تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۳۰ - ۰۶:۳۸ | کد خبر : 2291

برای یک سانتر کوچک لعنتی…

فرید عطار سال ۱۹۹۳ احتمالا دیگر کمتر کسی در فرانسه به سمبولیست‌ها فکر می‌کرد، اما گذر زمان معمولا نمی‌تواند حقیقت‌های کلی را تغییر دهد: فرانسوی‌ها هنوز هم عاشق نمادها بودند. عاشق این‌که قبل از بازی خروس معروفشان را توی زمین رها کنند. عاشق این‌که فوتبال را هم شبیه شعر ببینند، یا لااقل سینما. عاشق این‌که […]

فرید عطار

سال ۱۹۹۳ احتمالا دیگر کمتر کسی در فرانسه به سمبولیست‌ها فکر می‌کرد، اما گذر زمان معمولا نمی‌تواند حقیقت‌های کلی را تغییر دهد: فرانسوی‌ها هنوز هم عاشق نمادها بودند. عاشق این‌که قبل از بازی خروس معروفشان را توی زمین رها کنند. عاشق این‌که فوتبال را هم شبیه شعر ببینند، یا لااقل سینما. عاشق این‌که فوتبال را به جای بازی کردن بسرایند. عاشق دراماتیک کردن همه چیز. برای بیشتر فرانسوی‌ها آن چند دقیقه خنده‌دار قبل از آغاز مسابقه با بلغارستان نمادی بود از چیزی که قرار بود رخ بدهد. خروس سمجی که در زمین است و کسی نمی‌تواند از پسش بربیاید. ممکن است خیلی‌ها تعقیبش کنند. ممکن است خیلی‌ها به خونش تشنه باشند. ممکن است از دو یا سه سمت تحت فشار باشد، اما قرار نیست زمین را ترک کند.
تا دو بازی پیش از بازی با بلغارستان همه چیز برای فرانسه تمام‌شده به نظر می‌رسید. آن‌ها از ۱۶ امتیاز ممکن هشت دیدار قبلی ۱۳ تایش را جمع کرده بودند. (دو امتیاز به‌خاطر شکست غافل‌گیرکننده برابر بلغارستانی از دست رفته بود که کسی نمی‌دانست قرار است شگفتی‌ساز بزرگ جام جهانی باشد و یک امتیاز به‌خاطر عوض کردن برد با تساوی در دقایق آخر بازی با سوئد در استکهلم؛ دقایق پایانی آن بازی‌های مقدماتی بدیمن‌ترین دقایق پایانی تاریخ بودند.) از دو دیدار پیش رو در زمین خودی فرانسوی‌ها فقط به یک امتیاز، یک تساوی نیاز داشتند تا صعودشان را به جام جهانی ۱۹۹۴ قطعی کنند. خروس‌ها این‌بار کار را از همیشه راحت‌تر کرده بودند.
بازی ماه اکتبر برابر فوتبال کوچک و همیشه ضعیف اسراییل زنگ خطر را به صدا درآورد. دو گل دقایق پایانی اسراییل در پارک دو پرنس برد راحت فرانسه را به تنها برد اسراییل در آن بازی‌ها تبدیل کرد. روزنامه‌های فرانسوی که تقریبا همه هنوز از صعود مطمئن بودند، این باخت را به شوخی برگزار کردند: «حذف شدن تنها صفر جدول (تعداد بردهای اسراییل) دستاورد فرانسه». فرانسوی‌ها معتقد بودند صعودی به این آسودگی شایسته فوتبال دراماتیک آن‌ها نیست، آن هم با ترکیب عمیقا دراماتیکی که اریک کانتونا، ژان پی‌یر پاپن، دیوید ژینولا و مربی کاریزماتیکی مثل ژرار هولیه ساخته بودند. فرانسه باید در یک بازی دراماتیک به جام جهانی صعود می‌کرد. با بردن بلغارستانی که در بازی اول فرانسه را برده بود. با ناکام گذاشتن تیمی که با لچکوف، استویچکوف، پنف و کوستادینف داشت اوج می‌گرفت و حالا تا یک قدمی فرانسه جلو آمده بود. فرانسه شایسته یک بازی تشریفاتی نبود. آن‌ها باید بلغارستان را له می‌کردند.
از قضا بازی هم کم‌وبیش شبیه همان چیزی که فرانسه دوست داشت، آغاز شد. بعد از وقفه طولانی‌مدتی که خروس فرانسوی‌ها پیش از بازی ایجاد کرد، فرانسه تقریبا تیم برتر میدان بود. بلغارستان برخلاف بازی درخشان پیشین برابر اتریش شانس چندانی نداشت و تنها به کنترل بازی شناور فرانسه قناعت می‌کرد. گل زیبای کانتونا در دقیقه ۳۱ نقطه اوج درامی بود که فرانسه از پیش از مسابقه آغاز کرده بود. بازیگر نقش اول کارش را درست انجام داد. حالا فرانسوی‌ها داشتند به سفر به آمریکا فکر می‌کردند تا آن‌جا شاهد درخشش پرستاره‌ترین فرانسه بعد از بازنشستگی میشل پلاتینی باشند.
اما درست شش دقیقه بعد روی یک کرنر دقیق کوستادینف با ضربه‌ سری زیبا دروازه فرانسه را باز کرد تا همه چیز شبیه همان آغاز مسابقه باشد. بعد از گل تساوی بلغارها بازی با تعادلی خدشه‌ناپذیر پیش رفت. به نظر می‌رسید مسابقه می‌تواند برای چند ساعت دیگر هم ادامه پیدا کند و اتفاق تازه‌ای در آن نیفتد. به نظر می‌رسید که بلغارها هم به این حضور مقتدرانه برابر سوئد و فرانسه و اتریش قناعت کرده‌اند. به نظر می‌رسید بلغارها هم معتقدند فرانسه برای رفتن به جام جهانی شایسته‌تر است. به نظر می‌رسید آن‌ها هم نقش جان‌سخت را به جای نقش شگفتی‌ساز انتخاب کرده‌اند. بازی روال خودش را داشت. دو مربی تعویض‌هایی می‌کردند که بی‌کار نبوده باشند. تعویض‌هایی که معمولا مهم نیست، اما این‌بار دست تقدیر طور دیگری فکر کرده بود. یک تعویض قرار بود نتیجه بازی را رقم بزند.
در دقیقه ۶۸ هولیه تصمیم گرفت به جای پاپن دیوید ژینولا را راهی زمین کند. ستاره جوان تیم متمول پاریس سنت ژرمن را. یکی از زیباترین بازیکنان تاریخ فوتبال را. شاهزاده را. رویا را. ژینولا قرار بود سال‌ها بعد به انگلستان برود. ستاره نیوکاسل و سپس تاتنهام شود. قرار بود پوسترهای بی‌شماری از او به فروش برود. قرار بود خیلی‌ها شیفته چشم‌های رنگی، استخوان خوش‌فرم گونه و اندام تراشیده‌اش شوند. قرار بود محبوب دختران بسیاری از همه جای جهان باشد. قرار بود یکی از محبوب‌ترین مردان دنیا باشد. اما نه در این زمین. نه در این کشور. نه در فرانسه. نه در میان هم‌وطنانش. و نه به‌خاطر این بازی.
بازی تمام شده بود. ژینولا در سمت راست زمین توپ را در اختیار داشت. کافی بود چند ثانیه، فقط چند ثانیه همان گوشه زمین توپ را نگه دارد تا داور سوت را بزند. کافی بود پشتش را به زمین کند و کمی با توپ ور برود تا فرانسه راهی آمریکا شود. کافی بود آن سانتر مضحک را انجام ندهد…
سانتر ژینولا در اختیار بلغارها قرار گرفت و کمتر از ۱۰ ثانیه بعد توپ در کناره‌های سمت چپ زمین فرانسه به کوستادینف رسید تا او با یک حرکت عرضی و یک ضربه قوسی دقیق و درخشان کار فرانسه را تمام کند. بلغارها نقششان را عوض کردند. حالا آن‌ها در مسیر افتخار گام برمی‌داشتند.
در میان اندوه بازیکنان فرانسه دوربین‌ها روی یک چهره بیش از همه ایستاده بودند. ژینولا. یک سانتر کافی بود تا ژینولا از محبوب‌ترین فرانسوی فرانسه به منفورترینشان تبدیل شود. یک سانتر پایان ژینولا بود. امه ژاکه برای جام جهانی بعدی ژینولای در اوج را به تیم ملی دعوت نکرد. هیچ فرانسوی از دعوت نشدن ژینولا غمگین یا ناراحت نبود. یک سانتر برای پاک کردن نام ژینولا از خاطره فرانسه کافی بود.
ژینولا؛ محبوب‌ترین فرانسوی تاریخ بود که فرانسوی‌ها از او متنفر بودند!

شماره ۶۹۷

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟