تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۲۰ - ۰۳:۲۶ | کد خبر : 2876

دوس ندارم دیگه خواب ببینم

محمدعلی مومنی معرفی بهترین نامزد انتخاباتی در خواب پلاس شدن توی شبکه‌های اجتماعی و اینستا لایو هم شد تبلیغات انتخاباتی؟ ما که سال‌هاست به یک روش خیلی تضمینی و مجانی دست پیدا کرده‌ایم برای تبلیغات. روش «مندخ» که حروف اول «معرفی نامزد در خواب» است. چقدر در هر سوراخ سمبه‌ای خودمان را به قتل رساندیم، […]

محمدعلی مومنی

معرفی بهترین نامزد انتخاباتی در خواب
پلاس شدن توی شبکه‌های اجتماعی و اینستا لایو هم شد تبلیغات انتخاباتی؟ ما که سال‌هاست به یک روش خیلی تضمینی و مجانی دست پیدا کرده‌ایم برای تبلیغات. روش «مندخ» که حروف اول «معرفی نامزد در خواب» است.
چقدر در هر سوراخ سمبه‌ای خودمان را به قتل رساندیم، برای تبلیغات. نگو نبض انتخابات توی خواب می‌زند!
روش «مندخ» واسه ماست! هیچ کشوری به این قابلیت دست پیدا نکرده و غلط هم می‌کند دست پیدا کند.

زیر پتو
– این چیه؟!
– بیوگرافی نامزد انتخاباتی ماست!
– این‌جا؟!
– پس کجا؟!
– اومدم توی این باغ و بوستان به این زیبایی نفس تازه کنم! ببین چقدر خوشگله! عین خارج! نه، نه. ببخشید. خارج نیست انگار. یه زباله دیدم اون‌جا! اصلا فکر نمی‌کردم کشور خودمون هم چنین جای خوشگلی داشته باشه. خوب شد زباله رو دیدم!
– شما الان خوابی. اینا توی خوابه!
– خب دیگه بدتر! مثلا خوابیدیم‌ها!
– همه از خداشونه توی خواب یکی بیاد بهشون نامزد انتخاباتی سفارشی معرفی کنه، شما به تریج قبات برمی‌خوره؟!
– ببینم کی هست؟! ئه! این که رد صلاحیت شده! نمی‌شه بهش رأی داد!
– این‌جا صلاحیتش تایید شده!
– توی خواب!
– چشه مگه؟!
– یه بار دیگه مزاحم بشی، جیغ می‌زنم! چند شبه میای نمی‌ذاری بخوابم. اون که گفت تا انتخابات همه بیداریم، یه چیزی می‌دونست‌ها.
– آقا چی‌کار می‌کنی. نپر از خواب. آقا… نپر! ئه‌ه‌ه‌ه!
همسرش: ای وای عزیزم زنده شدی؟! قلبت وایساده بود!

در مطب
– دکتر به کی رأی بدیم به نظرت؟!
– بیا عزیزم! این قرص رو نوشتم، از داروخونه بگیر، بخور؛ خودت می‌فهمی به کی رأی بدی!
– قرص چیه دکتر؟!
– آرام‌بخش و خواب‌آوره!
– دکتر پرسیدم به کی رأی بدیم!
– عزیزم! کاری که گفتم رو بکن دیگه. شما بخواب، یکی میاد تو خوابت، بهت می‌گه به کی رأی بدی. بهترین گزینه است!
– خطای پزشکی نکنی یه وقت دکتر! می‌خوام یکی باشه که یارانه بیشتر بده. چند میلیون هم شغل ایجاد کنه.
– خیالت راحت باشه. قرصش ساخت خودمونه. مشابه خارجی نداره!

در تاکسی
– آقای راننده! خیلی خوشحالم که بیدار شدی؟! آخه داریم می‌رسیم به پیچ! یه چند دقیقه بی‌زحمت بیدار باش. رد شدیم دوباره بخواب!
– اون که مشکلی نداره! ولی نمی‌ذارن بخوابم که! یه ثانیه چشمم گرم شد، خوابم رفت؛ زرتی یکی اومد توی خوابم، یه نامزد انتخاباتی معرفی کرد، گفت: «به این رأی بده، از آب گذشته است!» خوب شد بیدار شدم! یک ثانیه غفلت، یک عمر پشیمونی داره جون داداش!

زباله‌ات را برای برق‌گیری دوست دارم!
شنوندگان عزیز
پایه باشید با هم به مردم ژاپن هرهر و کرکر بخندیم. چه دلیلی بهتر یا بدتر از این‌که این طفلی‌های چشم‌تنگ چند سال است سر کارند و خودشان خبر ندارند؟
ما را باش. فکر می‌کردیم ما سر کاریم و هی به ژاپنی‌ها حسودی‌مان شد. نگو خودشان سر کارند و هفت جدشان!
ما از کجا فهمیدیم؟! از صحبت‌های یکی از کاندیداها.
در مناظره‌ای گفتند: «شما چرا زباله‌ها را درست جمع نمی‌کنی؟!» گفت: «چون داریم از آن برق می‌گیریم» منتقد گفت: «ما می‌گیم نره، تو می‌گی بدوش؟!» کاندیدا گفت «بله دیگه. بدوش!» وقتی کاندیدا فاش کرد که ما داریم از زباله برق می‌گیریم، برق از چشم و گوش خودمان هم پرید. حق انحصاری همین برق هم متعلق است به کاندیدا که در مناظره‌های دوره‌های بعد این را هم بگوید. محسن رضایی که کلی دلش انتخابات می‌خواست، بی‌خیال شد، اما کاندیدا بی‌خیال نمی‌شود و حتی سروده:
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی، بگیرد دامنت گردم!

(کاندیدا گفته خودم سروده‌ام و شباهتش به سروده حافظ خطای دید است!)
باشد که در دوره‌های بعد بگوید من از چشم و گوش مردم هم برق گرفتم.
حالا چند لحظه بیایید گریه کنیم که ما این‌قدر او را ندیدیم. او دارد از زباله برق می‌گیرد! وای وای وای! او دارد خالی خالی از زباله برق می‌گیرد! وای وای وای! او بدون هیچ نیروی انسانی دارد برق می‌گیرد! وای وای وای! خالی خالی! ‌وای وای وای!
خب حالا بیایید به همون خنده‌مان به مردم ژاپن ادامه بدهیم. بیشتر می‌چسبد!
رئیس‌جمهور ژاپن غم‌نامه‌ای به این کاندیدا نوشته که «بیا و بگو که خالی خالی شدنی نیست. ما چندین ساله خودمان را مجبور کردیم تا چند تا لامپ با زباله روشن کردیم! شما هیچ کاری نکردین و برق گرفتین. بگو که با ما شوخی کردی!»
ولی خود رئیس جمهور ژاپن می‌داند که این آقای کاندیدا اصلا توی فاز شوخی نیست. تازه این که چیزی نیست. محمود هم قبلا گفته بود ما به همت یک دختر ۱۳ ساله که حوصله‌اش سر رفته بود و رفت توی آشپزخانه آب بخورد، ناگهان به تولید انرژی هسته‌ای هم رسیدیم.
حالا هی بروید خودتان را خسته و مجرور کنید، واسه ما تریپ مردم پرتلاش بگیرید. ما خالی خالی ترکاندیم. فقط ما کاندیدا داشتیم و شما کاندیدا ندارید. وای وای وای!

دخالت سازمان هواشناسی در انتخابات!
فقط همین مانده بود که سازمان هواشناسی هم در انتخابات دخالت کند! دخالت کرد دیگر. نمی‌بینید فرت و فرت باران می‌بارد و باد می‌آید؟! اگر این دخالت در انتخابات نیست، پس کوفت است؟!
خب این نامزدهای طفلی برنامه‌های تبلیغاتی‌شان را بر اساس خشک‌سالی طنزیم کرده‌اند. می‌روند یک جا سخنرانی، هیچ کس نیامده پای سخنرانی! چرا؟ با این باران که آسمان انگار ترکیده، اطرافیان نامزد انتخاباتی هم نمی‌روند. هوادار که جای خود دارد.
حالا این هیچ! باید همین الان که باقر نامزد انتخابات شده باران ببارد که این تهران را آب بردارد؟ رئیس هواشناسی رویش می‌شود از توی این خیابان‌ها رد بشود برود خانه‌شان؟! البته ایشان بیدی نیست که با این بادها بلرزد. سریع شهر را تغییر کاربری می‌دهد و تهران می‌شود بزرگ‌ترین دریاچه مصنوعی جهان. یا شهر دومنظوره تهران. هم شهر آبی است، مثل ونیز، هم شهر خشکی است.
از سازمان هواشناسی خواهشمندیم با رعایت بی‌طرفی، به انتخابات نگاه کند. اگر قرار است باران ببارد، برای آقا روحانی هم ببارد. مخصوصا برای اسحاق، یک توفان و تگرگ ببارد که این‌جوری به پر و پای نماینده ۹۶ درصد مردم نپیچد.
یا این‌که مثل امتحانات، یک ماه دندان روی جگر بگذارد، بعد از انتخابات بباراند. حتما باید الان بباراند که همه بگویند زمان آقا روحانی ابرها چه بترکون شده‌اند؟!

هاله نور توقیف شد!
پس از رد صلاحیت معجزه هزار سوم، برای هم‌وطنان عزیز سوال پیش آمده بود که «هاله نور چه شد؟!»
تا جایی که ما می‌دانیم، هاله نور ربطی به صلاحیت ندارد و کلا هاله باقی ماند. ولی گویا این هاله هم دیگر یکی از سرمایه‌های ملی کشور ماست و فقط برای خود آقا احمدی‌نژاد نیست.
البته خود آقا احمدی‌نژاد هم مال جمع کن نیست‌ها. هرچه داشته و نداشته، بخشیده به این و آن. حتی همین هاله نور را هم می‌خواسته بدهد به یکی از آن کس‌هایی که آمده بودند در خانه‌شان نامه بدهند، ولی متاسفانه یادش نبود هاله‌اش را کجا گذاشته.
صد بار به ایشان گفتند این هاله نور را موقع استراحت یک جایی بگذار که بعدا یادت نرود. زیر دست و پا نرود!
بعد از رد صلاحیت چند مامور رفتند در خانه ایشان:
– برو بردار بیار!
– چی رو؟!
– همونی که خودت می‌دونی!
– من از شما می‌پرسم، من چی رو باید بردارم بیارم؟!
– هاله!
– ما واقعا مشکلمون اینه؟!
– برو!
– آخه یادم نیست کجا گذاشتمش.
– برو ما وایسادیم!

بعد از چند دقیقه آقا احمدی‌نژاد با هاله نور آمد!
– از کی تا حالا این‌جا وایسادین؟! هشت؟! نه؟! ده؟! خسته که نشدین؟! کی خسته است؟!
ماموران چپ چپ نگاهش کردند و هاله را از دستش کشیدند و بردند. بنا بر اعلام منابع آگاه این هاله به موزه هدایای ملی تحویل شد که آیندگان ببینند و خوششان بیاید. البته هنوز معلوم نیست این نسخه اصل هاله بوده یا کپی هاله!
اگر در موزه چیزی ندیدید، چشم‌هایتان را بشویید، جور دیگر ببینید، می‌بینید!

ابراز امیدواری
یکی از نامزدهای انتخاباتی در حال وعده دادن بود که یکی گفت: اینا که شما می‌گید شدنیه؟ آخه ما کشور جهان سومی هستیم‌ها.
نامزد انتخابات گفت: اون هم حالا یه کاریش می‌کنیم!

فجازی
نامزد انتخاباتی در مناظره از فضای فجازی گفت. بعضی از شنوندگان درباره معنی این کلمه پرسیدند و گفتند: «آیا این سوتی است؟ یا این‌که نامزد موردنظر فضای جدیدی اختراع کرده؟!»
آقا حداد عادل در این باره توضیح داد: نخیرررررر! سوتی نداد! «فجازی» ترکیبی از «مجازی» و «فاجعه» است. واقعا فاجعه است!

شماره ۷۰۵

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. 27, اردیبهشت, 1396 20:45

    […] دوس ندارم دیگه خواب ببینم | مجله 40 چراغ […]

  2. 27, اردیبهشت, 1396 21:04

    […] 26 . دوس ندارم دیگه خواب ببینم | مجله 40 چراغ‎10 مه 2017 … دکتر به کی رأی بدیم به نظرت؟! – بیا عزیزم! … شما بخواب، یکی میاد تو خوابت، بهت می‌گه به کی رأی بدی. … باشد که در دوره‌های بعد بگوید من از چشم و گوش مردم هم برق گرفتم. حالا … خب حالا بیایید به همون خنده‌مان به مردم ژاپن ادامه بدهیم.  […]

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟