تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۷/۱۵ - ۰۳:۵۸ | کد خبر : 3883

آن یار مهربان

از دیروز تا امروز سالن‌های مطالعه کتاب‌خانه‌ها بدری مشهدی عاشق روزهای گرم و دراز تابستان بودیم، عاشق دویدن تا در آهنی بزرگی که دروازه ورود به سرزمینی موعود بود برایمان، ورود با گذرنامه‌ای که چیزی نبود جز کارتی کوچک با یک عکس سیاه و سفید دو در سه. چنان با غرور لابه‌لای قفسه‌ها می‌چرخیدیم که […]

از دیروز تا امروز سالن‌های مطالعه کتاب‌خانه‌ها

بدری مشهدی

عاشق روزهای گرم و دراز تابستان بودیم، عاشق دویدن تا در آهنی بزرگی که دروازه ورود به سرزمینی موعود بود برایمان، ورود با گذرنامه‌ای که چیزی نبود جز کارتی کوچک با یک عکس سیاه و سفید دو در سه. چنان با غرور لابه‌لای قفسه‌ها می‌چرخیدیم که انگار دل‌انگیزترین خیابان‌های دنیا را گز می‌کنیم، چنان ولعِ ایستاده خواندن کتاب‌های تازه از راه رسیده، کیفورمان می‌کرد که ساعت از دستمان در می‌رفت. هر از گاهی هم، دور از چشم دوستان، با کتاب‌دارهای قدیمی‌تر لابی می‌کردیم تا فلان کتاب که رسید، گوشه‌ای نگهش دارند برایمان. روز را به شب می‌رساندیم، به دور از دغدغه‌های دنیای حقیقی بیرون و غرق لذت چرخیدن در سرزمین موعودمان، چنان غرق که تا چشم به هم می‌زدیم، می‌دیدیم چه حیف که تابستان تمام شده و حسرت کلی قصه نخوانده مانده به دلمان، تا کِی می‌شد که دوباره فرصتی دست دهد و کتابی چپانده شود لابه‌لای کتاب‌های درسی مدرسه و ما را بکشاند به دنیای بی‌خیالی‌ها که آن روزها کشیده می‌شد تا بی‌نهایت. خوشا ساعت‌هایی را که صرف نوازش و تیمار معشوق کاغذی‌مان می‌کردیم، چه جلدهای نیم‌بند و پاره‌ای را که با عشق چسباندیم، چه ورق‌های لب برگشته‌ای از کتاب‌های کهنه را که با حوصله و دقت صاف کردیم و چه شب‌هایی که یواشکی با نورِ کم نصف شب، کورمال کورمال قصه کتاب‌ها را به سر می‌رساندیم تا مبادا بدقول شویم و کتاب بعدی از کفمان برود.
بعدتر که دانشجو شدیم و پایPC به کتاب‌خانه‌ها باز شد، دلمان برای صدای قیژقیژ فایل‌های کوچک آهنی و زیرورو کردن کارت‌های زرد مقوایی تنگ شد، اما باز قرارمان با رفیق‌های فاب و نابمان پشت همان شیشه‌های مشجر بود، انگار که هنوز دنبال خنده‌ها و چشمک‌هایی بودیم که پشت میزهای چوبی کتاب‌خانه‌ها جا گذاشته بودیم، دنبال مزه شیرین کیک و کلوچه‌هایی که یواشکی توی سالن «لطفا با خوراکی وارد نشوید» گاز زده بودیم. ما خواستیم و توانستیم زمان را با عطر کهنه یار مهربانمان مسخ کنیم و هنوز همان نوجوان‌های بازیگوش دو دهه قبل‌تریم که باز هم قرارگاهمان آن‌سوی شیشه‌های مشجر است، پشت درهای بزرگ آهنی، شما چطور؟…

در این روزهایی که مدل زندگی کردن عوض شده، شکل و شمایل کتاب‌خانه رفتن‌ها هم جور دیگری شده. دیگر خبری از دویدن‌ها و هیجان زودتر رسیدن به کتاب‌خانه نیست، جوان‌های نسل امروز کمتر از دیروزی‌ها برای امانت گرفتن کتاب و زیرورو کردن مخزن کتاب‌خانه‌ها، اشتیاق نشان می‌دهند. چرایی‌اش را در گزارشی که محصول سرک کشیدن به چند کتاب‌خانه است، بخوانید:

تنظیم شتاب
امین ۲۷ ساله که معمولا دو نیم روز از هفته را در کتاب‌خانه می‌گذراند، این‌طور می‌گوید:
«این شتابی که تکنولوژی گرفته نه برای جوون و نوجوون امروزی قابل هضمه، نه برای کسی که به‌عنوان مدیر و مسئول قراره کار فرهنگی انجام بده، مثل یک جور ترسِ از قافله عقب موندن می‌مونه، همه گرفتار یه جورعجله شدن، یه شتاب برای این‌که هر چی بقیه دیدن و خوندن ما هم بدونیم و بخونیم، این شتاب‌زدگی آدم رو از کتاب کاغذی و مجله و روزنامه که باید نشست و با حوصله و خط به خط خوندش دور می‌کنه. همه دنبال یه مطلب کوتاه و شسته و رفته هستن که هر جایی بشه خوندش، حتی پشت فرمون ماشین. ابزارش هم توی دست همه هست، چون الان بچه مدرسه‌ای‌ها هم گوشی و تبلت دارن.
در صورتی که کتاب خوندن روشش این نیست، کتاب‌خونی فقط تفریح نیست، یه مهارته. هنوز خیلی از ما فرق کتاب کاغذی خوندن رو با خوندن متن‌های دیجیتال نمی‌دونیم. نه این‌که در ظاهر کار و در تعریف ندونیم، نه، برعکس تئوریسین‌های خوبی هستیم، منتها در عمل رعایت نمی‌کنیم. یعنی به همون شکلی که یک پیامک یا یه متن تلگرامی رو می‌خونیم، می‌خواهیم کتاب کاغذی رو هم بخونیم. همین توقع اشتباه و به‌ظاهر بی‌اهمیتی که از یه کتاب کاغذی داریم، می‌تونه باعث دل‌زدگی از کتاب خوندن و کتاب‌خونه‌نشینی بشه، چون می‌خواهیم در یه فرصت کوتاه کاری رو انجام بدیم که شرط انجامش داشتن زمان و دقت و حوصله است. باید مدلِ بودن در فضای مجازی و واقعی با هم فرق داشته باشه. اگه بتونیم بین این دو محیط فرق قائل بشیم و یه کمی هم سرعتمون رو با شتاب دنیای مدرن تنظیم‌تر کنیم، شاید خیلی از این دل‌زدگی‌ها و بی‌رغبتی‌هایی که الان وجود داره، برطرف بشه.»
امین که این روزها سرگرم کار روی پایان‌نامه ارشدش است، خودش را یک میانه‌رو می‌داند که هم از فضای کتاب‌خانه و کتاب‌های موجود در آن استفاده می‌کند، هم بخشی از مطالب مورد نیازش را با جست‌وجو در فضای مجازی و منابع اینترنتی تامین می‌کند.

کتاب‌خانه‌های مجازی و بی‌انتها
خانم داداشی که کتاب‌دار یکی از کتاب‌خانه‌های شمیرانات است و سال‌هاست در این حوزه فعالیت دارد، در مورد کم‌رونقی کتاب‌خانه‌های امروز در قیاس با گذشته نظراتی متفاوت‌تر دارد. او می‌گوید:
«هر چقدر دنیای دیجیتال پیشرفته‌تر می‌شود، بچه‌ها بیشتر مرعوب و مجذوب دنیای مجازی می‌شوند و از فضای واقعی و دنیای حقیقی بیشتر فاصله می‌گیرند. وسعت کتاب‌خانه‌های مجازی باعث می‌شود خیلی راحت و بی‌دردسر کتاب مورد علاقه‌شان را دانلود و مطالعه کنند. با این امکان، دیگر نیازی نمی‌بینند تا زمانی برای رفتن به کتاب‌خانه و امانت گرفتن کتاب صرف کنند.
یکی دیگر از دلایل اقبال کمتر به کتاب‌خانه‌نشینی به سبک و سیاق قدیمی، فیلترینگی است که در کتاب‌خانه‌های حقیقی وجود دارد. ممکن است در کتاب‌خانه‌های حقیقی، بچه‌ها به لیست بعضی از کتاب‌های مورد نظرشان دسترسی نداشته باشند، در صورتی که در کتاب‌خانه‌های مجازی دسترسی به‌ صورت نامحدود وجود دارد.
نکته دیگری که خیلی اهمیت دارد، فضای سرد و بی‌روح و گاهی نازیبای بعضی کتاب‌خانه‌هاست. جوان عاشق زیبایی و جذابیت و رنگ و تکاپوست. این فضای خشک و سردی که در بعضی جاها جاری است، باعث پس زدن جوان‌ها می‌شود. اتفاقا شاید در این کتاب‌خانه‌ها منابع خیلی خوبی داشته باشیم، کتاب‌های خیلی ارزشمندی هم وجود داشته باشد، ولی فضای کسالت‌بار و خسته‌کننده، این منابع و کتاب‌ها را هم حیف می‌کند و باعث بی‌رغبتی و بی‌میلی به مطالعه، و عدم تحقیق و تکاپوی جوانان در کتاب‌خانه‌ها می‌شود. درست است که نسل دیروز هم در همین فضاها بودند، حتی با امکانات کمتر از این، ولی برای آن‌ها تنوع منابع اطلاعاتی خیلی کم بود، یا اصلا نبود. همین باعث می‌شد امکانات حداقلی هم برای بچه‌ها جاذبه داشته باشد. اما بچه‌های امروز امکان دسترسی به منابع اطلاعاتی متنوع و متفاوتی را دارند و فضاهای جذاب و شکیل‌تری در دسترسشان است. بنابراین نسبت به نسل قبل، امکان پرکردن اوقات فراغتشان را با گزینه‌های متفاوت‌تری دارند. بخشی از عدم اقبال نسل امروز به کتاب و کتاب‌خانه ناشی از همین دسترسی به جایگزین‌های خوش‌آب‌ورنگ‌تر برای گذران اوقات فراغت است.
البته شاید بعضی کتاب‌دارها هم نتوانسته باشند رسالت خودشان را خوب انجام دهند و برخورد پرجاذبه‌ای داشته باشند، یا از روش‌های نوینی برای جذب مخاطب استفاده کنند. شاید هم کلا فضای کتاب‌خانه‌ها نسبت به کافی‌نت‌ها و کافی‌شاپ‌ها جاذبه کافی ندارد.
به‌روز نبودن بانک کتاب کتاب‌خانه‌ها هم نباید از قلم بیفتد. هنوز این امکان نیست که تازه‌های نشر بلافاصله وارد کتاب‌خانه شود. بیشتر موجودی کتاب‌خانه‌ها با کتاب‌های قدیمی اشباع شده و نکته مهم دیگر این‌که بیشتر کتاب‌خانه‌های ما قرائت‌خانه است تا کتاب‌خانه. خیلی از مراجعان جوان و نوجوان ما حتی یک بار هم به منابع سر نمی‌زنند. به همین خاطر اصولا ایام امتحان و پیش از امتحان کنکور، کتاب‌خانه‌ها رونق بیشتری دارند و در تابستان خلوت‌تر می‌شوند. اما بزرگ‌سال‌های ما که همان نوجوانان و جوانان مشتاق دیروز هستند، بیشتر سراغ منابع می‌روند و علاوه بر مطالعه مدوام و مستمر، گاهی مشغول تحقیق و پژوهش هم هستند.»
سوال آخر از این کتاب‌دار این بود که:
در این بازار نه‌چندان داغ کتاب‌خوانی، کدام گروه از کتاب‌ها خوش‌اقبال‌تر از بقیه هستند؟
«هنوز هم رمان و ادبیات داستانی سکان‌دار است. اما کتاب‌های تاریخی هم برای نسل جوان جذاب است، به‌خصوص کتاب‌هایی که زیاد حجیم نیستند و شکل و شمایل شکیل‌تر و خوش‌آب‌ورنگ‌تری دارند، برایشان جذاب‌تر است.»
قرائت‌خانه یا کتاب‌خانه؟
امیرحسین که امسال امتحان کنکور داده است، می‌گوید:
«من چند ساله عضو کتاب‌خونه شدم، ولی تقریبا ۹۰ درصد وقت‌ها فقط برای درس خوندن میام کتاب‌خونه. یعنی چند بار برای امانت بردن کتاب‌های غیردرسی اومدم، اما کتاب‌ها زیاد برام جالب نبود. مثلا یه مدت دنبال یه مجموعه کتاب از تاریخ جهان بودم که توی کتاب‌خونه نداشتن. هرچی می‌اومدم سفارش بدم، بهم قول می‌دادن که تهیه می‌کنن، ولی بعد از دو سه روز می‌گفتن نشد. خب من هم PDF اش رو تهیه کردم و خوندم. امسال هم که اصلا فرصتی برای خوندن کتاب‌های غیردرسی نداشتم، فقط درس می‌خوندم. البته کتاب‌های کمک‌درسی خیلی زیاده، هم خود کتاب‌خونه داره، هم بچه‌های سال بالایی کتاب‌هایی رو که نمی‌خوان، میارن این‌جا.»
از امیرحسین می‌پرسم:
-یک حلقه دوستی بین هم‌سن‌وسال‌هایت داری که با هم و زمان‌های مشخصی به کتاب‌خانه بیایید و مطالعه کنید یا نه؟
«بعضی از هم‌کلاسی‌های من هم میان کتاب‌خونه، اما دوست‌های دیگه هم مثل من بیشتر میان درس بخونن، حتی یه موقع‌هایی شاید بعضی‌ها مثلا لپ‌تاپ یا تبلتشون رو هم بیارن این‌جا. ولی بیشتر از ساکتی این‌جا برای کار یا مطالعه استفاده می‌کنن، نه این‌که برنامه هماهنگی با هم داشته باشیم و دور هم جمع بشیم برای کتاب خوندن. موقع کنکور هم هر کسی کار خودش رو می‌کرد. الان دیگه خیلی مثل قدیم دور هم درس خوندن و کتاب خوندن مد نیست.»

عادت به کتاب‌خوانی
مهسا ۲۲ ساله و دانشجو نظرش این است که:
« شاید یه علت خلوتی کتاب‌خونه‌ها این باشه که دیگه کتاب خوندن مثل قبل فضیلت نیست. یعنی یا سیستم فرهنگی که با بچه‌ها در ارتباطه طوری نیست که اون‌ها رو خیلی به کتاب خوندن تشویق کنه، یا خانواده جوری نیست که این عادت رو توی بچه‌ها به وجود بیاره. مثلا من عادت کتاب خوندن رو از مامانم یاد گرفتم. یادمه از وقتی خیلی بچه بودم، همیشه وقت‌هایی که بی‌کار می‌شد، کتاب دستش بود. الان هم یه وقت‌هایی که دوست‌هام میان خونه ما، تعجب می‌کنن، انگار که این مدل کتاب خوندن برای یه خانمی که شوهر و بچه و زندگی داره، کار خیلی رایجی نیست. این نشون می‌ده که چقدر بعضی خونواده‌ها نسبت به کتاب و کتاب خوندن بی‌توجه هستن. خب وقتی کتاب اولویت بزرگ‌ترها نباشه، بچه‌ها هم الگو می‌گیرن.»
مهسا معتقد است که وجود اینترنت به‌عنوان یک منبع پاسخ‌گو برای دست‌یابی به انواع اطلاعات در بی‌رونقی کتاب‌خانه‌ها نقش موثری دارد و وقتی از بزرگ‌ترین عیب کتاب‌خانه نرفتن از او می‌پرسم، می‌گوید:
«وقتی کتاب مال خود آدمه، عجله‌ای برای خوندنش نداره. هی می‌گیم باشه سر فرصت، باشه یه وقت مناسب، یه روز تعطیل، اما اون روز باشکوه شاید به این زودی‌ها از راه نرسه. ولی کتاب کتاب‌خونه رو چون باید سر یه موعد خاص تحویل داد، آدم لابه‌لای کارهاش می‌خونه، مخصوصا وقتی بشه یه وقتی تنظیم کرد و به‌طور منظم و هفته‌ای حداقل یکی دو روز رو توی کتاب‌خونه اتراق کرد، کلی اتفاق‌های خوب می‌افته. هم کتاب تلنبارشده نداریم، هم بحث هزینه خرید که برای بعضی‌ها قابل پرداخت نیست، حل می‌شه و هم به‌خاطر فضای مناسبی که برای مطالعه وجود داره، نتیجه بهینه‌تری از مطالعه به دست میاد. عین فرق فیلم دیدن توی سینماست با دیدن فیلم از تلویزیون و توی خونه. هیچ‌وقت آدم اون تمرکزی رو که روی فیلم دیدن توی سینما داره، نمی‌تونه توی خونه داشته باشه.»

برگزاری جلسات نقد و بررسی کتاب در کتاب‌خانه‌ها، به‌روز بودن کتاب‌های موجود، وجود سالن مخصوص برای کودکان، فضای داخلی مناسب و برگزاری برنامه‌های فرهنگی جانبی شاید به رونق بیشتر کتاب‌خانه‌ها و ترغیب کتاب‌خوانی بینجامد. اما باز هم گام اول را باید جوان کتاب‌خوان بردارد، با عشق و اشتیاق به سمت معشوقی کاغذی…

شماره ۷۱۸

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟