگار سرزمین‌مان است. ترانه‌هایی که راوی درد و رنج و شادی ایرانیان هستند. استاد سیما بینا صدای رسای موسیقی فولکلور ما و مخصوصا موسیقی خطّه‌ی خراسان است. او با پشتکاری ستودنی و همّتی غبطه‌برانگیز، گوهرهای فراوان از دریای موسیقی ما صید کرده و با صدای جذّاب و با صلابتش، طنین ترانه‌های موسیقی اقوام ایران را به گوش ما رسانده است.
‌‎هم اکنون که این یادداشت را می‌نویسم، تصنیف «اشتیاق» را، به آهنگسازی استاد فرهاد فخرالدّینی و با صدای بانو سیما بینا گوش می‌دهم. گر چه این اثر هم مانند آثار گرانقدر دیگری در این سال‌ها توسط خوانندگان جوانِ مرد بازخوانی شده، امّا نام سیما بینا از یادها فراموش نخواهد شد. یقین دارم آثار اصیل و بی‌نظیر او همچون شعر فردوسی از گزندِ باد و بارانِ بی‌مهری‌ها در امان خواهد ماند.
امیدوارم سالیان طولانی شاد و تندرست باشند و صدایشان رسا و توانا بماند. آرزو دارم مجالی و سعادتی دست دهد تا از نزدیک روی ماه‌شان را ببینم و بر دستانشان به پاس زحمات و فعّالیت‌های عاشقانه و ارزشمندشان بوسه بزنم.

همراه خوب سفرها
حسین بهروزی‌نیا
آهنگساز، نوازنده بربت‌

سال‌هاست همکاری‌ام را با خانم سیما بینا شروع کرده‌ام. با او در چندین سفر بوده‌ام. در کشورهای اروپایی و چندین بار در کانادا و امریکا با ایشان روی صحنه رفته‌ایم. در برنامه‌هایی که توسط گروه دستان و یا با افراد دیگر که با آنها همکاری داشتم اجرا شد.
سفرهای زیادی که با ایشان داشتم تجربه‌های خوبی بود. او خیلی همراه است. چندین سال است که برای کنسرت‌های مختلف حرکت می‌کند، اما هیچوقت، به قول معروف، کم نمی‌آورد. نه فقط اهل شکایت کردن نیست که چرا اینجا سخت بود، چرا آنجور بود، بلکه به گروه روحیه می‌دهد.
او هم در موسیقی سنتی کارهایی انجام داده که در جای خودش با ارزش است و هم در موسیقی محلی آنچه را که مد نظرش بوده و علاقه داشته و می‌دانسته باارزش است، انجام داده. کسی که خودش را برای پول نفروخته و سعی کرده که شخصیت هنری‌اش را حفظ کند.
آثارش هیچوقت کهنه نمی‌شود. اگر هر ده سال را یک نسل حساب کنیم، او پنج – شش نسل را همراهی کرده و همه با او و آثارش خاطرات خوبی دارند.
خدمتی که او به موسیقی مناطق ما کرده، ارزش بسیار دارد. اگر این موسیقی‌ها را فقط موسیقیدان‌های همان مناطق اجرا می‌کردند، به این وسعت همه‌گیر نمی‌شد که خانم بینا اجرا کرد و بین ایرانی‌ها برد دیگری پیدا کرد.

در همسایگی سیما
سپیده رییس‌سادات
خواننده و نوازنده

دانشجوی دکترای موسیقی‌شناسی قومی (ethnomusikologie) در دانشگاه تورنتو
بعد از اولین دیدارمان و گپ و گفت‌وگوهای مفصل و درد دل‌های طولانی ارادتم به خانم «سیما بینا» دوصد چندان شد. هنرمندی مهربان، بی‌ریا، با صفا، متواضع، عاشق موسیقی و آواز و بی‌نهایت متعهد و منضبط در کارش. و چه سعادتی بیش از این که در این روزگار غربت نسبتا در همسایگی ایشان زندگی می‌کنم. من مقیم «بن» در ۳۰ کیلومتری منزل ایشان در کلن هستم؛ و هر بار دیدارش‌ و شنیدن خاطراتش مروری‌ست بر گذشته‌ها و آغازیست برای خواندن و نواختنم.
اما آنچه «سیما بینا» را از دیگر همکارانش تمیز می‌دهد، وسعت کار اوست؛ در دو بعد زمان و مکان.
اولی را از این حیث می‌گویم که ایشان بیش از ۶ دهه برای مردم سرزمینش آواز خوانده. از ورزنده‌ها و خالدی‌ها گرفته تا نوازندگان متولد دهه ۶۰ و ۷۰ با او همکاری کرده‌اند و به‌گمانم تاریخ شفاهی موسیقی معاصر ایران را می‌شود در خاطراتش خواند. دایره فعالیت‌های موسیقایی ایشان، از بعد مکان هم، او را از دیگران مستثنا می‌کند. سیما بینا در طی این سال‌ها به جای جای ایران سفر کرده و به آوازهایشان از خراسانی و ترکمن و مازندران گرفته تا لر و بلوچ و فارس پرداخته و سلیقه و سبک و سیاق خود را چاشنی این آوازها کرده. لالایی مادران سرزمینش را بازخوانی کرده و قصه‌های ناگفته و نانوشته‌شان را برایمان نقل قول کرده.
تصور می‌کنم اگر این جبر زمانی و مکانی نبود، هنرش بیش از این قدر می‌دید.

او بهترین خواننده دنیا هم هست!
آرش میتویی
آهنگساز، نوازنده گیتار، فرزند سیما بینا

آدم‌های مشهور مسئولیت اجتماعی ویژه‌ای بر عهده دارن. شهرت به فرد یک شخصیت مضاعف هدیه می‌ده. چهره‌ای که عموم از او می‌سازن. مردم به این شخصیت پرورده ذهن خودشون عشق می‌ورزن، آرزوهای خودشون رو در او می‌بینن. او رو الگوی خودشون قرار می‌دن و مثل نزدیکان خودشون با او احساس صمیمیت می‌کنند.
من بارها و هر بار دیدم که وقتی شیفتگان «سیما بینا» فرصت نشست و دیدار و نزدیکی با ایشون رو پیدا کردن، او دقیقاً همون کسی بود که تصور می‌کردن و یا حتی بهتر، دوست‌داشتنی‌تر و هیجان‌انگیز تر.
سیما بینا هیچ وقت نگذاشته شهرت، خللی در صمیمیتش با مردم و اطرافیان و نزدیکانش یا حتی با خودش و هنرش ایجاد کنه. از این گذشته، او بهترین خواننده دنیا هم هست!

زنی با نگاه فردوسی
محمدعلی مومنی

موسیقی‌های محلی از متن زندگی جوشیده‌اند. صداهایی بوده‌اند که در لحظه شادی و سوگ و کار و خواب و… از نهاد هر کس بیرون آمده. صدای خود خود مردم بوده. صداهایی در گفت‌وگو با طبیعت. با درخت و باران و آفتاب و باد و اسب و درنا.
صدای واقعی آدمی این‌جاست. لابه‌لای همین موسیقی‌های محلی. از دل روستاها می‌جوشیدند و می‌تراویدند.
اما کم‌کم صدای اره و خودرو، صدای تلویزیون و بلندگو و صداهای دیگر گوش ما را پر کرد. به خود آمدیم، دیدیم صدای زندگی، صدای موسیقی محلی نیست. گم شده.
توی قصه‌ها، چنین وقتی، یکی می‌افتد پی آن گم‌شده. این‌جا در قصه ما دختری روستایی که به شهر آمده بود، رفت تا صدای زندگی را پیدا کند. قهرمان قصه‌ای که نامش نه فقط در محافل موسیقی، بلکه از دهان دوره‌گردی که با زنبیلی از نوارها و سی‌دی‌هایش می‌چرخد و صدایش در محله‌های گمرک و مولوی و دروازه دولاب تهران می‌پیچد، شنیده می‌شود.
از دهان شیرازی‌های حلقه‌زده دوروبر سعدیه و حافظیه، از دهان مردم خوسف و خواف. از ضبط نوارخور پیکان جوانان یا از پخش یک پاجیرو.
در هر کجا که موسیقی‌هایشان را برکشیده و معرفی کرده، یا حتی در تالش و جزیره هرمز و کیش و سیستان و بلوچستان که اثری از آن‌ها نخوانده و مردمانش می‌خواهند با نام او در گوش ایران بپیچند. او به بطن جامعه نفوذ کرده است.
دل‌بستگی او به ترانه‌ها و لالایی‌های همین مردم، سبب شد یک گل دیگر در مجموعه گل‌های رادیو در دهه ۳۰ بروید؛ گل‌های صحرایی.
جایی که او به موسیقی مورد علاقه‌اش بپردازد.
سیما بینا پدیده است. شاید کمتر موسیقی‌دان ایرانی مانند او در بین عامه مردم شناخته شده باشد. ملیحه مرادی در یادداشتش به ظرافت برای آثار سیما بینا سرنوشتی شبیه به سرنوشت اشعار فردوسی آرزو کرده است.
از این آرزو وام می‌گیرم و «سیما بینا را در قامت فردوسی موسیقی ایران می‌بینم». فردوسی در حق فرهنگ ایران پدری کرد و سیما بینا در حق موسیقی ایران مادری.

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟