هشدار، خیلی جدی است. و هشدار، تکراری و جدی است؛ ایران یکی از کشورهاییست که در قهقرای اقلیمی قرار دارند.
به تدریج، بیابان های وسیع ایران، وسیعتر خواهند شد و بخش عظیمی از خاک ایران هم که حالا بیابان نیست، مختصات بیابان خواهد گرفت. در همین روند غیرقابل باور اما امکانپذیر و کاملا محتمل، خاک، ذره ذره سترون و نازا میشود. گونههای گیاهی، زایل میشوند و میمیرند. برای همیشه میمیرند. گونههای جانوری در ابعاد بزرگ ست به مهاجرت میزنند و به قصد یافتن آب و غذا، ایران را ترک میکنند . انسان ایرانیِ درگیرِ اضمحلال کشاورزی، آب فراوانی را که این سالها بی رویه مصرف کرده، به خواب خواهد دید؛ زوال آغاز میشود.
تصویر وحشتناکی است. آن قدر وحشتناک که فکر کنیم واقعیت ندارد. مثل یک فیلم ترسناک که چون بسیار به وحشتمان میاندازد، دیگر به دیدنش نمینشینیم. تلویزیون را خاموش میکنیم و میخوابیم. در ذات خود، از ترسیدن گریزانیم. اما در خواب هم که باشیم یا خود را به خواب هم که زده باشیم، باز هم روند خشکسالی ادامه دارد. روز به روز، ساعت به ساعت.
فلات ایران محصور است بین البرز و زاگرس. در مختصات جغرافیای ایران، هیچ رودی از این کشور خارج نمیشود. رودهای موجود، به دریاچهها و گودالهای بسته میریزند. نمک، انباشته میشود. آلودگی، انباشته میشود. انباشته میشود روی هم. چون جای خروج ندارد. به غلط فکر میکنیم نهایت مشکل زیستمحیطی ایران، انباشتگی زباله و بطریهای پلاستیکی و جلد خوراکیها در کنار رودخانهها و دریاهاست. چه برداشت درست اما سادهانگارانهای. همان دریاچهها و گودالها اگر خشک شوند، نمک تهنشینشدهشان، با هر جریان باد، به زمینهای اطراف پراکنده میشود. گیاهانِ تا به حال زنده مانده را، میخشکاند و بافت زمین را نازا میکند.
اغلب، نهایت وظیفه ی سازمان محیط زیست را بیشتر جمع آوری زبالههای رها شده در طبیعت میدانیم. که البته همین هم از دستش برنمیآید. چون آنقدر درگیر کاغذبازی و روزمرگیست که از هشدار جدی خشکسالی در ایران، تنها به اشاعه ی چند خبر و صدور چند بیانیه و برگزاری چند همایش بسنده میکند.
هرازگاه عکسی منتشر میشود که مردم در فلان منطقه، به جمع آوری زبالهها اقدام کردند و چه عالی! چه عالی که خطر از سرمان گذشت. چه سادهلوحانه و عوامفریبانه است این آسوده کردن خیالمان. فقط به عنوان یک مثال، تصور کنید یک کشاورز در ایران، محصولی میکارد که آب فراوان میطلبد. آب مفت را میریزد پای محصول و محصول را مفت میفروشد. یک چرخهی باطل. باطل اباطیل. نه فقط سودی برای کشاورز ندارد که به آن جان کندن بیارزد، که بیهراس، آب را هم هدر میدهد. اما در این میان تنها چارههای کوتاهمدتی ارایه می شوند از این قبیل، که اگر خانوادههای تهرانی فقط بیست درصد آب کمتر مصرف کنند، کار به جیرهبندی نمیرسد.
حل مشکل زیستمحیطی در هر کشور، یک همکاری دوسویه بین مردم و دولت است. باید حس بقا را دوست داشت. اگر نه میشود همین راهکارهای کوتاه مدت تجویز کرد که مثل مسکن، فقط درد را برای مدتی کوتاه قطع میکنند اما توان درمان بیماری ندارند. نشان دادن روبناییترین راهحلها به مردم و تلاش برای ارائهی تصویری فانتزی از فجایع محیطزیستی ایران، فقط به نفع زوال است. زوالی که از سالها پیش آغاز شده و حالا تنها صدایش را بلند کرده؛ مردم اهواز در غبار و گرد نفس میکشند. این اضمحلال، هرروز قطرش وسیعتر میشود و هیچ رودی از ایران بیرون نمیرود و دریاچهها خشک میشوند و چرخهی نابودی، حیاتش را در ناآگاهی و بیتفاوتی، ادامه میدهد.
.
غزل صدر