تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۰۲ - ۰۷:۳۸ | کد خبر : 1656

این‌ها نباشند، سینما نیست

گفت‌وگو با علیرضا فرخنده‌کیش، کارگردان مستند «بالاست» درباره بچه‌های عشق سینما عسل آذرپور علیرضا فرخنده‌کیش کارگردان مستند «بالاست» است. کارگردان جوانی که می‌گوید مستند دوست ندارد، اما این سومین مستندش درباره نمای دیگری از سینماست. دوربینی کنجکاو که به بهانه ساخت پشت‌صحنه، به صحنه یک فیلم سینمایی می‌رود، اما به جای این‌که مستندی از پشت‌صحنه […]

گفت‌وگو با علیرضا فرخنده‌کیش، کارگردان مستند «بالاست» درباره بچه‌های عشق سینما

عسل آذرپور

علیرضا فرخنده‌کیش کارگردان مستند «بالاست» است. کارگردان جوانی که می‌گوید مستند دوست ندارد، اما این سومین مستندش درباره نمای دیگری از سینماست. دوربینی کنجکاو که به بهانه ساخت پشت‌صحنه، به صحنه یک فیلم سینمایی می‌رود، اما به جای این‌که مستندی از پشت‌صحنه بسازد، مستقل، داستان خودش را تعریف می‌کند. داستان کسانی که بازیگران سینما هستند اما چهره نیستند، کسانی که بودنشان لزوم سینماست، اما هیچ‌گاه دیده نمی‌شوند. فرخنده‌کیش معتقد است ایده اولیه، ساخت چنین فیلمی نبود. او رفته بود که فیلم متفاوتی بسازد، اما نمی‌دانست چیست. تا این‌که بازیگران را می‌بیند و ایده اولیه شکل می‌گیرد. سرانجام «بالاست» ساخته می‌شود و همان‌طور که هیچ ارتباطی به فیلم سینمایی اصلی ندارد، هیچ نگاهی به ستارگان سینما نمی‌کند؛ به‌راحتی از کنار آنان که قاب دوربین اصلی را پر می‌کنند، می‌گذرد و سراغ کسانی می‌رود که گوشه و کنار صحنه‌ها را پر می‌کنند. مستند «بالاست» هنوز به نمایش عمومی درنیامده است، گرچه قرار بود این فیلم برای اولین بار در سی‌وسومین جشنواره فیلم کوتاه تهران به نمایش درآید، اما حواشی، فیلم‌ساز را به این نتیجه رساند که فیلمش را از جشنواره بیرون بکشد تا سرنوشت دو فیلم قبلش را ادامه دهد. او که انگ نسبت فامیلی با دبیر جشنواره را پشت سر داشت، برای حفظ استقلالش در فیلم‌سازی این تصمیم را عملی کرد. پس فیلم تاکنون در هیچ فضایی دیده نشده است. آن‌چه پیش روست، توضیح شفاهی- مکتوب فیلم‌ساز درباره خود فیلم و تفکری است که «بالاست» را متفاوت از سینما کرده است؛ پس مخالفان و موافقانی دارد.

داستان ساخت «بالاست» چه بود؟
«بالاست» طی یک فرایند پیش آمد. من به مهدی فردقادری که از قبل و از زمان انجمن فیلم کوتاه می‌شناختم زنگ زدم، چون شنیده بودم مشغول ساخت فیلم بلندش است. در همین حرف‌ها با هم به ایده ساخت یک پشت‌صحنه متفاوت رسیدیم. این‌که به جای ساخت فیلمی درباره سبک فیلم‌سازی یا پشت‌صحنه فیلمش از آدم‌های فیلمش در پشت‌صحنه بسازیم. اما از آن‌جایی که سه روز مانده به فیلم‌برداری به کار اضافه شدم، هیچ‌کدام از بازیگران را نمی‌شناختم. البته خود او کدهایی به من می‌داد، اما بیشتر کدها مربوط به چهره‌های مطرح فیلمش بود. فهرست بازیگران را هم که در اختیارم گذاشت، جز چند نفر بقیه بازیگرانی بودند که چهره شناخته‌شده‌ای نداشتند. خود من هم اول فکر می‌کردم می‌خواهم فیلمی درباره چهره‌های این فیلم بسازم، شاید با شیوه‌ای متفاوت. اما وقتی رفتم سر صحنه تا آدم‌ها را بشناسم، نظرم تغییر کرد. فیلم سکانس- پلان بود، فرصت داشتم تا زمان تمرین گروه با آن‌ها آشنا شوم. آن‌جا بود که برخلاف فکر اولیه به جای چهره‌های شناخته شده کسانی مورد توجهم قرار گرفتند که کسی نمی‌شناختشان. به همین دلیل دوربین پشت‌صحنه که باید قصه چهره‌های فیلم را می‌گفت، برخلاف معمول عمل کرد. سراغ بازیگرانی رفت که چهره نبودند یا دیده نمی‌شدند و به جای آن‌که آن‌ها را شبیه همه مستندها مقابل دوربینم بنشانم تا حرف بزنند، از زندگی‌شان فیلم گرفتم. این از شب دوم یا سوم حضورم در صحنه قطعی شد و کاملا خودخواسته. و چون کسی نمی‌دانست که این دوربین جز مستند پشت‌صحنه کار دیگری هم می‌کند، با آن راحت بودند. البته من دو مدل راش گرفتم. یک‌سری راش‌هایی که برای فیلم خودم استفاده کردم و یکسری که برای مستند پشت‌صحنه معمول که کارگردان بعدها بخواهد از آن استفاده کند، ضبط کردم. در مورد ساختار فیلم با فردقادری صحبت کردم. شرایط فیلم خاص بود. کل فیلم در یک قطار، راهرو و کوپه‌هایش فیلم‌برداری می‌شد، فیلم سکانس-پلان بود، پشت دوربین اصلی کارگردان و صدابردار و تصویربردار بودند، بازیگر هم مقابلشان، پس فضای زیادی برای دوربین من باقی نمی‌ماند. به همین خاطر قرار شد که فقط دوربین باشد، بی‌هیچ میکروفون و نور اضافی. همین باعث شد که دوربین حالت خودمانی به خود بگیرد.
«بالاست» دغدغه است؟
بله. چون من از مستند خوشم نمی‌آید، اگر چیزی دغدغه نباشد، نمی‌سازم.
معنی اسم فیلم چیست؟
بالاست به سنگ‌های ریزی می‌گویند که زیر ریل‌های آهنی قرار می‌گیرند و باعث تعادل ریل می‌شوند.
اسم فیلم را کی انتخاب کردی؟
هیچ‌کس با این اسم موافق نبود. اما من اعتقاد داشتم که اگر این آدم‌ها نباشند، سینمایی هم نیست. نکته دیگر این بود که سوژه اصلی فیلم قطار بود و از شانس من اولین فیلمی هم که در سینما ساخته شد، «قطار» لومیر بود. همه این‌ها دست به دست هم داد که هم به ساختار و هم به تفکرم کمک کرد و اسم هم از آن گرفته شد.
فیلم قرار است چه چیزی را نشان دهد؟
زندگی و شخصیت کسانی را بررسی می‌کند که دوست دارند در سینما ستاره شوند. هرچند این بررسی خیلی واضح نیست، اما می‌خواهد حسرت‌ها و آرزوهایشان را نشان دهد. درواقع خود واقعی‌شان را، نه آن چیزی که مقابل دوربین نشان می‌دهند.
مهم‌ترین ویژگی فیلمت چیست؟
بی‌واسطه بودن. خصلت مشترکی که همه آن‌هایی که دیدند، گفتند. البته تعریف بی‌واسطه بودن برای هر کس یک معنایی می‌دهد، اما مطمئنا چیزی در فیلم بوده که همه به صورت مشترک از این عبارت استفاده کردند. شاید یکی از دلایلش این باشد که فیلم ساختار ندارد. یکی از دلایلی که این فیلم را بعضی دوست نداشتند، همین بی‌ساختاری بود. برخی هم معتقدند صحنه‌هایی در فیلم به صورت هوشمندانه کنار هم قرار گرفته‌اند که این به فیلم ضربه هم می‌زند، چون چه مخاطب باشی و چه داور یا هر چیز دیگری، یک بار این فیلم را می‌بینی.
«جاودانگی» چند نسل بازیگر داشت؟
سه نسل. چون قرار بود داستان زندگی این سه نسل را در تقابل با هم نشان دهد.
تو هم به هر سه نسل پرداختی؟
نه. نسل اول این خصوصیت (علاقه به ستاره شدن) را پیش‌تر داشتند و حالا برایشان حسرت شده. قصدم پرداختن به آن‌ها نبود، اما پلان‌هایی داریم که این نسل اول در قابم قرار گرفتند و فقط کمی هوشمندی می‌خواهد تا بفهمند که این آینده همین نسل سومی است که موضوع اصلی فیلم هستند.
آدم‌های «بالاست» واقعیت خودشان را نشان دادند، یا کسی بود که جلوی دوربینت نقش بازی کند؟
هرچه ستاره‌تر بودند، مسلما بیشتر نقش بازی می‌کردند. به همین خاطر گاهی حتی دوربینم به آن‌ها بی‌توجهی کرد. چون معتقد بودم رفتار چهره‌ها روی کسانی که در «بالاست» حضور داشتند هم تاثیر می‌گذاشت، و من نمی‌خواستم آن‌ها خودشان نباشند. از طرفی چون باید دو نسخه تحویل می‌دادم، صحنه‌هایی از ستاره‌ها برای مستند پشت صحنه گرفتم. اما آدم‌های خود «بالاست» اول خیلی مقابل دوربین واقعی نبودند، اما کم‌کم با دوربین خو گرفتند و بیشتر شبیه خودشان شدند.
از آدم‌های فیلمت بازی گرفتی؟
بله. من از آن‌ها بازی گرفتم تا خود واقعی‌شان را بیرون بکشم. بهشان هدف ندادم، اما توانستم خودشان را رو کنم. یعنی آن‌قدر نزدیک و صمیمی باشم که بتوانند خودشان را مقابل دوربین نشان دهند.
یکی از نکات مهم فیلمت، دوربینی است که در جای چشم کارگردان قرار می‌گیرد.
دقیقا دوربین چشم کارگردان است. وقتی فیلم‌برداری می‌کردم، کسی حرف می‌زد، دوربین را برمی‌گرداندم، وقتی می‌خواستم سرم را کج کنم، دوربین هم با من کج می‌شد.
این برای واقعی‌تر شدن فیلم بود؟
بله. به همین خاطر بعد چند پلان از قطارها گرفتم که اگر کسی فکر کرد که کادر بلد نبودم یا دوربین را نمی‌شناسم، ببینند که کادر بستن آن‌قدرها هم کار ندارد.
نگاه آدم‌های فیلم «جاودانگی» به تو چطور بود؟
همه فکر می‌کردند که یا فامیل کارگردان است یا تهیه‌کننده؛ با این نگاه که یک آماتور دوربین به دست گرفته و صحنه‌هایی ضبط می‌کند. همین تفکرات به من کمک کرد، چون اول من را اصلا جدی نمی‌گرفتند و وقتی فیلم جلو رفت و فهمیدند من خودم کارگردانم و مستندسازم، دوربین را هم جدی گرفتند.
دوربین مدام روشن بود؟
نه. شبی سه یا چهار ساعت و کلا ۶۰ یا ۷۰ ساعت برای یک مستند ۳۰ دقیقه‌ای. جالب است بعضی که این فیلم را دیدند، گفتند که سوژه کشش داشت که تبدیل به مستند بلند هم شود.
اگر دوباره فیلم را تدوین کنی، تغییر می‌کند؟
بعضی جاها مجبور شدم خودسانسوری کنم. نادیده‌شان گرفتم. نه این‌که صحنه خاصی بوده باشد، اما باید کنار گذاشته می‌شدند. چون خیلی به چهارچوب اعتقادی ندارم، نیاز به تدوین‌گری داشتم که ذهن مقید به چهارچوب داشته باشد. مهدی احمدی همان کسی بود که مقید به سینمای کلاسیک نبود، اما باید می‌توانست آشفتگی دیدگاه و دوربین را کنترل کند.
از فیلم راضی‌ای؟
می‌گویند وقتی کارگردان به هدفش در فیلم برسد، فیلم خوبی است. این فیلم با این‌که سه روز بعد از ایده اولیه به تناسب شرایط تغییر کرد، اما وقتی فهمیدم که می‌خواهم چه کار کنم، به هدفم رسیدم. سعی کردم یک واقعیتی را بی‌واسطه و عریان نشان دهم. اگر فیلم تلخ باشد، پس من به هدفم رسیده‌ام، چون واقعیت تلخ است و همه از واقعیت فرار می‌کنند.
وقتی فیلمت را کارگردان «جاودانگی» دید، چه نظری داشت؟
گفت قرار نیست این اتفاق بیفتد. این یک فیلم کاملا مستقل است نه پشت‌صحنه فیلم من.
بقیه کسانی که دیدند و احتمالا خیلی هم محدودند، چه نظری داشتند؟
نظرها متفاوت بود. بعضی دوست داشتند و بعضی متنفر بودند. کسانی که متنفر بودند، می‌گفتند چیزهایی نشان می‌دهی که نباید نشان بدهی، بعضی می‌گفتند فیلم تلخی است، با آدم‌های این فیلم بدرفتار می‌شود. البته به نظرم کسانی که این نظر را دارند، فیلم را نفهمیدند. اما نکته جالب این است که وقتی بازیگران فیلم آن را دیدند، دوستش داشتند و حتی ناراحت بودند که چرا پخش نشد و دیده نمی‌شود. آن‌ها معتقد بودند حرفشان زده شده و دیده شدند.
خود تو هم مثل همین بازیگران دغدغه دیده شدن داری؟
اصلا سینما بدون دغدغه دیده شدن مگر ممکن است. اما این دغدغه در مستند نیست، چون مستند برایم یک هیجان و بازی است. پس قصد ندارم مستند دلیلی برای دیده شدنم شود. بیشتر قصد دارم سوژه‌ای که برایم جالب بوده و حالا داستان فیلم است، دیده شود، نه خودم.
اما این فیلم‌ها با نام تو پخش می‌شوند، پس دیده شدن بالاخره درش وجود دارد.
این بعد داستان خیلی برایم مهم نیست، ضمن این‌که مستندهای من هیچ‌کدام دیده نشدند. جز مستند «دیوار» که در یکی از جشنواره‌های داخلی حضور داشت. وقتی فیلم را به داوران بین‌المللی نشان دادم، دوستش داشتند و حتی گفتند چرا این فیلم را در سایر جشنواره‌های جهان ندیده‌اند. آن‌جا تازه به این فکر افتادم که شانسم را در جشنواره‌های خارج از ایران هم امتحان کنم. «دیوار» توانست در هشت جشنواره که در مورد صلح و دوستی بود، حضور داشته باشد. اما مستند دوم را هیچ‌جا نشان ندادم، چون سوژه اصلی یک سال پیش فوت کرد و مستند خیلی شبیه کارهای تلویزیونی بود.
مستند سوم هم به سرنوشت دومی دچار شد؟
(می خندد) «بالاست» را نگذاشتند که دیده شود. قرار بود برای اولین بار در جشنواره فیلم کوتاه تهران نمایش داده شود. مسافرت بودم، حرف‌هایی در مورد این فیلم به گوشم رسید و به همین خاطر خواستم که فیلمم را از جشنواره بیرون بگذارند. البته مسائل پیش‌آمده ربطی به «بالاست» نداشت، اما من ترجیح دادم این فیلم در جشنواره نباشد تا توی این حرف‌ها سرش بریده نشود.
حرف‌ها چه بود؟
هم‌نامی فیلم‌ساز با دبیر جشنواره.
فیلمت انتخاب شد یا چون پسر دبیر جشنواره بودی، «بالاست» انتخاب شد؟
در جریان نبودم. من نه اجازه ورود به این مسائل را دارم، نه خودم این کار را می‌کنم. من در انجمن دقیقا مثل یک فیلم‌ساز برخورد می‌کنم و با من برخورد می‌شود. البته این را هم بگویم هیئت مشاوران هرکدام جدا فیلم‌ها را می‌دیدند. به همین خاطر حتی نظراتشان روی بقیه اعضا تاثیرگذار نبوده است. بعد که با چند نفر از آن‌ها صحبت کردم، گویا از فیلم خوششان آمده بود، اما نمی‌دانم درکل چند رأی آورده است.
پدر چه نظری داشتند؟
با تصمیم من مخالف بودند. گفتند چرا خودت خودسانسوری می‌کنی. بگذار فیلم بیاید هیئت مشاوران انتخاب کنند که باشد یا نه. ایشان حتی می‌گفتند به‌خاطر این حرف‌ها و اتفاقات نباید این فیلم نادیده گرفته شود. اما من تصمیمم را گرفته بودم.
پدر موقع ساخت فیلم حضور داشت، یا در حین کار مشاوره می‌داد؟
نه. تا راف کات هیچ‌چیز ندید که آن هم شش ماه بعد از فیلم اصلی آماده شد. در مورد مشاوره هم نه، از داستان کلی باخبر بودند، اما واقعا کسی نمی‌توانست درخصوص این فیلم مشاوره‌ای بدهد.
دو مستند اولت چی بود؟
مستند اول «دیوار» داستان زندگی مینا امینی مربی فوتبالی است که اجازه ندارد به ورزشگاه وارد شود. خودش می‌گفت من مثل پرستاری می‌مانم که اجازه ندارد وارد بیمارستان شود. این فیلم موفقی بود. توانستیم در سه شهر اهواز، شاهین‌شهر و تهران فیلم‌برداری کنیم و اتفاق خوبی برای نخستین تجربه پیش آمد. فیلم دوم درباره المپیک لندن بود. داستان میررسول رئیسی که نخستین ورزشکاری بود که از ایران در المپیک شرکت کرده بود. نکته جالب این‌که این اولین المپیک هم در لندن برگزار می‌شد و قرار بود خاطره این حضور بعد از این همه سال را نشان دهیم. او از طرف المپیک دعوت شده بود، اما متاسفانه به این سفر نرفت و مستند «۲۴۱۶» آن‌طور که باید پیش نرفت.
تو که مستند دوست نداری، چرا سراغ مستند می‌روی؟
مستند برایم یک بازی است. ایده و سوژه‌ای را که به ذهنم می‌رسد، می‌سازم. به چشم شغل بهش نگاه نمی‌کنم، دوست دارم حرفی را که می‌خواهم بزنم و چیزی را که برایم جذابیت دارد، در مستند بگویم. اما سراغ سوژه نمی‌روم که ببینم خب حالا چی بسازم.
فیلم‌سازی را دوست داری؟
بله.
سراغ چه فیلم‌سازی‌ای می‌روی؟
بعد از «بالاست» پیشنهاد مستندسازی به من شد. یکی از کارگردان‌های خوب بود و من علاقه زیادی به او داشتم. اما چون اصولا فیلم‌ساز پشت‌صحنه نیستم، آن را قبول نکردم. قطعا داستانی. الان دغدغه فکری دارم، وقتی این دغدغه‌ها کم شود، سراغش می‌روم. البته این به این معنا نیست که فیلمنامه آماده دارم یا همه چیز فراهم است برای ساخت.
تو هم جزو کسانی هستی که شروع کردی تا درنهایت به سینمای بلند برسی؟
هرکسی که وارد سینما می‌شود، دوست دارد فیلم بلند بسازد. کسانی که نتوانستند فیلم بلند بسازند، قالب کوتاه را برای خودشان توجیه کردند.
تو هم معتقد به همان باوری که فیلم کوتاه تمرینی است برای سینمای بلند؟
نه. فیلم کوتاه برای خودش شخصیت دارد. اما واقعیت این است که همه فیلم کوتاهی‌ها آرزو و سودای ساختن سینمای بلند دارند.
اگر سراغ سینمای بلند بروی، تو هم برای حفظ تعادلت از این سنگ‌ریزه‌ها استفاده می‌کنی؟
باید این کار را بکنی. هرکسی یک نقشی دارد، مثل این است که تو هیچ وقت نمی‌توانی یک پیچ را تبدیل به فنر کنی. هر چیزی جایگاه و کارکرد خودش را دارد. این‌طور هم نیست که بگوییم این‌ها سطح یا آدم‌های پایین سینما هستند. اتفاقا از نظر من این افراد یکی از ارکان اصلی سینمایند.
می‌دانی اولین فیلم بلندی که می‌خواهی بسازی، چیست؟
حتما در آن هم دنبال اتفاقی هستم که کسی تا به حال انجام نداده است. مثل مستند کاری کنم که کسی نتوانسته انجام بدهد.
در فرم یا محتوا؟
فکر کنم بخواهم ساختار را به رخ بکشم. می‌خواهم ژانر را به چالش بکشم. نه این‌که ژانر را مسخره کنم، اما دوست دارم بگویم در این ژانر می‌شود آن‌قدر خوب بود.

شماره ۶۸۹

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟