نگاهی به فیلم «هزارتو»
شکیب شیخی
«هزارتو» تنها یک نکته جدید دارد و آن هم اینکه آقای امیرحسین ترابی به لیست کارگردانان کشور اضافه شده است. این فیلم آنقدر مفتون ایده دوخطی داستان خود شده که تقریبا هیچ فکری درباره گسترش داستان و پرورش دادن یک فیلم بلند نکرده. البته گم شدن بچه و تشدید مشکلات پدر و مادر نکته جدیدی در سینما نیست و معلوم هم نیست که چرا همین «ایده دوخطی» اینقدر فیلمساز– و البته نویسنده- را به هیجان انداخته که حتی اندکی درباره نظم گسترش خردهپیرنگها دل خود را نگران و ذهن را مشغول نکردهاند. محصول نهایی به جای یک فیلم یکدست تبدیل به دو نیمه فیلم ناقص شده که تمام توانش را بر رفتارهای تنشآمیز ستارههایی «پرفروش» روی پرده سینما متمرکز کرده است.
مرغ یا تخممرغ؟
به واسطه یک اتفاق که بیرون از یک زن و شوهر قرار دارد، رابطه آنها آشکار میشود و در دل این مسئله وضعیت ذهنی هر یک از افراد هم برملا میشود. این مسئله شاید روی کاغذ خیلی منظم به نظر برسد، اما فیلم تقریبا هیچ نظمی بین آنها برقرار نکرده است. شاید عدهای از طرفداران فیلم بگویند که اساسا همین «آش» بهتر از یک فیلم انتظامیافته است، اما نکته اینجاست که این آش هر چقدر هم هیجانانگیز باشد– که نیست- درنهایت از جایی به بعد چیزی تحویل مخاطب نمیدهد، مگر کنایههای یک زوج به هم و پنهانکاری جاری پدری که از سر بیکاری دنبال بچه گمشدهاش میگردد.
این فیلم پر از نقاط مختلف است که البته در بعضی اوقات مانند پناه بردن زن به اتاق تکراری هم میشود، اما هیچکدام از آنها پاسخی به چیستیهای داستان نمیدهند و اتفاقا هیچ کاری هم به «چگونگی»ها ندارند. تنها کافی است شکی را که به شخصیت نریمان داشتید، بررسی کنید تا متوجه شوید این فیلم به جای خلق جهان خودش بیشتر به فکر سرگرم نگه داشتن مخاطب است تا فکر مخاطب سراغ ضعفهای داستانی نرود. این مسئله که فیلم باید فضای واقعی خود را بسازد، به این دلیل بیشتر اهمیت پیدا کرده و تشدید میشود که جنس مکالمهها و بافت تصویری فیلم واقعگرایانهتر از یک تریلر فانتزی است که البته این تفکیک جنسها را باید بیشتر بحث کرد.
امیر در سرزمین عجایب
با یک فیلم تریلر روبهرو هستیم. حالا این فیلم تریلر یا با آرامش روی زیرساخت خود میایستد تا پاسخهایی را آشکار کند که نمونه نزدیک و آشنایش میشود «همه میدانند» اصغر فرهادی که به دلیل ضعفهایی دیگر بد از کار درآمد، یا مانند بسیاری از فیلمهای تریلر جهان با یک منطق مفرح و موش و گربهای اندکی به جنس فانتزی نزدیک میشود. این فیلم مضمون تریلر را دارد، منطق موش و گربهای و بازیگونه را هم با خود آورده، اما در جنس دیالوگ و تصویر و حتی مسائلی که در ذهن بیننده ایجاد میکند، کاملا واقعگرا رفتار میکند.
با در نظر گرفتن بینظمی روایی که در بخش اول نوشته آمد، با فیلمی چندپاره روبهرو هستیم و با توجه به این عدم تجانس بین رویکرد داستانی و فرم بصری متوجه میشویم این چندپارهها هیچکدام هم درست از آب درنمیآید. تنها نکته برجسته «هزارتو» این مسئله است که با استفاده از پرشی که فیلم در ابتدا میکند و کار خود را پس از حادثه آغاز میکند، این پرسش برای مخاطب پیش نمیآید که «چرا ما حالا باید این مسائل را دنبال کنیم و به این مشکلات فکر کنیم»؟
به طور کل «هزارتو»ی امیرحسین ترابی تنها از این حیث ارزشمند است که فیلم اول یک کارگردان جوان است که البته سابقه ساختن تیزرهای تبلیغاتی را دارد و باید امیدوار بود که این «تبلیغاتی دیدن» مضامین روی جنس نگاه هنری او بیش از این تاثیر نگذارد و با بیشتر شدن تجربهاش کارهایی منسجمتر بسازد.