تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۱۳ - ۰۴:۵۶ | کد خبر : 1820

رادیکال بازی

به بهانه اجرای نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» در تالار مولوی الهه حاجی‌زاده، سیدمهدی احمد‌پناه تالار مولوی از بدو تاسیس محل اجرای نمایش‌های دانشجویی بوده و جسارت و پیش رو بودن از شاخصه‌های اصلی تئاتر دانشجویی. البته با مدیریت مدیران مدبر این شاخصه تئاتر‌های دانشجویی در سال‌های گذشته به پایین‌ترین سطح خود رسیده و با […]

به بهانه اجرای نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» در تالار مولوی

الهه حاجی‌زاده، سیدمهدی احمد‌پناه

تالار مولوی از بدو تاسیس محل اجرای نمایش‌های دانشجویی بوده و جسارت و پیش رو بودن از شاخصه‌های اصلی تئاتر دانشجویی. البته با مدیریت مدیران مدبر این شاخصه تئاتر‌های دانشجویی در سال‌های گذشته به پایین‌ترین سطح خود رسیده و با تعطیل شدن سالن‌هایی مانند تالار مولوی در گذشته‌ای نه‌چندان دور و روی کار آمدن تئاتر خصوصی که بیشترین دغدغه‌اش رونق گیشه است، این جریان نفس‌های آخر خود را می‌‌کشد. اما به نظر می‌‌رسد هنوز هم افرادی هستند که تلاش می‌کنند این نوع نگاه را در آثار نمایشی پی‌گیری کنند و با راه‌اندازی مجدد تالار مولوی تا حدودی این امکان میسر شده. اصغر نوری و… عباسی کارگردان و تهیه‌کننده نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» ازجمله این افراد هستند که تلاش می‌کنند تئاتر رادیکال را در مسیر کاری خود دنبال کنند. آن‌چه خواهید خواند، چکیده‌ای است از گفت‌وگو با این دو نفر.

به چه دلیل فکر می‌کردید در این بازه زمانی نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» را به صحنه ببرید؟
اصغر نوری: به‌طور کلی در بحث هنر و ادبیات به این دلیل که در هر دو زمینه فعالیت می‌کنم، فرم از اهمیت زیادی برخوردار است. تنها چیزی که به هنر ارزش می‌دهد، فرم است و حتی فکر می‌کنم محتوا هم برآمده از فرم است. اگر فرم خوبی نباشد، محتوای خوبی هم نخواهد بود. وقتی نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» را خواندم، حس کردم ساختار و قصه دراماتیکی دارد و شخصیت‌پردازی‌هایش را قبول داشتم. پس فرم خوب محتوای خوبی هم دربر داشت و من را مجذوب کرد. به این دلیل که فرم و محتوا را جدا از هم نمی‌دانم، در انتخاب‌هایم به این مسئله توجه دارم.
چرا تلاش می‌کنید شرایط سخت انسانی و بحران‌های بشر را به تصویر بکشید؟
اصغر نوری: فضاهایی که انسان را از بین می‌برد، جای کار زیادی دارد و در نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود»، انسانی که از بین می‌رود، مایرهولد است. او شخصیتی قابل احترام برای همه اهالی تئاتر است. نگاه به شرایطی که آزادی در آن کشته می‌شود و انسان زیر سوال می‌رود، و… برای من جذاب و مهم بود. نه‌تنها برای امروز که نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» برای هر دوره‌ای قابل فهم است. این اثر در فرانسه نوشته و اجرا شده است که کشوری آزاد از نظر ممیزی است و حتی در چنین کشوری هم از این متن همیشه استقبال شده است.
این نمایش چندمین اثر شما به‌عنوان تهیه‌کننده است و چرا وارد این حیطه شده‌اید؟
عباسی: نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» دومین تجربه تهیه‌کنندگی من در تئاتر است. به این دلیل که خودم دانشجوی کارشناسی ارشد تئاتر هستم، همیشه این دغدغه را داشتم که چطور می‌شود هزینه تئاتر دانشجویی را تامین کرد؟ به این دلیل که کارمند بودم و سرمایه‌ای هم جمع کرده بودم، وارد این کار شدم. کمی بعد به این فکر افتادم که آیا می‌توانیم سرمایه را از شرکت‌های نیمه‌خصوصی، خصوصی و دولتی وارد تئاتر کنیم؟ شرکت‌هایی وجود دارند که دوست دارند برای مطرح شدن برندشان در عرصه فرهنگی وارد کار شوند و تئاتر راه خوبی برای آن‌هاست.
یک نمایش باید چه پارامتر‌هایی داشته باشد تا شما تصمیم بگیرید آن را تهیه کنید؟
عباسی: من اول به‌عنوان مخاطب بعد به‌عنوان تهیه‌کننده برایم جذابیت بیشتری دارد که تئاترهای رادیکال‌تر را دنبال کنم. آثار دانشجویی آزاد و خلاق‌تر عمل می‌کنند و دوست دارم سرمایه‌ای را جمع کنم و در این زمینه دست به تولید بزنم. نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» کارگردانی دارد که هم استاد دانشگاه است، هم مترجمی حرفه‌ای که تئاتر مستقل را به‌خوبی می‌شناسد. او همه عواملش را از بین دانشجوهایی انتخاب کرده است که هیچ‌کدام ستاره نیستند، اما همواره در تلاش برای پیوستن به بدنه اصلی تئاتر کشور هستند. متن اثر هم بسیار رادیکال است و از همین دیدگاه از تئاتر حمایت می‌کند. اساسا امروز دو گروه تئاتری در کشور داریم؛ گروهی وابسته به برخی رسانه‌ها و اسم‌ورسم‌دار و گروهی دیگر تئاترهای دانشجویی که تلاش‌گر و پویاست. هر کدام از گروه‌های فعال مناسبات خاص خودشان را دارند. «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» اعضای دانشجویی دارد و من هم که دانشجو هستم، ترجیح دادم چنین اثری را تهیه‌کنندگی کنم.
چرا سالن مولوی را برای اجرای اثرتان انتخاب کرده‌اید؟
اصغر نوری: برای اجرا در مولوی یا باید دانشجو بود یا استادی که با دانشجوها کار می‌کند. «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» در حال حاضر با دانشجوهای دانشگاه سوره روی صحنه رفته است و با برخی از آن‌ها قبلا هم کار کرده‌ام. جدا از این مسائل سالن مولوی بعد از تعمیرات مزیت‌های خوبی دارد و بلک باکس تمیزی است و با بالا بردن سقف، تقریبا ایده‌آل شده است. سالن‌های اجرای تئاترهای حرفه‌ای و حتی برخی سالن‌های خصوصی که جای بازی چهره‌های معرف شده است، بیشتر از تئاتر به تجارت و پول فکر می‌کنند. گاهی این تئاتر‌ها فرق زیادی با تئاتر موسوم به تئاتر آزاد ندارند. فکر می‌کنم مولوی از معدود سالن‌هایی است که تجربه و پژوهش در آن حرف اول را می‌زند و اگر هنرمند تئاتر از راه تئاتر پژوهشی پول هم دربیاورد که چه بهتر.
چرا از بازیگران حرفه‌ای در اجرایتان استفاده نکردید؟
اصغر نوری: سال پیش این نمایش را با بازیگران حرفه‌ای تمرین کردیم، اما به اجرا نرسیدیم، به این دلیل که بازیگرها انصراف دادند. این بازیگرها هم حرفه‌ای و صاحب اسم و رسم بودند، هم شیوه خاص خودشان را داشتند. یکی از دلایلی که تمرین ما را متوقف کرد، این بود که بازیگرهایی که با آن‌ها کار می‌کردم، نوع خاصی از تئاتر را بلد هستند و هرجا هم بروند، می‌خواهند همان شیوه را پیاده کنند.
مگر شما به چه روشی تئاتر کار می‌کنید که بازیگران حرفه‌ای نتوانستند کار را با شما ادامه دهند؟
اصغر نوری: من در تئاتر به دنبال پژوهش هستم و پژوهش به‌هرحال ریسک دارد و مشخص نیست موفق می‌شود یا نه. به‌هرحال به‌عنوان کارگردان باید به زمان هم فکر کنم و با بازیگرهایی که مثل خودم میل به تحقیق و ریسک داشته باشند، همکاری کنم. بعد از پی بردن به این نکات بعد از تجربه ناموفق با بازیگران حرفه‌ای، تصمیم گرفتم یک بار دیگر همین اثر را با دانشجوها تمرین کنم که مثل خودم میل تجربه‌گرایی داشته باشند.
تغییری که در گروه بازیگران ایجاد شد، نزدیک به اجرا بود، یا در زمان تمرینات صورت گرفت؟
اصغر نوری: اردیبهشت۹۳ این نمایش را در جشنواره تئاتر دانشگاهی با دانشجوهای خودم اجرا کردم. سال ۹۴ برای بار دوم تصمیم گرفتم بار دیگر نمایش را برای اجرای عموم آماده کنم و این‌بار تهیه‌کننده‌ای هم اعلام آمادگی کرده بود و از من خواست با افراد حرفه‌ای تمرین را آغاز کنیم. اولین بار بود که من به این شیوه کار می‌کردم و بیشتر به صورت تجربی کار می‌کردم و آخرین اجرای عمومی من مربوط می‌شد به سال ۸۴. وقتی تمرینات شروع شد، به دلیل اختلاف نظر من با آن چند نفر بازیگر حرفه‌ای، کار متوقف شد. بازیگران کار را دوست نداشتند و بعد از دو ماه گروه را ترک کردند. اصولا تئاتر اثر کارگردان است و بازیگر کار کارگردان را به تصویر می‌کشد. این‌بار که قرار شد برای مولوی اجرا ببرم، ترکیب دانشجویی بود و فقط یک نفر که اسم شناخته‌شده‌ای در تئاتر بود، اما از نظر من دانشجو به حساب می‌آید، نقش اصلی را بازی می‌کرد و ۲۰ روز مانده به اجرای عمومی گروه را ترک کرد و این یک بی‌اخلاقی در کار حرفه‌ای است. بهانه این بازیگر این بود که کار و گروه را دوست ندارد. درنهایت من و گروه کارمان را ادامه دادیم و در یک ماه اخیر شبانه‌روز تلاش کردیم و بازیگری را به کار برگرداندم که در همان اجرای دانشجویی۹۳ نقش اصلی را بازی کرده بود و او خیلی مردانه پذیرفت و در این فرصت اندک به ما پیوست. آن زمان بود که فهمیدم اصلا اشتباه کردم که زودتر او را دعوت نکرده بودم. حضور این بازیگر جایگزین اتفاق خوبی را در تمرینات در پی داشت که در همکاری با آن بازیگر حرفه‌ای تجربه‌اش نکردیم. اگر قرار باشد به این شکل پیش برویم، تئاتر نابود می‌شود و دیگر نه هنر معنا دارد، نه پژوهش و تلاش هنرمندانه. تئاتر خصوصی که به وجود آوردیم، به جای کمک به رشد هنری تئاتر، باعث شد بیشتر به تجارت و پول فکر کنیم. همه امید امروز من در تئاتر، دانشجوها و پژوه‌شگران تئاتر هستند.
با وجود این‌که این نوع از تئاتر بازخورد مالی جذابی ندارد، آیا باز هم این مسیر را برای تهیه‌کنندگی ادامه می‌دهید؟
عباسی: سال آینده برنامه‌هایی دارم که عملی خواهد شد. یکی از هدف‌هایم تجمیع سرمایه‌های ارگان‌های فرهنگ‌دوست است که جزو سرمایه‌گذاران صنعتی هستند. مثل مخابرات، نفت و گاز و… که کمتر به سمت مسائل فرهنگی رفته‌اند. می‌خواهیم شرایطی ایجاد شود که ارگان‌ها سرویسی به اسم تئاتر داشته باشند و برای برنامه‌سازی برای این سرویس گروه‌ها از این نهادها سرمایه جذب کنند.
یعنی این صنایع را به گروه‌های دانشجویی متصل می‌کنید؟
عباسی: گروه‌های دانشجویی بهترین گزینه برای این کار هستند و می‌توانند از این طریق حمایت شوند و سالن‌هایی مثل ارغنون، مولوی و… محل سرمایه‌گذاری خواهد بود. افراد بزرگی در کنار ما هستند تا به این هدف برسیم. استادانی مثل مهندس‌پور، خاکی، آقایی، موافی و… که به ما کمک می‌کنند تئاتر دانشجویی را تقویت کنیم.
در این هدف به دنبال ستاره‌سازی و… نیستیم و تجربه‌گرایی دانشجوها و پژوهش‌گران تئاتر برایمان اهمیت دارد. با توجه به این‌که پیشینه مهندسی دارم، فکر می‌کنم شرکت‌ها و صنایع مشتاق این کار هستند و روابطی هم دارم که می‌توانم از این طریق اقداماتی انجام دهم. با توجه به تجربه «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» فهمیدم عده‌ای به اسم دانشجویی وارد می‌شوند و متاسفانه در عمل اهل تجربه و کشف نیستند.
یکی از بازیگران شناخته‌شده که نقش اصلی نمایش را برعهده داشت، درست نزدیک به اجرا در یک حرکت غیرحرفه‌ای گروه ۲۵ نفری ما را ترک کرد. باید بعد از این چنین افرادی حذف شوند تا به تئاتر تجربه‌گرا و دانشجویی ضربه نزنند.

شرّ صادقانه
نگاهی به نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» اثر ماتئی ویسنی

عباس ناصری
مایرهولد، کارگردان شهیر شوروی، در مرکز صحنه و روی یک صندلی نشسته است و چرت می‌زند. سوفلوری با پای گچ‌گرفته او را تکان می‌دهد و از خواب بیدار می‌کند. این بیداری، آغاز کابوس منتهی به مرگی است که فضای پرالتهاب و ترسناک حاکم بر جامعه مایرهولد را به نمایش می‌گذارد و درنهایت در صحنه‌ای مشابه به پایان می‌‌رسد. این‌بار سوفلور که گچ پایش را باز کرده و به قول خودش رها شده است، کارگردان را بیدار می‌کند، با پارچه‌ای سیاه، چشمانش را می‌بندد و به درون محفظه برمی‌گردد و فرمان آتش می‌دهد. این شروع و پایان، استعاره‌ای از قدرت حکومت کمونیستی است که در یک نمایش از پیش تعیین‌شده، مایرهولد را به کام مرگ می‌کشاند. دور باطلی که تنها راه خروج شخصیت و هم‌چنین مخاطب از آن، مرگ است.
ویسنی‌یک در این نمایشنامه سعی کارگردانی را نشان می‌دهد که از طریق امروزی کردن شخصیت ریچارد سوم در نمایشنامه شکسپیر، تلاش در بیان تفاوت شرارت ریچارد و حکومت کمونیستی دارد. در یکی از صحنه‌های پایانی نمایش، شخصیت مایرهولد، درحالی‌که در زندان است، در گفت‌وگویی با شخصیت نمایش خود، ریچارد سوم، و در پاسخ به سوال او در مورد این‌که چرا قصد داشته از او یک شخصیت مثبت بسازد، تم اصلی نمایش را بیان می‌کند:
«چون تو نشانه شری، بدون بار ایدئولوژی، تو یه قدرت سیاهی ولی شر خالصی، برای رسیدن به قدرت می‌کشی نه برای رسیدن به یک آرمان‌شهر، برای انجام شر هیچ عذاب وجدان و تردیدی نداری، ولی از هم‌دست‌ها و قربانی‌هات انتظار نداری تو رو به‌خاطر جنایت‌هات ستایش کنن…تو نشانه یه چیزی هستی که انسان از دست داده؛ شر مستقیم صادقانه و خالص. امروز شر لباس وعده بهترین دنیا رو به تن کرده…»
تمامی صحنه‌ها حالتی کابوس‌وار دارند و گویی ذهنیات آشفته مایرهولد را بیان می‌کنند. این موضوع با شروع و پایانی که در هر دو مایرهولد از خواب برمی‌خیزد (توسط سوفلور) مورد تاکید قرار می‌گیرد. البته نمایشنامه‌نویس برای جلوگیری از خلق یک فضای کاملا انتزاعی و جدا از واقعیت، در بسیاری از صحنه‌ها این مرز را کاملا مخدوش می‌سازد. درست است که مایرهولد در دنیای واقعی نیز سرنوشتی مشابه نمایشنامه دارد، اما ویسنی‌یک بیش از آن‌که قصد روایتی صادقانه از مرگ مایرهولد را داشته باشد، در حال بازسازی فضای کابوس‌وار حاکم بر ذهنیات هنرمندی است که به «صدای درونش» گوش می‌دهد و در خدمت تبلیغات حکومتی نیست. بازبینی، اصلاحیه، سوال، بازجویی، زندان و شکنجه، این دور باطل دائما در حال تکرار است و گریزی از آن نیست جز با مرگ.
با وجود دنیای کابوس‌وار و ذهنی، نمایشنامه‌نویس برای بیان سیطره نفوذ حکومت، روندی تدریجی را در نمایش پایه‌ریزی می‌کند. صحنه‌های ابتدایی بیشتر متوجه درگیری‌های ذهنی مایرهولد است. دیالوگ‌های او با شخصیت ریچارد سوم و «صدای خودسانسوری» بیشتر بیان‌گر تاثیر حکومت بر روی مایرهولد و ایجاد تردید در اوست. (مایرهولد به این موضوع که آن‌ها وارد سر او شده‌اند، اشاره مستقیم دارد.) اما هرچقدر جلوتر می‌رویم، این تاثیر اطراف او را نیز احاطه می‌کند. حضور پدر و مادر او به‌عنوان نمایندگان سازمان‌های حکومتی و صحبت کردن جنین از درون شکم همسرش درنهایت به تولد نوزادی ختم می‌شود که پدر را، در همان بدو تولد، به‌خاطر برداشت خائنانه‌اش از نمایشنامه شکسپیر به جاسوسی متهم می‌کند.
ویسنی‌یک برای ساخت این فضای ترسناک، از نورپردازی و صدا استفاده‌ای ویژه می‌کند. درواقع در این‌جا نور و صدا ابزاری برای تزیین صحنه یا همراهی دیالوگ‌ها و شخصیت‌ها (افزایش تاثیر دیالوگ‌های شخصیت) نیستند، بلکه به‌عنوان عناصری مستقل خبر از دنیایی آشفته و ملتهب می‌دهند. کافی است نگاهی به برخی از توصیفات صحنه بیندازیم:
«اتاق خواب مایرهولد و تانیا. گه‌گاه پرتوهای نور از بیرون تو می‌زند، شبیه پرتوهای نور فانوس دریایی یا نور چراغ گردان یک ماشین پلیس.»
«نور تند روی مایرهولد. زنی ماشین‌نویس سوال و جواب‌ها را تایپ می‌کند. صدای ماشین تحریر قدیمی، جهنمی و وحشتناک است.»
«مردهای پالتو چرمی مایرهولد را روی تختی فلزی می‌گذارند. تاریک. بعد نور ضعیفی روی تخت. صدای قدم‌های سنگینی را از راهرو می‌شنویم. بعد صدای کلیدی که در قفل می‌چرخد، بعد صدای باز شدن دری آهنی. سرنگهبان با فانوس بزرگی در دست ظاهر می‌شود. می‌نشیند روی صندلی کنار تخت مایرهولد. انگار در سیاه‌چالی در برج لندن هستیم.»
خلق مکانی که یادآور سیاه‌چالی در برج لندن (ساختمانی با گذشته‌ای ترسناک و مملو از شکنجه و اعدام) باشد و هم‌چنین به‌وجود آوردن فضای کابوس‌گونه نمایش از طریق نور و صدا و وسایل صحنه، چالش اصلی در اجرای این نمایش است.
اصغر نوری با انتخاب این نمایشنامه (که البته در میان اجراهای خنثای این روزها، انتخابی جسورانه به حساب می‌‌آید) خود را در معرض آزمون سختی قرار داده است. نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» که این روزها در تالار مولوی به روی صحنه می‌رود، به دلیل نادیده گرفتن اهمیت فضا در این نمایشنامه، یا به‌عبارت بهتر عدم توانایی در استفاده از تمهیدات اجرایی خلاقانه برای خلق این فضا، در بسیاری از صحنه‌ها با آن‌چه در نمایشنامه خوانده می‌شود، فاصله بسیاری دارد. آخرین توصیفات نمایشنامه را که مربوط به صحنه اعدام مایرهولد است، با هم مرور می‌کنیم:
«ماشین تحریر مثل مسلسل شروع می‌کند به ترق و تروق. انگار تفنگ‌هایی نامرئی به مایرهولد شلیک می‌کنند. همه جای دیوار عمق صحنه با گلوله سوراخ سوراخ می‌شود، اما هیچ تیری به مایرهولد نمی‌خورد. سکوت… ماشین تحریر دوباره شلیک می‌کند، شدیدتر، بلندتر. سوراخ‌های دیگری در دیوار عمق صحنه ایجاد می‌شود و از آن‌ها نور به داخل می‌‌آید. سکوت…»
میان این سطور و آن چیزی که روی صحنه تالار مولوی اجرا می‌شود، فاصله بسیاری است. این موضوع در صحنه‌هایی که وابستگی بیشتر به فضا دارند، بیشتر به چشم می‌خورد. هرچند در این میان نباید از اجرای خوب برخی صحنه‌ها از قبیل رودررویی مایرهولد با «صدای خودسانسوری» گذشت.
در نسخه اجرایی، ترتیب صحنه‌ها در برخی موارد به‌هم خورده است. در نمایشنامه ترتیب صحنه‌ها و حضور شخصیت‌های مختلف در بسیاری موارد در خدمت همان دایره‌ای است که دور باطل کار مورد نظر نویسنده را نشان می‌دهد. به‌عنوان مثال شروع و پایان نمایشنامه با سوفلوری که مایرهولد را از خواب (بخوانید کابوس) بیدار می‌کند، همان‌طور که پیش از این توضیح داده شد، کارکردی درست و هوشمندانه دارد. اما در نسخه اجرایی نمایش با صحنه دیگری (گفت‌وگوی مایرهولد و ریچارد سوم در زندان) آغاز می‌شود. از طرفی ترتیب صحنه‌ها، فرسایشی بودن کار هنری در چنین سیستمی را از طریق روند تدریجی مرگ مایرهولد و هم‌چنین سیر از دورن به بیرون آن نشان می‌دهد که با دستکاری در ساختار صحنه‌ها، این موضوع تا حد زیادی مخدوش شده است.
با همه این اوصاف و با وجود تمامی ضعف‌های اجرایی، انتخاب، ترجمه، چاپ (نشر نی این نمایشنامه را در قطع جیبی چاپ کرده است) و اجرای این نمایشنامه توسط اصغر نوری، اتفاق خوبی در تئاتر کشور محسوب می‌شود و بدون تردید می‌توان در آینده شاهد اجراهای دقیق‌تری از آن بود.

شماره ۶۹۱

خرید نسخه الکترونیک

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

کتابفروشی الکترونیک فیدیبو

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟