تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۵/۰۱ - ۱۰:۰۳ | کد خبر : 6680

رسوایی در کمین است

فساد، رشوه، کلاه‌برداری، ورشکستگی. هر کدام از این‌ها به نوعی می‌تواند کوس رسوایی یک شرکت را به صدا درآورد. رسانه‌ها هم در انتظار خوراک هستند، کمتر چیزی می‌تواند جذاب‌تر از رسوایی یک شرکت بزرگ باشد.

نسیم بنایی

فساد، رشوه، کلاه‌برداری، ورشکستگی. هر کدام از این‌ها به نوعی می‌تواند کوس رسوایی یک شرکت را به صدا درآورد. رسانه‌ها هم در انتظار خوراک هستند، کمتر چیزی می‌تواند جذاب‌تر از رسوایی یک شرکت بزرگ باشد. البته جنجال ساختن از رسوایی یک شرکت می‌تواند به قیمت مرگ آن شرکت تمام شود. نمونه‌اش شرکت خودروسازی فولکس‌واگن؛ همین چند سال پیش بود که مشخص شد خودروهای این شرکت هم مانند بقیه خودروها دی‌اکسید کربن وارد جو زمین می‌کند و خبری از قطعه‌ای برای کاهش انتشار کربن نیست و درنتیجه این خودروها آن‌قدر هم که گفته می‌شود، دوست‌دار محیط‌ زیست نیستند. به محض این‌که مردم از ماجرا خبردار شدند، نمودار فروش این خودرو هم با سر به زمین خورد. همیشه آگاهی مردم از رسوایی یک شرکت مساوی با نابودی آن است. استعفای مدیرعامل که مسئله‌ای عادی بود و باید اتفاق می‌افتاد، اما ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌ها بود. فولکس‌واگن از آن شرکت‌هایی است که بار بخشی از اقتصاد آلمان را به دوش می‌کشد. حالا تصور کنید شرکتی با این همه اهمیت ناگهان به عنوان متقلب در جهان شناخته شود. این ماجرا به قدری جدی شد که حتی آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، هم ناچار شد دست‌به‌کار شود و برای حل‌وفصل ماجرا پا پیش بگذارد. اما هنوز هم وقتی نام فولکس‌واگن را در اینترنت جست‌وجو می‌کنید، همراه با آن، واژه Scandal یا همان رسوایی را می‌بینید. یعنی از سال ۲۰۱۵ تا حالا هنوز این لکه ننگ از دامن فولکس‌واگن پاک نشده ‌است. گاهی یک ماجرای ساده می‌تواند چنان داغی بر پیشانی یک برند بگذارد که نامش برای همیشه یادآور رسوایی و بدنامی شود.

جنجال‌های توییتری
توییت کردن کار سختی نیست، ردیف کردن چند حرف پشت سر هم و اظهار نظر کردن درباره مسائل مختلف. دست‌کم کسی مثل دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، که به‌راحتی آب خوردن این کار را انجام می‌دهد. اما هر کاری که ساده انجام می‌شود، الزاما با واکنش‌های ساده مواجه نخواهد شد. توییت کردن برخی افراد می‌تواند جنجال‌های زیادی به پا کند. حالا تصور کنید شخصی که نقش مدیرعامل یک شرکت را دارد، درباره شرکتش که خیلی هم بزرگ است، در توییتر اظهارنظر داشته‌ باشد. چه اتفاقی می‌افتد؟ الون ماسک، مدیرعامل شرکت بلندآوازه تسلا، برای فهمیدن پاسخ این پرسش، بهای گزافی را پرداخت. اوت ۲۰۱۸ بود که آقای ماسک در توییتر خود اعلام کرد شرکت تسلا به قدری از حمایت سرمایه‌گذاران برخوردار است که می‌تواند هر سهم خودش را در بازار به قیمت ۴۲۰دلار بفروشد. دیری نگذشت که آشوبی در بازار به پا شد. کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا هم به جای این‌که پاهایش را روی هم بیندازد و به بازار آشفته نگاه کند و بگوید از دست من که کاری ساخته نیست، وارد ماجرا شد و از الون ماسک شکایت کرد. جرم آقای ماسک چه بود؟ ایجاد اخلال در بازار! آن‌ها می‌گفتند توییت گمراه‌کننده ماسک باعث شده بازار با نوعی آشفتگی و هرج‌ومرج مواجه شود. ماجرا به قدری پیچیده شد که مدیرعامل تسلا ناچار شد خانه‌نشین شود و برای هر توییت خود با یک حقوق‌دان مشورت کند. اما این حقوق‌دان هم نتوانست او را نجات دهد و برای بار دوم ماسک با یک توییت جنجالی دیگر، ماجراهایی ساخت. او در توییت خود گفته بود تسلا قرار است تا سال ۲۰۱۹ حدود ۵۰۰ هزار دستگاه خودرو تولید کند. ظاهرا او فقط یک اظهارنظر ساده کرده و درباره احتمال میزان تولید خودرو در شرکتش اطلاع‌رسانی کرده‌ بود، اما باز هم کمیسیون بورس و اوراق بهادار سروکله‌اش پیدا شد تا به او نشان دهد آن‌جا شهر هرت نیست که هر کسی به جز ترامپ بتواند با یک توییت، لرزه به جان بازار بیندازد. خلاصه دوباره کشمکش میان ماسک و کمیسیون بورس آمریکا آغاز شد و هنوز که هنوز است، این بحث‌ها ادامه دارد. اما احتمالا تا حالا این مدیرعامل بی‌ملاحظه به‌خوبی متوجه شده که توییت کردن هرچند کار آسانی است، اما برای او می‌تواند هزینه‌های زیادی به همراه داشته ‌باشد.

رسوایی برای تمام فصول
گزارش‌هایی که از وضعیت اشتغال در آمریکا منتشر شده، نشان می‌دهد این کشور کمترین نرخ بی‌کاری را در سال‌های گذشته تجربه می‌کند. اما مجله اکونومیست چند وقت پیش گزارشی داشت که به شکلی دقیق‌تر مسئله اشتغال در آمریکا را زیر ذره‌بین گذاشته ‌بود. گزارشگر اکونومیست نوشته ‌بود درحالی‌که نرخ اشتغال در آمریکا بالا رفته، کیفیت آن پایین آمده، بیشتر این شغل‌ها نیاز به مهارت خاصی ندارند. حتی نسبتی بین این شغل‌ها و سطح تحصیلات افراد مشاهده نمی‌شود. اما نکته جالب‌تر این بود که عمده این شغل‌ها را اوبر ایجاد کرده ‌بود. یعنی هر کسی ماشین دارد و رانندگی بلد است، به یک راننده تاکسی در اوبر تبدیل شده و کار می‌کند. به این ترتیب اوبر نقشی حیاتی در اشتغال اولین اقتصاد جهان یعنی آمریکا ایفا می‌کند. اما بازیگر اول اشتغال در آمریکا بارها و بارها رسوا شده و همین حالا هم با معجزه زنده است. اوبر بارها و بارها رسوایی‌های مختلف را تجربه کرده ‌است. در سال ۲۰۱۲ وقتی آمریکا با توفان سندی مواجه شد، قیمت اوبر سر به فلک گذاشت و عده‌ای تصمیم گرفتند دیگر از اوبر استفاده نکنند. در واقع ماجرا این بود که ناگهان تقاضا برای اوبر بالا رفت و قیمت‌ها دو برابر شد. این شرکت متهم شد به دست‌کاری و افزایش ناعادلانه قیمت‌ها. در سال ۲۰۱۳ یکی از مسافرها اعلام کرد که یک راننده اوبر قصد داشته او را خفه کند. در همان سال ۲۰۱۳ یکی از راننده‌ها از اوبر شکایت کرد، او می‌گفت شرکت با راننده‌ها مثل کارگران رفتار می‌کند. در سال ۲۰۱۴ هم پرونده‌ای بر سر زبان‌ها افتاد که یکی از رانندگان اوبر مجرم بوده و بدون شناسایی، به عنوان راننده برای اوبر کار کرده ‌است. در همان سال، مدیرعامل این شرکت نیز به رسوایی‌های جنسی متهم شد. اوبر در تمام این سال‌ها مدام دچار رسوایی‌های متعدد شده و هر بار به نوعی خودش را نجات داده. شاید هم به این خاطر نجات پیدا کرده که هم مردم به خدماتش نیاز داشته‌اند و هم رانندگان از ناچاری، در این شرکت کار کرده‌اند. به‌هرحال فهرست رسوایی‌های اوبر تمامی ندارد و به نظر می‌رسد این فهرست در آینده طولانی‌تر هم خواهد شد.

رسوایی تا مرز جان
برخی رسوایی‌ها صرفا ضرر مالی به دنبال دارند، اما برخی دیگر می‌توانند ضرر جانی هم به همراه داشته ‌باشند. در این شرایط بخشیدن یک شرکت تقریبا غیرممکن می‌شود. شرکت خودروسازی تویوتا یکی از شرکت‌هایی است که رسوایی‌اش با از دست رفتن جان ۲۳ نفر در سرتاسر جهان همراه بود. ماجرا به ایربگ‌های تعبیه‌شده در خودروهای این شرکت مربوط می‌شد. باورش کمی سخت است، اما ظاهرا ایربگ‌های این ماشین‌ها به جای این‌که به کاهش صدمات کمک کنند، خودشان آسیب جدی وارد می‌کرده‌اند. براساس گزارش بیزنس‌اینسایدر، ایربگ‌های تاکاتا منفجر می‌شدند و همراه با انفجار خود، تکه‌های فلز را در ماشین پخش می‌کردند. این ماجرا باعث شد ۲۳ نفر جان خود را از دست بدهند و ۲۹۰ نفر زخمی شوند. اما واکنش شرکت تویوتا چه بود؟ در مرحله اول این شرکت مجبور شد به خاطر ایربگ‌های معیوب خود، یک میلیون و ۷۰۰ هزار خودرویی را که فروخته ‌بود، پس بگیرد. این جریان به قدری بزرگ بود که در تاریخ ماندگار شد. ماجرای ایربگ‌های تویوتا بعد از گذشت سال‌ها هنوز داغی بر پیشانی این شرکت خودروسازی است.

سوءاستفاده اطلاعاتی
ماجرای فیس‌بوک مربوط به همین چند وقت پیش است. البته اصل ماجرا سیاسی است. قضیه از این قرار است که شرکت فیس‌بوک داده‌های میلیون‌های کاربر فیس‌بوکی را در اختیار موسسه کمبریج آنالیتیکا قرار داده، البته اگر این اطلاعات با اجازه خود این افراد مورد استفاده قرار گرفته ‌بود، مشکلی نداشت. فیس‌بوک بدون جلب رضایت از این کاربران، از اطلاعات آن‌ها بهره گرفته، این یعنی از اطلاعات محرمانه‌ای که در اختیار داشته، سوءاستفاده کرده ‌است. ماجرای سوءاستفاده فیس‌بوک از اطلاعات شخصی افراد برای موسسه کمبریج آنالیتیکا را نخستین بار یک خبرنگار در گاردین منتشر کرد. اما فیس‌بوک در این‌باره سکوت کرد. این ماجرا چندین بار دیگر در گاردین و برخی از دیگر رسانه‌ها مطرح شد و هر بار فیس‌بوک با چراغ خاموش از کنار آن می‌گذشت تا این‌که بالاخره در سال ۲۰۱۸ به دام افتاد. در مارس ۲۰۱۸ به صورت رسمی اعلام شد که این شرکت از اطلاعات کاربران خود بهره‌برداری شخصی کرده ‌است. این اتفاق در حالی رخ داده که مارک زاکربرگ، مدیرعامل این شرکت، هم از آن آگاه بوده. نخستین اتفاقی که بعد از این ماجراها افتاد، سقوط ارزش سهام فیس‌بوک بود. بالاخره فیس‌بوک در این ماجرا عقب‌نشینی کرد تا ماجرا حل شود. اما به نظر می‌رسد که هنوز فیس‌بوک نتوانسته اعتماد کاربران را دوباره به خود جلب کند و درنتیجه این ماجرا فعلا گریبان‌گیر فیس‌بوک خواهد بود.
رسوایی‌های شرکت‌ها به شکل‌های مختلف و در دوره‌های متفاوتی رخ داده ‌است. گاهی شرکت‌ها توانسته‌اند از این رسوایی‌ها جان سالم به در ببرند، اما در اکثر مواقع رسوایی‌ها چنان گریبان شرکت‌ها را می‌گیرد که دیگر نمی‌توانند خودشان را نجات دهند. گاهی این رسوایی‌ها می‌تواند نام آن‌ها را برای همیشه از تاریخ کسب‌وکار محو کند. فهرست رسوایی‌های شرکت‌ها عریض و طویل‌تر از این است که در دو صفحه آن‌ها را جمع کرد. اما در این فهرست‌های طولانی، به‌ندرت می‌توان شرکتی را پیدا کرد که جان سالم به در برده ‌باشد. بهترین شرکت‌ها هم آن‌ها بوده‌اند که دست‌کم اشتباه خود را پذیرفته‌اند، مدیرعامل‌هایی که به صورت عمومی عذرخواهی و بعد استعفا کرده‌اند، یا کالاهای معیوبی که جمع‌آوری شده‌اند. شاید این‌ها کافی نباشد، به‌ویژه اگر پای جان انسان‌ها در میان باشد، اما دست‌کم نشان می‌دهد که حداقل احترامی در این افراد برای مشتریانشان وجود دارد.

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: نسیم بنایی

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟