تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۰۹ - ۰۷:۴۵ | کد خبر : 1772

اصلا شب یه چیز دیگه است!

گپ زدن با شب‌بیدارهای راضی و ناراضی ریحانه جولایی از زمانی که سنم یاری کرد و عقلم رسید، می‌دیدم که ساعت۱۰، ۱۱ شب که می‌شد، کم‌کم چراغ‌های همسایه‌ها و اهالی کوچه خاموش می‌شد و ساعت ۱۲ به بعد یکی در میان چراغی روشن بود یا نور کمی از پنجره‌های رو به اتاق من مشخص بود. […]

گپ زدن با شب‌بیدارهای راضی و ناراضی

ریحانه جولایی

از زمانی که سنم یاری کرد و عقلم رسید، می‌دیدم که ساعت۱۰، ۱۱ شب که می‌شد، کم‌کم چراغ‌های همسایه‌ها و اهالی کوچه خاموش می‌شد و ساعت ۱۲ به بعد یکی در میان چراغی روشن بود یا نور کمی از پنجره‌های رو به اتاق من مشخص بود.
خبر از بوق زدن و قرار‌های دور دور ساعت ۱۲ به بعد نبود و آش و حلیمی هم باز نبود که هر زمانی از شب و نیمه‌شب که دلمان هوس آش شله‌قلمکار و حلیم کرد، ۱۰ دقیقه بعد یک کاسه پلاستیکی در یک دستمان و قاشق یک بار مصرف هم در دست دیگرمان باشد و سر میدان تجریش زل بزنیم به ماشین‌های در ترافیک مانده.
قدیم‌ترها ساعت ۱۱ که می‌شد، کرکره‌ها پایین کشیده شده بود و خر‌و‌پف‌ بعضی‌ها هم به آسمان رسیده بود و در شهر هم انگار خاک مرده پاشیده بودند!
این روزها اما حال و اوضاع فرق کرده. ساعت ۱۲ شب که می‌گفتند «سر شب لات‌هاست»، شده اول عشق و حال. تازه از بالا و پایین شهر با ماشین‌های مدل بالا و پایینشان می‌زنند بیرون و بعد از یکی دو ساعت تازه دلشان هوس می‌کند بروند میدان جمهوری و معجون و شیرپسته مخصوص بزنند به رگ. کوچه ما هم در این چند سال اخیر با همین تغییرات روز حسابی خو گرفته و ساعت پنج صبح هم بروم پشت پنجره، یکی دو چراغ خاموش می‌بینم که آن هم احتمالا برای صرفه‌جویی در مصرف برق خاموش کرده‌اند. اگر برایتان سوال شده که من از کجا این‌قدر دقیق آمار کوچه و خیابانمان را دارم، باید بگویم سوال خوبی است! برمی‌گردد به همان قدیم‌ترها که همیشه خدا پشت پنجره ایستاده بودم و آمار رفت‌وآمد و اسباب‌کشی و دید و بازدید خلق‌الله را ثبت می‌کردم و اهالی کوچه هم به حضورم عادت کرده بودند. در حدی که اگر مدرسه کلاس فوق‌العاده می‌گذاشت و یک روز دیر می‌آمدم خانه، اهالی محل از والده محترمه جویای حالم می‌شدند. از بحث خودمان دور نشویم. این روزها شب‌بیداری و روزخوابی تبدیل شده به یک نوع سبک زندگی. خیلی‌ها به این سبک زندگی کردن علاقه دارند. در این نوع شب‌بیداری‌ها هیچ اصرار و دلیلی وجود ندارد و در بعضی مواقع خودآزاری هم دیده شده که خب کلاس دارد. مثلا بعضی‌ها چشمه احساساتشان فقط در نیمه‌شب‌ها فعال می‌شود و می‌توانند شعر بگویند، یا به نقل از بعضی‌های دیگر نسکافه و پاییز و موزیک ملایم فقط در شب‌هاست که به جان می‌نشیند. اما گاهی هم هستند آدم‌هایی که شب را به‌خاطر شب بودنش دوست دارند. برای گذران آرام ساعت‌ها و لذت از سکوت و صدای در و دیوار یا از سر ناچاری و شرایط خاص شغلی.
به‌هرحال تمام این گروه‌ها در نوع خود عاشق و شیفته شب هستند و قصد ترک کردنش را هم ندارند. چراکه ترک عادت است و موجب مرض می‌شود. همین‌ها بهانه‌ای دستمان داد تا چند شب‌بیدار حرفه‌‌ای را پیدا کنیم و از آن‌ها بپرسیم چرا شب‌ها نمی‌خوابند؟!

شب‌ها انرژی دارم
آرش و خشایار چند سالی می‌شود که با هم دوست‌اند و هر دو دانشجوی مقطع دکتری علوم سیاسی. خشایار در کنار تحصیل، دبیر ادبیات یکی از مدارس پرآوازه تهران است. با این‌که سال‌های زیادی از دوستی آرش و خشایار می‌گذرد، اما انگار در مورد «شب‌بیداری» خیلی با هم تفاهم ندارند.
ریحانه: شب‌بیداری شما از کجا آمد؟
خشایار: نمی‌دانم شب‌بیداری از کی و کجا شروع شد. از وقتی یادم است، شب‌ها بیدار بودم. یعنی دوست داشتم شب بیدار بمانم. زمان مدرسه هم تا ساعت دو بیدار بودم. یکی از دلایل بیدار ماندم شاید همان سکوت شب باشد. این‌که آزادی عمل بییشتری داری و از بچگی فکر می‌کردم یک فضای شخصی دارم. حالا شب بیدار ماندن را برای لذت‌های بصری‌اش دوست دارم. برای زمانی که پشت پنجره ایستاده‌ام و خیابان آرام است. یا برای تمرکزی که هنگام مطالعه در شب دارم. زمانی هم که درس می‌خوانم، شب‌هاست. چون رو‌ز‌ها درس یادم نمی‌ماند.
آرش: از وقتی شب‌بیداری شروع شد که وسایل ارتباطی زیاد شد. بعدها عادت شد و اکثر خانواده‌ها ساعت بیشتری را بیدار بودند. اما قسمت خوب شب بیدار بودن همان آرامش است. بیشتر مردمی که من می‌شناسم، شب را برای دور هم بودن انتخاب می‌کنند. صحبت می‌کنند، برنامه دارند و کمتر پیش می‌آید که کسی مطالعه کند. چون در شب آدم کاملا خسته شده. چشم، فکر و بدن از فعالیت روز خسته شده و توان مطالعه ندارد. یادگیری در شب هم پایین‌تر است تا روز.
خشایار: اتفاقا من شب تازه انرژی می‌گیرم. ساعت که از ۱۲ گذشت، من اصلا می‌توانم بروم بیرون و ورزش کنم. شب بهترین زمان برای پیاده‌روی است. در مورد من خلاقیت فقط در شب ایجاد می‌شود.
آرش: من شب‌ها بیشتر در اینترنت می‌چرخم. این فضای ارتباطی مدرن است که خواب شب را از ما گرفته است. شب‌ها سعی می‌کنم مطالعه‌های غیردرسی داشته باشم و کارهایی از این دست انجام می‌دهم.
خشایار: اما درکل شب را برای دور هم بودن با دوستانم ترجیح می‌دهم، چون شب سرمان به موبایل و تلفن و کارهای روزمره مشغول نیست. خودمانیم و خودمان و لذت دور هم بودن را می‌بریم. حتی بخواهم تنها هم باشم، باز همین حالت را دارد. خودم هستم و خودم و این برایم جذاب است. تازه یواشکی می‌توانم بروم سر یخچال و به دور از چشم مادرم یک دل سیر تنقلات بخورم.
یک چیز دیگر که در زندگی شبانه جالب است، برمی‌گردد به نوع رفتار مردم در شب. کسی عجله‌ای برای رسیدن ندارد. همه آمده‌اند بیرون که بچرخند. بادی به سرشان بخورد و با انرژی روزشان را شروع کنند. در روز اما همه در حال دویدن‌اند و مرتب به ساعت‌های مچی‌شان نگاه می‌کنند. در شب مردم بیشتر می‌خندند و واقعی‌ترند.
آرش: «شب‌بیداری» را دوست دارم، در صورتی که فردا کار نداشته باشم. اما اگر کاری داشته باشم، کسلم و روز بعد را از دست می‌دهم. متاسفانه عادت شده و یک رویه اشتباه با ما پیوند خورده. بارها سعی کردم زود بخوابم، اما نتیجه نداشته.
خشایار: من هم با تمام این حرف‌ها اصلا از شب بیدار ماندن خوشحال نیستم. عوارض زیادی دارد و آرزو دارم ساعت ۱۰ شب بخوابم. اما خوابم نمی‌برد. بیدار ماندن تبدیل به عادت شده و این سبک زندگی را اصلا دوست ندارم.
ریحانه: تلاشی هم برای مبازره با شب‌بیداری کردید؟
آرش: ما برای شب زود خوابیدن خیلی کارها کردیم. مثلا کوه رفتیم و خسته شدیم. شب قبل هم درست نخوابیدیم. اما باز شب زودتر از ساعت سه خوابمان نبرده.
خشایار: حتی دکتر رفتم و دارو هم خوردم، که اثر داشته، اما زمان خواب را بیشتر کرده، ساعتش را تغییر نداده!

سبک زندگی‌ام را دوست دارم
مهسا «شب‌بیدار» حرفه‌ای دیگر ما، خبرنگار است.
روز مهسا، از ساعت ۱۱ شروع می‌شود و تا هشت شب ادامه دارد. چاره دیگری جز بیدار ماندن‌های شبانه ندارد. مجبور است تمام تفریحات و ارتباط‌هایش را به نیمه‌شب‌ها موکول کند.
مهسا: این روزها با تغییر کردن سبک زندگی مردم امکانات هم بیشتر شده و همین امکانات به شب بیدار ماندن دامن زده است. مثلا مراکز خریدی که تا نیمه‌شب فعالیت می‌کنند. رستوران‌ها و سینماهایی که سانس‌های مخصوص نیمه‌شب دارند، باعث می‌شوند مردم بیشتر بیدار بمانند و تردد در سطح شهر بیشتر شود. برای من هم خوب است، چون می‌توانم روزم را جبران کنم.
ریحانه: دوستانت هم مثل خودت شب‌بیدار بودن را دوست دارند؟
مهسا: دوستانم اکثرا شب‌ها بیدارند. یعنی اگر ساعت سه نیمه‌شب هم به یکی از دوستانم پیام بدهم، حتما جواب می‌گیرم!
ریحانه: هر‌ شب برنامه سینما و رستوران و پاساژ گردی دارید؟
مهسا: هر شب که نمی‌شود. در ماه چند بار پیش می‌آید. ولی شب‌ها بیشتر مطالعه می‌کنم. فیلم می‌بینم. برای فیلم دیدن نیاز به تمرکز دارم. شب‌ها بهترین زمان برای با خیال راحت فیلم دیدن است.
ریحانه: تو هم از پیروان جریان «شب‌بیداری» هستی؟
مهسا: من عادت دارم به دیر خوابیدن. شب‌ها کار می‌کنم، اما صبح‌ها بازدهی کمتری دارم. دوست دارم صبح خواب باشم، اما با توجه به تغییرات اجتماعی و فرهنگی شب‌بیداری فراگیر شده است. چند سال پیش ساعت ۱۲ شب کمتر کسی بیدار بود. چون شرایط فرق می‌کرد. حتما باید دلیلی برای نخوابیدن داشت. اما امروز شما یک تلفن همراه دستتان است و تمام دنیا در آن تلفن خلاصه شده و بیدار ماندن شما باعث اذیت و دردسر کسی نمی‌شود. درواقع شما با همان قشری که شبیه شماست، در ارتباط هستید.
ریحانه: می‌دانی که شب‌بیدار بودن عوارض فیزیکی زیادی دارد؟
مهسا: می‌دانم. من از این سبک زندگی خوشحالم و مشکلاتش را هم می‌پذیرم. غیر این نمی‌توانم زندگی کنم و در طول شبانه‌روز نیاز به یک زنگ تفریح دارم، که آن هم شب‌ها برایم پیش می‌آید.
ریحانه: چقدر شب بیدار بودن به زندگی روزانه‌ات آسیب می‌زند؟
مهسا: خیلی زیاد. چون من هر روز چند ساعت دیرتر از همکارانم بیدار می‌شوم، چند ساعت هم از آن‌ها عقب‌تر هستم. اما باز به همان سبک زندگی‌ام برمی‌گردد.
ریحانه: دنیای روز با دنیای شب چه فرقی دارد؟
مهسا: خیلی فرق دارد. دنیای روز زیادی شلوغ است. همه مردم روز از خانه بیرون می‌آیند و مجبوریم خیلی چیزهایی را که دوست نداریم، ببینیم. ولی شب این‌طور نیست. کسانی که شب بیدارند، بیشتر به هم شبیه هستند و سبک زندگی شبیه‌تری به هم دارند.

حوصله ترافیک نداریم
نیمه‌شب به یکی از ایستگاه‌های خطی شرق تهران می‌رسم. راننده‌ها برخلاف تصور شاد و خندان هستند و در سرمای هوا خودشان را با نوشیدن چای گرم می‌کنند. ولی این‌جا خبری از خستگی نیست. چهار اتومبیل زردرنگ کنار هم پارک کرده‌اند و سه راننده بیرون از ماشین‌هایشان گپ می‌زنند و یکی دیگر ترجیح داده در این هوای سرد ماشینش را ترک نکند تا مسافر خودش سر برسد. جلو می‌روم تا از آن‌ها بپرسم چرا شب را برای کارشان انتخاب کرده‌اند؟ اسماعیل پیش از دیگران، با لبخند، برای گفت‌وگو پا پیش می‌گذارد.
اسماعیل: چرا شب نه خانم؟ برای شما عجیب است که این شهر شب هم مسافر دارد؟ ما عادت به بیرون آمدن در این ساعت از شب داریم. نه سرما و نه تاریکی و نه کم بودن مسافر وسوسه‌مان نمی‌کند که روزهای پردود و ترافیک و خط‌های پر از تاکسی را با این شب‌ها عوض کنیم.
ریحانه: چه چیز شب‌ها شما را از گرمای خانه و یک خواب راحت به این‌جا می‌کشاند؟
اسماعیل: سکوت و آرامش. ما که این‌جا هستیم، از سروصدا و شلوغی دل خوشی نداریم. راستش را بخواهید، من نمی‌دانم بقیه راننده‌ها چطور حاضرند برای یک مسیر کوتاه، دقایق طولانی در ترافیک بمانند. اما ما این‌جا خیالمان از خلوتی مسیر‌ها راحت است. دیگر بوق ماشین‌ها و داد و بیداد دیگر راننده‌ها سرمان را نمی‌برد.
(محمد به میان حرف اسماعیل می‌آید.)
محمد: ما عادت داریم به این ساعت بیداری. نه کسل می‌شویم و نه اذیت. خود من نزدیک صبح به خانه برمی‌گردم و مستقیم به رختخواب می‌روم و تا ظهر می‌خوابم. البته همسرم هم گاهی غر می‌زند و از این ساعت کار راضی نیست. ولی من هم به ساعت کار عادت کرده‌ام و هم اعصابم راحت‌تر است. اما همسرم یا نگران است که نیمه‌های شب مسافری بلایی سرم بیاورد، یا ناراضی است که چرا من صبح‌ها را از دست می‌دهم و می‌خوابم.
اسماعیل: دوستمان راست می‌گوید. زن و بچه من هم چندان از این وضعیت راضی نیستند. اما من چه می‌توانم بکنم؟ سال‌ها نگهبان بودم و یک شب در میان را تا صبح نگهبانی می‌دادم. این مدل زندگی کردن برای من عادت شده است. از کار قبلی که بیرون آمدم و این ماشین را گرفتم، متوجه شدم که من آدم کار روزانه نیستم و باید وقتم را طور دیگری تنظیم کنم.
ریحانه: چه چیزی در شب‌ها نظرتان را جلب می‌کند؟ آدم‌های شب چگونه‌اند؟
محمد: گاهی عجیب و گاهی معمولی. آدم‌های شب‌ها معمولا نه حوصله حرف زدن دارند و نه حوصله شنیدن. فقط می‌خواهند مسیرشان طی شود، پول را بدهند و پیاده شوند. اغلب هم مسافرهای این ساعات مردها هستند که برای مسیری دربست می‌خواهند. پس خبری از گپ و گفت‌های مسافر و راننده نیست و همه چیز در سکوت طی می‌شود. ما هم اغلب پرحرف نیستیم. اگر بودیم، روزها را انتخاب می‌کردیم.

شماره ۶۹۰

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. عليرضا
    9, دی, 1395 11:37

    با سلام
    واسه ی لحظه خودمو حس کردم لا به لاى مصاحبتون خدا قوت خانم ریحانه عالى بود .

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟