تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۰۷:۰۷ | کد خبر : 559

عیاش آب! نخور!

عیاش! آب نخور! محمدعلی مومنی یک آدم بخت‌برگشته که نشانی را هم گم کرده و تشنه و گشنه است، یکجا ترمز می‌زند که ببیند کجای ماجراست. راننده: آقا ببخشید از کجا می‌تونم نوشیدنی تهیه کنم؟! – نوشیدنی؟! خجالت نمی‌کشی؟ نگفتیم اینجا عیاشخانه نیست؟! نگفتیم اینجا جای این کارها نیست؟! راننده: منظورم از نوشیدنی آبه‌ها. – […]

عیاش! آب نخور!
محمدعلی مومنی

یک آدم بخت‌برگشته که نشانی را هم گم کرده و تشنه و گشنه است، یکجا ترمز می‌زند که ببیند کجای ماجراست.
راننده: آقا ببخشید از کجا می‌تونم نوشیدنی تهیه کنم؟!
– نوشیدنی؟! خجالت نمی‌کشی؟ نگفتیم اینجا عیاشخانه نیست؟! نگفتیم اینجا جای این کارها نیست؟!
راننده: منظورم از نوشیدنی آبه‌ها.
– از همین آب شروع می‌شه دیگه. تازشم آب هم خودش مصداق تفریحه. اینجا جای تفریحه؟! ندیدی چند تا جوانک توی پارک آب و آتش با آب، روم به دیوار، چه کارهای زشتی کردن؟!
راننده: آقا من واسه خوردن می‌خوام.
– حالا من هر چی می‌گم، تو یه چیزی بگو. ببین داری مقاومت می‌کنی‌ها. آب خوردن خوشی نیست؟ لذت نداره؟! وقتی آب می‌خوری نمی‌گی «آخیش‌ش‌ش‌ش، جگرم حال اومد؟!» پس اینا که آب خوش از گلوشون پایین می‌ره چی می‌گن؟! نه واقعا ما رو چی فرض کردی؟!
راننده: حالا اصلا آب نمی‌خورم. برم یه کم استراحت کنم.
– شهر ما جای عیاشیه؟ باهات برخورد بکنم؟!
راننده: استراحت کردن که چیزی نیست.
– همه چیز از همین استراحت کردن شروع می‌شه. حتی یه فیلم دیدم که اولش استراحت می‌کردن، ولی… روم به دیوار…
راننده: مسافرم.
– دیگه بدتر. اینجا شهر توریستی و گردشگری و عیاشی نیست. تازه همین که مسافری و اومدی اینجا، می‌شه همین الان باهات برخورد کرد. تو مگه به تابلوهای راهنما دقت نمی‌کنی؟! سر همین دو راهی که اومدی اینجا، اون یکی تابلو نوشته بود «عیاشخانه». اونو می‌رفتی می‌رسیدی به شهر بعدی.
راننده: نه آخه، اینجاها رو بلد نیستم. راه گم‌کرده‌ام. سهوی اومدم.
– چون سهوی بوده، قابل گذشته. اگر عمدی اومده بودی، همین الان… روم به دیوار…

متن کامل این رادیو چل  را میتوانید در شماره ۶۷۴ بخوانید

کتافروشی الکترونیک طاقچه

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟