تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۲۶ - ۱۳:۰۶ | کد خبر : 5608

سارقان شادی‌های وارداتی

بابا نوئل عزیزِ ماهایا، که قرار است از امسال بابا نوئل عزیز من هم بشوی سلام.

زهرا گودرزی

«بابا نوئل عزیزِ ماهایا، که قرار است از امسال بابا نوئل عزیز من هم بشوی سلام.
خب ما توی خانه‌مان شومینه نداریم، بنابراین من جوراب‌هایمان را به لوله‌ بخاری آویزان کردم و از بابت این-که جوراب‌ها خیلی نو نیستند، واقعا متاسفم. راستی حواست باشد یکی از جوراب‌ها سوراخ است، سکه‌های طلا را توی آن ننداز. و بیشتر از همه امیدوارم بخشنده باشی و من را امسال در لیست خوب‌ها بگذاری و از این‌که خیلی جاها دختر خوبی نبودم، گذشته باشی. من هم قول می‌دهم دیگر تقلب نکنم، زیر میز آدامس نچسبانم، پشت معلم شکلک درنیاورم، تمام نمره‌هایم را به مامان نشان دهم و به بچه‌های کوچک‌تر از خودم چیز میز اشتباه یاد ندهم. من سر قولم می‌مانم، اما لطفا تو هم خیلی سخاوتمند باش و آن لیستی را که زیر بخاری برایت گذاشتم، بردار و حداقل شش تایش را بهم هدیه بده و برآورده کن، خصوصا آن دامن گل‌گلی و بلند را و آن عروسک که موهای طلایی دارد و آن شال قرمز شکوفه‌دار و همین‌طور آن کفش‌های بنفش که نیلوفر هم ازشان دارد و مابقی چیزها که حالا یادم نیست، به‌هرحال آن‌ها زیر بخاری هستند. تازه فکر کردم جای شیر و بیسکوییت اگر برایت شربت آب‌لیمو با شکر زیاد و همین‌طور نان‌قندی بگذارم، بیشتر خوشت بیاید، آخر این‌طور که ماهایا می‌گفت، همه برایت شیر و بیسکوییت می‌گذارند، من فکر کردم کمی متفاوت‌تر عمل کنم. راستی روی بخاری برایت چای گرم هم گذاشته‌ام و همین‌طور مقدار کمی لبو. ماهایا عکست را به من نشان داد، به ‌نظرم تو خیلی مهربان‌تر از آن بودی که فقط برای ماهایا و خانواده‌اش باشی، به قیافه‌ات می-خورد که دوست داری بابا نوئل من هم باشی، یعنی این را من خودم از جوری که توی عکس نگاهم کردی فهمیدم، از جوری که به من لبخند زدی. خب من هم دلم می‌خواست تو بابا نوئل من شوی، وگرنه از نصف لبویم به نفع تو کنار نمی‌کشیدم، تازه سال بعد بیشتر هم برایت نگه می‌دارم. لطفا این‌طور هم فکر نکن که به‌ خاطر کادو و این‌طور چیزها با تو آشنا شدم، درست است که هرکسی دلش می‌خواهد یک بابا با شکم گنده و لباس قرمز و ریش براق سفید داشته باشد که سالی یک‌ بار آرزویش را برآورده می‌کند، اما همه‌اش به ‌خاطر این‌ها نبود. خب نمی‌دانم شاید هم بود. راستی چون من حدس می‌زنم که تو نمی‌توانی از دودکش بخاری‌مان رد شوی، در خانه را باز گذاشتم، اما مامان بست. نمی‌دانم چه می‌شود، اما خب امیدوارم یک قدرت جادویی مادویی داشته باشی تا از پسش بربیایی، وگرنه همه‌اش نگرانم با آن هیکلت که دورش بگردم، آن‌جا گیر کنی و من بدون هدیه بمانم. قربانت شوم، راستی یادت نرود که من همان بغل دستی ماهایا از کلاس ۲/۳ هستم.»
بعد از اتمام نامه با خودم فکر کردم شاید من اولین دانش‌آموزی هستم که قربان صدقه‌ بابانوئل رفته و او حسابی سر کیف می‌آید و بابت خریدن هدایای درخواستی‌ام هیچ دریغی نمی‌کند. اما خب بعدتر متوجه شدم این حس توی تمام دخترهایی که بغل دستی یا دوست ماهایا می‌شدند، مشترک بود. آن سال بابا نوئل هیچ‌کدام از آرزوهای من را برآورده نکرد و به لطف آن جوراب‌های بالای بخاری و کاغذهای زیرش آتش‌سوزی مختصری ما را از خجالت کریسمس درآورد. یک جای کار همیشه می‌لنگید، یعنی همان‌طور که دست و پای بابانوئل توی دودکش بخاری‌مان جا نمی‌شد، دست و پای این جشن هم از فرهنگ ما بیرون می‌زد و یک جورایی توی گلوی خانه‌مان گیر می‌کرد و در تن شب‌هایمان نمی‌نشست. اما خب نسل ما با شناختن جشن‌های وارداتی جای آشنایی و وقوف به جشن‌های باستانی خودمان که دست‌کم در هر ماه یک مناسبت برای خوشحالی وجود دارد، بزرگ شده و این شادی‌های وارداتی را به خودش تزریق کرده ‌است. در سال‌های اخیر با توجه به گسترش فضاهای مجازی، کم‌لطفی بیشتری نسبت به هویت ملی و جشن‌های فرهنگی کشورمان شده است. اغلب بدون این‌که چیزی از تاریخچه این جشن‌‌ها بدانیم، پذیرای ورود آن‌ها به آیین خانوادگی‌مان می‌شویم. ما شور و نشاط جشن‌های داخلی را بسیار کمتر از جشن‌های بیگانه جلوه می‌دهیم، شاید این‌که در بطن‌ آن‌ها شادی مشبع و وافی ندیده‌ایم، همواره بی‌تاثیر نبوده است. به همین‌ دلیل پربی‌راه نیست، این‌که امروز اغلب جشن‌های خارجی به جان فرهنگمان افتاده و پهن‌شدگی و بسط محکمی هم برای خودش پیدا کرده است. جامعه به شادی نیازمند است و شرایطی که بستر آن را فراهم کند، وگرنه چیزی که از دلش درمی‌آید، سرقت شادی‌های وارداتی و مناسبتی و نیز ترویج آن است.
دست کشیدن از این قبیل جشن‌ها و در عوض زنده کردن جشن‌هایی که از فرهنگ خودمان نشئت گرفته، به معنای محدود کردن شاد بودن یا تعیین مرزی برای آن نیست. در اصل آن آذین‌بندی و مسلکی که در حال نشت کردن از جشن‌ها غربی به بینش جامعه و فعلی‌ است، خطر انقراض جشن‌های دیرینه و کنانه ما را به همراه دارد. عده‌ای می‌گویند وقتی جامعه از خوراک خوب فرهنگی تغذیه نمی‌شود، این خلأ را با یک فرهنگ بیگانه پر می‌کند. و با توجه به این نکته همین امر رفته‌رفته، جشن‌های وارداتی را جایگزین جشن‌های باستانی برای جوانان می‌کند. اگرچه وقتی رسانه‌های ملی و مسئولان فرهنگی از اشاعه و تداول جشن‌های ملی سر باز می‌زنند، چنین رویدادی خیلی دور از انتظار نیست. با این وجود اگر دست از تحریف و دستبری نسبت به جشن‌های باستانی کشیده شود، شاید جامعه و از پس سرکوب این پدیده‌های وارداتی بربیاید و دیگر هیچ بچه‌ای دست به سرقت بابا نوئل و آرزوهای بغل دستی‌اش در مناسبت‌های فرهنگی نزند و نگران گیر کردن آن بابا در لوله‌ بخاری‌شان نباشد.

منبع چلچراغ ۷۴۹

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: زهرا گودرزی

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟