تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۱۰ - ۰۷:۴۲ | کد خبر : 2094

این ماجرا روی دیگری هم داشت

شیما طاهری تا الان هرچه گفتیم و نوشتیم، بی‌مسئولیتی بود و سلفی‌های بی‌موقع و لب‌های خندان… اما این اتفاق تلخ وجه دیگری هم داشت. مردم ما مردمی نبودند که از آسیب هم‌نوعشان، آن هم هم‌وطنشان خوشحال شوند و این مردم همان پنج‌شنبه شب روی واقعی خودشان را نشان دادند. گوشی‌هایشان را زمین گذاشتند و به […]

شیما طاهری
تا الان هرچه گفتیم و نوشتیم، بی‌مسئولیتی بود و سلفی‌های بی‌موقع و لب‌های خندان… اما این اتفاق تلخ وجه دیگری هم داشت. مردم ما مردمی نبودند که از آسیب هم‌نوعشان، آن هم هم‌وطنشان خوشحال شوند و این مردم همان پنج‌شنبه شب روی واقعی خودشان را نشان دادند. گوشی‌هایشان را زمین گذاشتند و به فکر کمک افتادند. هر کس با هرچه در توان داشت، رفت جلو. عده‌ای به حد بضاعتشان آب وغذا و میوه بردند، عده‌ای هم با خلوت کردن خیابان‌های اطراف کمک کردند. عده‌ای هم به ایستگاه‌های آتش‌نشانی رفتند و با گل‌باران ماشین‌های آتش‌نشانی، نشان دادند که تا جایی که بتوانند، قدردان زحمات قهرمانان از جان‌گذشته هستند.
درست است که عده‌ای که بدهکار به کسبه‌ پلاسکو بودند ته دلشان غنج رفت از این اتفاق تلخ؛ اما بعضی‌ هم مانند پارچه‌فروشان آذربایجانی چک‌هایی را که از کسبه پلاسکو داشتند، تا بازیابی توان کسبه پلاسکو، امانت به اتحادیه سپردند. خلاصه هرکس دست به کار شد تا با هر آن‌چه که در توان داشت، کمک کند تا شاید بتواند باری از دوش این مردم غم‌دیده بردارد؛ از آتش‌نشانانی که در استراحت بودند تا آتش‌نشانان شهرهای مختلف‌، که برای جبران کمک همکارانشان آمدند. از متخصصان پوست تا روان‌شناسان. از کسبه بازار کویتی‌ها تا مزون‌های بالاشهر و خیاط‌خانه‌های پایین شهر. همه و همه دست به دست هم دادند و همکاری کردند، تا ثابت کنند آن‌هایی که ظهر آخرین پنج‌شنبه‌ دی‌ماه با آتش پلاسکو سلفی گرفتند و خندیدند، اکثریت مردم نیستند. مردم ما پیش‌تر از این‌ها خودشان را ثابت کرده‌اند؛ همکاری‌شان را، دلسوزی و هم‌نوع دوستی‌شان را… اما امان از این گوشی‌های دوربین‌دار، که از وقتی در جیبمان جا خوش کرد، بلای جان مردم نجیبمان شد!
پلاسکو سوخت و خاکستر شد… مردم همکاری کردند و مسئولان وعده بیمه‌ بی‌کاری، بخشیدن مالیات و وام ۳۰۰ میلیون تومانی را به کارگران و کسبه‌ آسیب‌دیده دادند. اما برای کودکی که پدرش دیگر صورتش را نمی‌بوسد، مادری که دیگر قد رعنای پسرش را نمی‌بیند و تازه عروسی که همه‌ عشق و امیدش با پلاسکو سوخته و خاکستر شده، چه می‌توان کرد؟!
پلاسکو سوخت، آتش‌نشانان قهرمان ما را سوزاند، جگر ما را هم.

شماره ۶۹۵

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟