تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۲۴ - ۰۴:۰۶ | کد خبر : 1605

آقایان نخوانند

گفت‌وگو با فرزانه کابلی به بهانه اجرای نمایش کاملا زنانه «دخت ایران» کم نداریم فضاهایی عمومی که در سطح جامعه ورود برای بانوان یا آقایان ممنوع است. فارغ از درست و غلط بودن این ممنوعیت‌ها، خود این ممنوعیت همیشه جذابیتی برای این فضاها ایجاد می‌کند و دسته‌ای که حق ورود به این فضاها را ندارد، […]

گفت‌وگو با فرزانه کابلی به بهانه اجرای نمایش کاملا زنانه «دخت ایران»

کم نداریم فضاهایی عمومی که در سطح جامعه ورود برای بانوان یا آقایان ممنوع است. فارغ از درست و غلط بودن این ممنوعیت‌ها، خود این ممنوعیت همیشه جذابیتی برای این فضاها ایجاد می‌کند و دسته‌ای که حق ورود به این فضاها را ندارد، علاقه‌مند به ورود و کنجکاو برای رصد کردن رویدادهایی است که در آن محل رخ می‌دهد. یکی از این فضاها اجراهایی است که فقط ویژه بانوان است و هیچ مردی حق ندارد هنگام اجرا در سالن حضور داشته باشد. اگر شما هم از آن دسته کنجکاوانی هستید که می‌خواهند بدانند در این سالن‌ها چه اتفاقی می‌افتد، این گفت‌وگو با فرزانه کابلی، کارگردان نمایش زنانه «دخت ایران»، را از دست ندهید. البته فقط بانوان.

از چه زمانی تصمیم گرفتید برنامه حرکات موزون نمایشی برای خانم‌ها داشته باشید؟
بعد از انقلاب از طرف مرکز هنرهای نمایشی برنامه‌ای به من پیشنهاد شد به اسم «انقلاب سنگ» که درباره جنگ بین فلسطین و اسراییل بود. اجرای چنین برنامه‌ای آسان نبود، اما به این دلیل که خیلی وقت بود انتظار چنین پیشنهادی را می‌کشیدم، خیلی خوشحال شدم. قبل از آن فقط شاگردهای خانم داشتم و با آن‌ها کار می‌کردم. وقتی این پیشنهاد را به من دادند، گفتند فقط باید با آقایان همکاری کنم، به این خاطر که خانم‌ها برای انجام برخی حرکات، محدودیت داشتند. من تا پیش از این فقط با خانم‌ها کار کرده بودم و به همسرم، ‌هادی مرزبان، گفتم واقعا این کار امکان ندارد که فقط با مردها کار کنم! به‌هرحال سر کارهای ‌هادی مرزبان می‌رفتم و از آقایانی که ایستایی و اندام مناسبی برای حرکت داشتند، دعوت می‌کردم در کلاس‌ها شرکت کنند. درنهایت با افراد و گروهی که برایم ناشاخته بودند، همکاری کردم و وقتی برنامه در جشنواره فجر اجرا شد، به من پیشنهاد کردند برنامه‌ای را که نیم ساعت طراحی کرده بودم، به یک ساعت برسانم و اجرای عموم برویم. این اتفاق برای من خیلی رویایی بود و خوشحال شده بودم. اجرای یک ساعتی که طراحی کردیم، خیلی پخته شد و در تالار وحدت یک ماه بلیت فروختیم و اجرا رفتیم و با این‌که در اسفند ماه اجرا می‌کردیم، اما استقبال خوبی صورت گرفت. ششم فروردین همان سال مهندس کاظمی که معاون وزیر ارشاد دوره اصلاحات بودند، به من پیشنهاد دادند «سیمرغ» چکناواریان را اجرا کنیم و من باورم نمی‌شد که این شرایط فراهم شده باشد. من با چکناواریان صحبت کردم و او گفت که می‌خواهد «سیمرغ» را روی صحنه ببرد و می‌خواهد حرکاتش را من طراحی کنم. این قطعه بسیار سخت بود و به‌راحتی نمی‌توانستم روی آن کار کنم. آن اجرا هم نزدیک به یک ماه و نیم در تالار وحدت روی صحنه بود و خانم‌ها و آقایان روی صحنه بودند و تماشاگران زن و مرد هم داشتیم. برای من این اتفاق رویا بود و باورم نمی‌شد که محقق شده است. بعد از آن در نمایش‌های‌ هادی مرزبان اگر جا داشت، حرکاتی را طراحی می‌کردم. گاهی با بازیگرهایی کار می‌کردم که توانایی کافی نداشتند و از پس حرکات برنمی‌آمدند. وقتی با‌ هادی صحبت می‌کردیم، می‌گفتم واقعا اگر حرکتی لازم است، حرکت طراحی می‌کنم، وگرنه خیلی بیهوده به نظر می‌رسد و نمی‌خواهم تحمیل شود. اعتقاد دارم امروز حرکت در خدمت تئاتر است. از سال ۹۰ پیشنهاد دادم رقص‌های ملی و محلی کشور که با چنگ و دندان آن‌ها را جمع‌آوری کرده بودم، اجرا شود که همیشه با آن مخالفت می‌شد. دوست دارم جوانان با موسیقی و رقص‌های محلی و فولکلور خودمان آشنا شوند، نه این‌که همیشه سمت ماهواره و موزیک‌های آن‌چنانی باشند. … اما دلم می‌خواهد با فرهنگ خودمان آشنا شوند.
جمع کردن ۸۰۰ نفر تماشاگر آن هم در اجرای چند روزه کار سختی است، مثل ما که چهار روز اجرا داریم. اصولا در این تالار گروه‌ها یک روز یا درنهایت دو روز اجرا دارند و با خیریه‌ها و… هم همکاری می‌کنند. اما من همیشه مستقل کار کردم. پیشنهادهایی برای همکاری با خیریه‌ها داشته‌ام. پیش از این با موسسه خیریه بهنام دهش‌پور سالی چهار اجرا کار می‌کردم و همه عواید آن به این خیریه اهدا می‌شد. در سفارت ایتالیا هم اجراهایی برای خانم‌ها داشتم و درنهایت وقتی دیدم می‌توانم این کار را انجام دهم، دیگر با خیریه‌ها کار نکردم، چراکه فکر می‌کردم کاری که باید را برایشان انجام داده‌ام. این‌جا با گروه خودم و دخترهایی که با هم کار می‌کنیم، حرکات و فیگورهای محلی، ملی و کلاسیک را با هم ترکیب کردیم و اجراهای تازه‌ای آغاز شد.
در مورد این ترکیب موسیقی‌های متفاوت و رقص‌های محلی و ساختارشکنی در انتخاب موسیقی‌ها و… توضیح دهید. آیا سال‌های قبل هم به همین شکل اجرا می‌کردید؟
نه. من هر سال کار تازه‌ای می‌کنم. مثلا اگر سال قبل کاری را اجرا کرده‌ام، برای امسال سراغ استان دیگری می‌روم. خیلی سخت است. تقریبا همه استان‌های ما رقص‌های محلی ندارند که گزینه‌ها خیلی زیاد باشد.
حرکات را تغییر می‌دهید تا زیباتر شوند یا عین نمونه محلی را اجرا می‌کنید؟
من کوریوگرافی رقص را تغییر می‌دهم. مثلا در رقص‌های محلی بیشتر به صورت دایره‌ای می‌رقصند که آن را از خورشید گرفته‌اند. من هم از این دایره استفاده می‌کنم که نشان دهم از آن‌ها گرفته‌ام، ولی کاری می‌کنم چشم تماشاگرم خسته نشود و به بهترین شکل ممکن حرکات اجرا شود. تهیه کردن موسیقی‌های هم‌خوان و مناسب کار ساده‌ای نیست، اما این کار را می‌کنم و به دنبالش می‌روم، چراکه می‌دانم تماشاگر هم دل به دل من می‌دهد و همراهی می‌کند. هرشب که اجرا داریم، تماشاگرها پشت بروشورها برای ما جملاتی می‌نویسند و خیلی برایم جذاب است. دیشب خانمی کاغذی به من داد که نوشته بود دست‌خطم به این بدی نیست، ولی در تاریکی برایتان نوشتم و این حس من در تاریکی به روشنی دل شما. این اتفاقات برایم خیلی ارزشمند است.
وقتی تصمیم به چنین اجراهایی گرفتید، آیا فکر می‌کردید خانم‌ها تا این حد از آن استقبال کنند؟
صددرصد مطمئن بودم. اصولا طرفدار سرسخت خانم‌ها هستم و می‌دانستم تماشای کارهایی که شاید تا به حال ندیده‌اند، برایشان جذاب باشد. شاید هرکدام از ما بدانیم مثلا لباس بلوچستان و رقصشان چگونه است، اما وقتی از نزدیک آن را مشاهده می‌کنیم، همه چیز فرق دارد و هیجان‌انگیزتر است. مخاطب اجراهای من هیچ‌گاه دست خالی از سالن خارج نمی‌شود، چراکه من به او اطلاعاتی از جاهایی می‌دهم که شاید ندیده باشد.
طراحی لباس‌ها و صحنه را هم خودتان انجام می‌دهید؟
بله، لباس‌ها را من طراحی می‌کنم، ولی صحنه آن‌چنانی نداریم و رنگ‌بندی لباس‌های روی صحنه به اندازه کافی فضا را شکل می‌دهد.
هنوز هم عموم مردم شما را به‌عنوان مادر علی کوچولو می‌شناسند؟
خیلی وقت‌ها اذیت می‌شوم. یک بار با شاگردانم به پارک رفتیم که قدم بزنیم و دیدیم بچه‌ها دنبال من راه افتاده‌اند و می‌خواندند علی کوچولو و مدام تکرار می‌کردند و… درنهایت آن‌قدر عصبی شده بودم که رفتم جلو و گفتم شما اگر واقعا کسی را می‌شناسید یا دوستش دارید و… وقتی می‌بینید من از این کار شما خوشحال نمی‌شوم، چرا تکرار می‌کنید؟ بهتر است عشق و علاقه‌تان را ابراز کنید و… یکی از آن بچه‌ها آمد و از من عذرخواهی کرد. این خاطرات در هر صورت جالب است. سریال «علی کوچولو» بارها و بارها هم از تلویزیون پخش شد و ایرادهایی به صدای خانمی که آواز موسیقی ابتدای سریال را خوانده بود گرفتند و گفتند این صدای زن است و باید بچه آن را بخواند و…
فکر می‌کنید چه المان‌هایی باعث شد «علی کوچولو» این‌قدر محبوب شود؟
المان‌های زیادی وجود داشت و فکر می‌کنم همه چیز در آن کار خوب بود. در قسمتی که مربوط به ماه رمضان بود، بچه می‌پرسید روزه یعنی چی و… و وقتی بغل من می‌آمد، واقعا جلوی دوربین نمی‌رفت و صمیمت عجیبی بین ما بود. در همین کار و امروز هم شاگردهای زیادی دارم که عاشقانه کار می‌کنند و با سختی زیادی از شهرهای مختلف و با مشغله‌های شخصی مثل درس و دانشگاه و خانواده و… سر تمرین‌ها حاضر می‌شوند و این خیلی مهم است و همین عشق بین ما به تماشاگر هم منتقل می‌شود که نتیجه خوبی به همراه دارد.

برای ایران
ستاره گلستانی، بازیگر نمایش «دخت ایران»
نزدیک به چهار سال است در زمینه این زمینه می‌کنم و تا به حال سه بار برای خانم‌ها اجرا داشته‌ایم. فکر می‌کنم با وجود این‌که در حوزه رقص در ایران نمی‌توانیم خیلی فعالیت جدی داشته باشیم، باز هم از این مراسم‌ استقبال می‌شود. هرسال شرایط بهتر هم می‌شود و اطلاع‌رسانی خوبی هم شده است و عده بیشتری برای تماشا آمده‌اند. انجام حرکات مختلف و رقص‌های گوناگونی سنتی و مدرن که انجام می‌شود، به احیای رقص‌های فولکلور کمک می‌کند. در بخش‌های مختلف ایران رقص‌ها و حرکات ویژه‌ای وجود دارد و بسیار غنی هستیم. حس می‌کنم این حرکات در حال نابودی هستند و وقتی دیدم فرزانه کابلی این‌قدر دقیق از همه رقص‌های سنتی اطلاع دارد، احساس کردم این‌ها مثل کتیبه‌های تاریخی باید حفظ شود؛ همان کاری که فرزانه کابلی هم انجام می‌دهد. ما برای اجرای این اثر نزدیک به سه یا چهار ماه تمرین داشتیم. در حال حاضر ایران زندگی نمی‌کنم، اما با عشق به ایران می‌آیم و می‌روم و خیلی خوشحالم که فرزانه کابلی اجازه می‌دهد در گروهش باشم و با او همکاری کنم.

برای فرزانه کابلی و زنانگی دل‌پسندش
یک عاشقانه آرام
مریم عربی
راستش وقتی قرار شد با تئاتری‌های چلچراغ برویم نمایش «دخت ایران» را تماشا کنیم، ماتم گرفتم. دو ساعت رقص و آواز و تلاش بی‌فایده‌ برای حفظ گفتمان رقص ملی و سنتی! برای من که هیچ‌وقت لذت بردن از حرکات موزون، اعم از ملی و سنتی یا پاپ و عامه‌پسندش را یاد نگرفتم، تحمل نمایش‌هایی که بدون داستان‌پردازی‌های مرسوم، همه جذابیتش را از طراحی رقص وام می‌گیرد، از سخت‌ترین امور دنیاست، چه برسد به «دخت ایران» که تمام و کمال خود را وقف این هدف کرده. تنها چیزی که برای حضور در این برنامه کنجکاوم می‌کرد، تجربه حضور در یک تئاتر زنانه بود. دوست داشتم بدانم در فضاهایی که زنان آزاد از محدودیت‌های عرفی دور هم جمع می‌شوند و شادی می‌کنند، چه خبر است.
اولین چیزی که با ورود نسبتا دیرهنگاممان به تالار وحدت توجهمان را جلب کرد، استقبال خوب زنان از این نمایش خاص بود. پر شدن تقریبا همه صندلی‌های طبقه اول و دوم سالن در روز شنبه که برای تئاتری‌ها یک روز تعطیل است، آن هم بعد از یک هفته تعطیلی و بین‌التعطیلی، موضوع عجیبی بود. خانم‌ها شاد و شنگول و آراسته با لباس‌های مهمانی روی صندلی‌ها برای دو ساعت شادی آماده و مهیا بودند و این تناقض عجیبی با وضعیت من داشت که بین دو شیفت کاری، آن هم بعد از کنسل کردن یکی دو تا جلسه، خسته و آشفته قرار بود به‌زور شادی کنم. یک جورهایی وصله ناجور جمع بودم اصلا. اما نمایش که شروع شد، همه چیز یک‌دفعه برایم تغییر کرد؛ فضای شاد و رنگی اجرا انگار هم‌رنگ جماعتت می‌کرد و یکی دو ساعتی از دنیای غیرزنانه همیشگی بیرونت می‌کشید.
«دخت ایران» پر از لطافت و صداقت بود. چه اهمیتی داشت که کارها بی‌نقص نبود، حرکات نمایشی محدود بود و حتی گاهی حفظ‌ هارمونی رقص‌های گروهی هم از دست بازیگران خارج می‌شد؛ مهم همه رنگ‌پردازی و زنانگی دل‌پسندی بود که در هوا موج می‌زد. این زنانگی مطبوع بیش از آن‌که برخاسته از اجرا باشد، گرمای خود را از حضور دل‌گرم‌کننده فرزانه کابلی دوست‌داشتنی وام می‌گرفت که بین قطعه‌ها روی صحنه می‌آمد و با طنازی‌هایش فضا را مطبوع‌تر می‌کرد.
از فرزانه کابلی که حرف می‌زنیم، از زنی حرف می‌زنیم که همه عمر خود را وقف این ژانر هنری ملی کرده و گاهی تاوانش را هم سخت داده. با این همه، هم‌چنان برای اغلب ما همان مادر علی کوچولو باقی مانده؛ همان زنی که با ژست‌های تصنعی‌اش کودکی دهه شصتی‌ها را شیرین می‌کرد. نقطه اوج «دخت ایران» هم شاید همان قطعه «علی کوچولو» باشد که کابلی در آن دوباره مادر علی می‌شد. این بار اما از حرکات تصنعی یخ‌بسته خبری نبود. مادر علی جان می‌گرفت و آزادانه روی صحنه چرخ می‌زد، انگار دیگر فقط مادر علی نبود؛ خود واقعی‌اش بود؛ یک زن با همه زنانگی‌هایش.
«دخت ایران» بی‌نقص نبود، اما شیرین بود. خلاقانه و تکان‌دهنده نبود، اما به دل می‌نشست. دو ساعت فارغ از شلوغی‌های روزمره، موسیقی خوب گوش کردیم و محظوظ از یک برنامه نیم‌بند مولودی‌وار، از ته دل خندیدیم.

شماره ۶۸۸

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟