تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۱/۰۳ - ۱۷:۱۶ | کد خبر : 5700

سفر در تونل زمان با کیسه و سفیدآب!

حتی می‌توان گفت رویدادهای تاریخ‌سازی نیز داخل همین گرمابه‌های ظاهرا به‌دردنخور به وقوع پیوسته است.

گشت‌وگذاری در گرمابه های فراموش‌شده پایتخت

پانیذ میلانی

سال‌هایی نه‌چندان دور، عادت‌های روزمره‌ای در زندگی مردم ما بود که الان دیگر تبدیل به خاطره‌ای دور و دراز شده‌اند که رد این خاطرات را جز بین آلبوم‌های قدیمی و داستان‌های مادرها و مادربزرگ‌هایمان نمی‌توان پیدا کرد. همه‌ چیز عوض شده و حالا زندگی ما شکلی دارد که هیچ‌ شباهتی به زندگی مردم ۵۰ سال پیش ندارد. «گرمابه» رفتن یکی از همان عادت‌هایی است که شاید نامش را بین کتاب‌های شعر و داستان قدیمی دیده باشید. شاید هم از زبان یکی از قدیمی‌های اهل فامیل خاطراتش را گوش داده باشید و شاید هم لا‌به‌لای سکانس‌های سیاه و سفید فیلمی گرمابه رفتن مردم را تماشا کرده‌اید.
این خاطره‌ها هنوز هم در بین ما حضور دارند، اما کمتر کسی رغبتی بهشان نشان می‌دهد. شاید هم بین شلو‌غی‌های آن‌چنان بی‌تفاوت از کنارشان رد شده‌ایم که حتی متوجه حضورشان هم نشدیم، اما جالب است بدانید که همین گرمابه‌هایی که الان اکثرشان تبدیل به خاک و خشتی مخروبه شده‌اند و دیگر نیم‌‌نگاهی هم بهشان نمی‌اندازیم، روزگاری محل رفت‌وآمد مردم کوچه و بازار بود و نقشی اساسی در زندگی مردم دیرین بازی می‌کرده و حتی آداب و رسوم مربوط به خود را داشته. حتی می‌توان گفت رویدادهای تاریخ‌سازی نیز داخل همین گرمابه‌های ظاهرا به‌دردنخور به وقوع پیوسته است.

حمام شب عید، سال یک‌هزار و سیصد و چکش

حدود ۵۰ سال گذشته که لوله‌کشی مثل امروز نبود، حمام رفتن هم مصیبت‌های خودش را داشت. یعنی مردم مثل الان نمی‌توانستند هروقت اراده کنند، نیم ساعته به حمام بروند، بنابراین در طول سال با نزدیک شدن به اعیاد مختلف به حمام می‌رفتند تا به یمن این ایام مبارک خوش‌بو و تمیز جلوه کنند. از همین رو در هر شهر چند گرمابه وجود داشت. این به این معنی است که گرمابه‌ها خیلی هم نزدیک نبوده‌اند و درنتیجه رفتن به آن‌جا هم خود مشقتی جداگانه بوده. خلاصه که خود گرمابه رفتن هم از بار و بنه بستن تا خود را به گرمابه رساندن یک طرف، وارد گرمابه شدن و استحمام و مراسم مخصوص عید مورد نظر را به جا آوردن هم یک طرف.
از قضا یکی از همین اعیاد، نوروز باستانی بود که از ایام باستان در فرهنگ ما ایرانیان بود. مردم هم نزدیک سال نو که می‌شد، خرید سال نو را می‌کردند، خانه‌تکانی را انجام می‌دادند و بعد با خیال راحت عازم گرمابه ‌می‌شدند تا در سال جدید پاک و پاکیزه بین اقوام ظاهر شوند، زیرا حمام رفتن در زمستان کار پرمشقتی بود.
همین گرمابه‌هایی که امروزه تبدیل به خرابه شده است، روزگارانی نزدیک ایام بهار، صف‌های طولانی را به خود دیده است.
بر اساس شنیده‌ها از بازماندگان آن دوران و عکس‌های به‌جامانده، اولین رسم حمام رفتن در آن دوره بستن بار و بنه بود. توشه شما باید با حوله، سفیدآب، شامپو تخم مرغی، صابون‌ گلنار و کیسه و در شرایط بهداشتی‌تر کاسه شخصی برای حمام بود.
طبق پرس‌و‌جوها و بررسی‌های ما، حمام‌ها معمولا صبح و بعدازظهر در اختیار خانم‌ها و شب‌هنگام در قرق آقایان بود.
البته حمام عمومی هم دو مدل مختلف داشتند، یکی حمام نمره که در واقع تشکیل شده بود از دوش‌های خصوصی جداگانه که در دالانی بلند قرار داشت. اما حمام بعدی حمام‌های عمومی بودند که همان حمام‌های معروف قصه‌ها هستند. در این حمام‌ها یک حوض بزرگ به اسم خزینه قرار داشت که افراد در آن حمام می‌کردند و دلاک‌ها، یعنی کسانی که در حمام‌های عمومی اقدام به شست‌وشوی افراد می‌کردند، با یک کاسه از آب خرینه بر سر افراد می‌ریختند و آن‌ها را به وسیله‌ای به اسم کیسه و به انضمام سفیدآب آن‌قدر می‌ساییدند تا پوست می‌انداختند و سپس آب جوش بر سر آن‌ها می‌ریختند تا کاملا تمامی ایام عید را تمیز باشند و سلول‌های مرده و زنده پوستشان از بدن جدا گردد.
حمام‌های عمومی معمولا ظاهری سنتی‌تر داشتند و با کاشی‌های خوش‌رنگ‌ولعاب‌تر یا با سر رستم و دیو و شیطان و مالک دوزخ تزیین شده بودند. اما حمام‌های نمره مثل همین حمام‌های امروزی بودند، در واقع می‌توان آن‌ها را قدمی در راه مدرن‌سازی حمام‌های عمومی دانست.
نزدیک اعیاد، حمام‌های هر محله، پر بودند از ساکنان محل که برای استحمام به آن‌جا می‌آمدند. مردم صف می‌نشستند و منتظر می‌شدند تا حمام خالی شود و بتوانند به داخل بروند. با آن جمعیت و کمبود فضا، دیدن چند آشنا در ایام شلوغی امری طبیعی بود. ساکنان محل دور حوض بزرگ حمام می‌نشستند و از هر دری سخن می‌گفتند، غیبت می‌کردند، لطیفه تعریف می‌کردند، یا ترانه‌های کوچه‌بازاری می‌خواندند. اما همیشه هم وضعیت به همین منوال نبود، گاهی دعواهایی بر سر لیف و کیسه در گرمابه‌ها رخ می‌داد، که با گذشت سال‌های سال هنوز از آن به عنوان جنگی تمام‌عیار یاد می‌کنند.
اگر با کسانی که هنوز یاد و خاطره گرمابه در ذهنشان زنده است صحبت کنید، می‌بینید «مشت و مال» جزء لاینفک خاطرات شیرین گرمابه رفتنشان است. مشت و مال همان «اسپا» امروزی است در شمایل سنتی‌تر به همراه دلاک لنگ به دوش.
یکی دیگر از قسمت‌های شیرین گرمابه برای قدیمی‌تر‌ها خوردنی‌هایش بوده. یک قاچ خربزه، نوشابه خنک یا یک گاز از هندوانه از لذت‌بخش‌ترین خوراکی‌هایی بودند که قدیمی‌ترها از آن‌ها یاد می‌کنند.
حمام که تمام می‌شد، بار و بنه را بسته و همین مسیر آمده را می‌پیمودند تا به خانه بازگردند. منتها این دفعه تمیز‌تر با پوستی عاری از سلول مرده!

حمام شب عید، سال یک‌هزار و سیصد نود و هشت

با شنیدن این همه خاطره رنگارنگ و دیدن آن همه عکس جذاب تصمیم گرفتیم سری به گرمابه‌ها بزنیم تا ببینیم هنوز هم اوضاع به همان روال سابق است یا خیر.
یکی از قدیمی‌ترین حمام‌های تهران، حمامی نزدیک میدان منیریه، خیابان فرهنگ است. حمامی به نام «حمام انصاری». این حمام که متعلق به دوره قاجاریه است، امروزه به رستوران تبدیل شده است. گزینه دوم که به سرمان زد، گرمابه گلشن بود. گرمابه گلشن حوالی چهارراه سیروس قدیم روبه‌روی امام‌زاده اسماعیل قرار داد که از سوی سازمان میراث فرهنگی در دست تعمیر و بازسازی است. گزینه سوم حمام قبله بود که گویا به دوره صفویان باز‌می‌گردد. این حمام در خیابان ۱۵خرداد بعد از تقاطع مصطفی خمینی، در خیابانی بسیار باریک و پررفت‌وآمد به نام آل‌آقا قرار داد. این گرمابه نیز از تاریخ اول مرداد ۹۶ توسط سازمان میراث فرهنگی در دست بررسی است.
دست‌آخر ناامید از تکرار خاطرات خوش قدیم در راه بازگشت، چشممان به گرمابه آبشار، پایین‌تر از تقاطع خیابان ولیعصر و مطهری خورد. این گرمابه به گفته افراد محلی عمری کمتر از ۵۰ سال دارد و حمام تاریخی محسوب نمی‌شود. حمامی عادی و ساده با ظاهری درست مثل حمام‌های منزل. نه خبری از سر رستم است و نه خبری از قاچ خربزه.
حمامی عادی برای مسافران بین راهی، برخی از کارگران، بی‌خانمان‌ها و افرادی که دسترسی آزاد به حمام ندارند. از همان نگاه اول متصدی مشخص بود که فهمیده برای حمام کردن نیامده‌ایم. طوری نگاهمان می‌کند و زیاد هم حوصله جواب دادن ندارد. می‌گوید شب عید و پنج‌شنبه و جمعه ندارد. تهران آن‌قدر بزرگ است که هر روزی از سال و هفته و ماه مسافری، بی‌خانمانی و… به پستش می‌خورد که به حمام بیاید. مدت زمان حمام گرفتن در آن‌جا چیزی حدود نیم ساعت تا ۴۰ دقیقه است و پولی که پرداخت می‌شود، تنها برای همین مدت زمان است. همان‌طور که می‌بینید، زندگی بشر دستخوش تغییراتی شده که گاهی سرعت آن فرصت تطبیق را از ما می‌گیرد. گاهی بدون این‌که گذشته را دیده باشیم، دلمان برایش تنگ می‌شود. گرمابه‌ هم از آن دست خاطراتی بود که بدون تجربه، دل‌تنگش شدیم، اما بعضی چیزها همیشگی نیست و تنها برای یک برهه زمانی است.
گرمابه‌ها امروزه یا جزو آثار باستانی قرار دارند و امکان حمام کردن در آن‌ها دیگر وجود ندارد، یا سود را در تبدیل به رستوران شدن دیدند، یا اصلا دیگر به همان صورت سابق وجود ندارند. تبدیل به حمام نمره برای مهاجران و کارگران فصلی شده‌اند.
گرمابه عمومی و خاطراتش متعلق به یک دوره زمانی خاص بود که مجبور شدیم به همان دوره زمانی خودش بسپاریمش و بیشتر از این دنبال چیزی که وجود ندارد، نگردیم.

گرمابه‌، از افسانه تا ضرب‌المثل

احتمالا افسانه‌ها و ضرب‌المثل‌های زیادی درباره گرمابه به گوشتان خورده است. از این‌که گرمابه‌ها اولین‌ بار توسط اجنه ساخته شده و شب‌ها در آن مراسم عروسی و هلهله برپا می‌کنند، تا پاهایی شبیه سم که از زیر در‌های حمام نمره در شب‌ها معلوم می‌شد. گرمابه‌ها هرکدام صندوقچه اسراری از رازهای مگو و خاطرات و ضرب‌المثل‌هایی هستند که بعضی‌هایشان از گذشته به امروز هم رسیده. مثلا داستان ضرب‌المثل «قوز بالای قوز» که داستان پیرمردی قوزدار را روایت می‌کند که به توصیه دوست خود یک شب به حمام عمومی می‌رود و هلهله و شادی ‌می‌کند تا اجنه قوزش را ببینند بلکه دلشان به رحم آید و قوزش را بردارند. از شانس بد پیرمرد آن شب عزای اجنه محترم به صرف شام و شیرینی در حمام عمومی برپا بوده و با دیدن هلهله پیرمرد به کلی عصبانی شده و قوزی بر پشت او می‌نهند!
یا ضرب‌المثل گرمابه و گلستان که نشان از دوستانی وفادار دارد که در تمامی مراحل زندگی اعم از گرمابه هم یکدیگر را تنها نمی‌گذارند. خلاصه که گرمابه‌ها در قدیم برای خود عزت و احترام خاصی داشتند، جوری که برایشان ضرب‌المثل می‌سراییدند.

گرمابه‌های تاریخ‌ساز

آن‌طور که از روایات و مدارک به‌جامانده و حتی نقاشی‌ها پیداست، گرمابه‌ها در ایام قدیم محل رفت‌وآمد و گاهی تفریح مردمان بوده. به همین دلیل هم هست که امروزه داستان‌ها و روایت‌های زیادی از گرمابه به گوش ما رسیده. در روزگاران قدیم که شکل زندگی‌ها با ما فرق داشته، مردم علاوه بر استحمام برای تفریح و خوش‌وبش و حتی کارهای مهم‌تر مثل وقتی که می‌خواستند کسی را بشناسند، یا حتی قراردادی با او منعقد کنند (به جای کافی‌شاپ که اصلا وجود نداشته)، به گرمابه می‌رفتند. حتی هنگام عروسی برای آشنایی هرچه بیشتر و صمیمیت و صفا دو خانواده عروس و داماد به گرمابه می‌رفتند تا بیشتر با عروس یا داماد خود آشنا شوند! اما قصه به همین جا ختم نمی‌شود. گرمابه‌ها میزبان دانشمندان زیادی بوده‌اند. یکی از آن‌ها ارشمیدش که به صورت کاملا برهنه به داخل خیابان دوید تا مردم را از آخرین اکتشاف خود مطلع سازد. در واقع این گرمابه بود که باعث کشف تاریخی چگالی شد که امروزه دانش‌آموزان بسیاری در درس فیزیک به آن علاقه نشان می‌دهند.
اما گرمابه‌ها همان‌طور که باعث کشف و عروسی بودند، هق‌هق گریه‌های زیادی را شنیده‌اند و مصیبت‌های سوزناکی را به خود دیده‌اند. از جمله آن قتل «رابعه بنت کعب» بود که در تذکره‌ها از او به عنوان نخستین شاعر زن پارسی‌گوی نام برده شده. رابعه دل به دام عشق غلام برادرش بکتاش می‌سپارد. برادر رابعه، حارث، از این عشق پنهانی مطلع می‌شود و دستور می‌دهد رابعه را به گرمابه برده و با تیغ رگ‌هایش را بزنند تا جان دهد. روایت است صبح روز بعد که به گرمابه می‌آیند، پیکر بی‌جان رابعه را غرق در خون می‌یابند، درحالی‌که بر دیوارهای گرمابه با خون چند بیت شعر نقش بسته بود. این ابیات بخشی از آن هستند:
به آتش خواستم جانم که سوزد
چو جای تست نتوانم که سوزد
به اشکم پای جانان می بشویم
بخونم دست از جان می بشویم
بخوردی خون جان من تمامی
که نوشت باد، ای یار گرامی
کنون در آتش و در اشک و در خون
برفتم زین جهان جیفه بیرون
یا جریان قتل میرزا تقی‌خان فراهانی، ملقب به امیرکبیر، از صدراعظم‌های ایران در دوره ناصری که زمینه‌ساز اصلاحات زیادی بود. طبق اسناد به‌جامانده وی مورد دسیسه اطرافیان شاه خصوصا مادر شاه، مهدعلیا، قرار گرفت و از سمت عزل و به کاشان تبعید شد و سپس در حمام فین کاشان به دستور ناصرالدین‌شاه قاجار به قتل رسید.
همان‌طور که دیدید، گرمابه‌ها همیشه هم میزبان شیرینی و قند و نقل نبوده‌اند و سوگ‌های زیادی را هم در دل خود جای داده‌اند. درهرحال امروزه این اماکن تقریبا از استفاده روزمره مردم حذف شده و متولی اکثر آن‌ها سازمان میراث فرهنگی است. از این‌رو بیشتر گرمابه‌های تاریخی و قدیمی، تبدیل به اماکن تاریخی و موزه برای گردشگران یا رستوران‌ها شده است. دیگر در کمتر جایی از این شهر گرمابه‌ای برای استحمام یا داستان‌های تخیلی وجود دارد. سراغ آن‌ها را دیگر باید از بین همان سکانس‌های سیاه و سفید و داستان‌های مادربزرگ گرفت.

منبع چلچراغ ۷۵۴

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: پانیذ میلانی

نظرات شما

  1. علی
    17, فروردین, 1398 17:39

    مرسی. باحال بود. از من جزو آخرین نسل هایی هستم که حموم عمومی رفتم. دیگه زمان من اکثر خونه ها حموم داشت. یه چیز جالب حمومای قدیم که رفتم اون حوزچه آب سردش بود و سردیش رو هنوز حس می کنم. یکی دیگشم تیغ های اصلاح بود که هرکی استفاده می کرد می چسبوندن به کاشی دیوار تا نفر بعدی که میاد ازش استفاده کنه? اون موقع ها هنوز بیماری کشف نشده بود? فقط با شریک کردن تیغ هاشون با دیگران مرام خرج می کردن. حموم ها نمی تونن تغییر کاربری بدن برای همین صاحبان اونا میذارن تا خودش خراب شه تا بتونن تغییر کاربری بدن. اگه مدیریت صحیح وجود داشت با سرمایه‌گذاری وتوسعه گردشگری مثل کشورهای همسایه دوباره این حمام ها خیلی درآمد زا و پر رونق می شد.

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟