تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۰ - ۰۸:۰۶ | کد خبر : 1216

فریادی «درون » سکوت

نیم‌نگاهی به بازی Inside نیما امامی سال‌هاست هنرمندان درون آثارشان در تلاش‌اند تا به مردم نسبت به آینده هشدار دهند. اورول بزرگ در کتاب‌های «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» این مهم را انجام داد؛ کتاب‌های دیگری چون «میرا»، «دنیای قشنگ نو» و «ما» نیز همین مسیر را دنبال کردند تا ما یک ذهنیت کوچک داشته باشیم […]

نیم‌نگاهی به بازی Inside

نیما امامی

سال‌هاست هنرمندان درون آثارشان در تلاش‌اند تا به مردم نسبت به آینده هشدار دهند. اورول بزرگ در کتاب‌های «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» این مهم را انجام داد؛ کتاب‌های دیگری چون «میرا»، «دنیای قشنگ نو» و «ما» نیز همین مسیر را دنبال کردند تا ما یک ذهنیت کوچک داشته باشیم به دنیایی که در آن عشق و آزادی نابود شده و ترس و خفقان فلجش کرده است. در سرزمین بازی‌ها نیز این اتفاق کم‌وبیش افتاده است و اشارات کوچکی به چنین سرنوشت‌هایی شده. اما مدتی پیش عنوانی به نام Inside منتشر شد که به‌طور واضح و روشن به چنین روزگار سیاهی اشاره می‌کند. از اولین لحظات بازی شما تاریکی را با تمام وجودتان حس می‌کنید و می‌ترسید؛ از هر چیز بزرگ و کوچکی که تکان می‌خورد سعی می‌کنید دور شوید، از آدم‌هایی که به دنبال نشانه‌ای از «انسان» می‌گردند، دوری می‌کنید و تنها هدفتان این می‌شود که پسرک قرمزپوش بازی را نجات دهید و سر از کار دنیای مرموز پیش رویتان درآورید.
اندکی جلو می‌روید که ناگهان بازی پرده از دنیای خشنش برمی‌دارد و شما را شوکه می‌کند. با هر قدم اشتباهی که بردارید، پسرک داستان به بدترین شکل ممکن سلاخی می‌شود و شما را غرق در گناه می‌کند. اما لحظه‌ای که وارد شهر نفرین‌شده بازی می‌شوید، با عمق تلخ بودن Inside روبه‌رو می‌شوید و تازه می‌فهمید چه چیزی انتظارتان را می‌کشد.
با مشاهده اولین آدم‌های درون بازی یک امیدی در وجودتان شکل می‌گیرد، ولی دیری نمی‌پاید که این امید نابود و غمی بزرگ جایش را می‌گیرد. آدمیان توسط آدم‌های دیگر مسخ شده‌اند و تنها ازشان یک جسد باقی مانده که به میل دیکتاتورها رفتار و کار می‌کنند. عملا انسانیت توسط خود انسان‌ها پایان یافته است؛ بدترین نوع آخرالزمان. از لحظه‌ای که شما به ماهیت کثیف و تاریک بازی و داستانش پی می‌برید، سوال‌ها سرازیر می‌شوند؛ چه شده که آدم‌ها به این وضع افتاده‌اند، پسرک قرمزپوش ما چگونه از چنگ این‌ها در امان مانده، آیا این‌ها واقعیت است. این سوال‌ها در کل چهار ساعت بازی ذهنتان را مشغول خود می‌کنند و آخرش نیز با پایان و پاسخی گنگ شما را به حال خود رها می‌کنند تا روزها مغزتان را درگیر بازی و پیچش‌های داستانی‌اش کنید. شاید واقعا رسیدن به آزادی آن چیزی نباشد که ما تصور می‌کنیم، شاید برای رسیدن به آزادی باید هر آن‌چه داریم و نداریم، فدا کنیم، شاید اصلا آزادی معنا نداشته باشد!
یک بازی کوچک، یک بازی که تنها رنگ موجود در دنیایش رنگ لباس پسرک و خونی است که از کشته شدنش بر زمین می‌چکد، یک بازی که در عین روایت نشدن داستانی و جاری نشدن کلمه‌ای بر لب شخصیت‌هایش هزاران موضوع و مفهوم را فریاد می‌زند؛ یک بازی کوچک این سوال‌ها را در ذهن ایجاد می‌کند. به‌راستی که باید بازی‌ها را هنر نهایی دانست، بازی‌ها را باید داستان‌هایی دانست که شما در آن به نقش‌آفرینی می‌پردازید و در آن‌ها زندگی می‌کنید.
Inside بازی ساده‌ای است، تنها حرکات شما در بازی محدود می‌شود به راه رفتن، پریدن و گرفتن و جابه‌جا کردن وسایل درون محیط. شما با این سه حرکت در بازی پیش می‌روید و به حل معماهای آن می‌پردازید. معماهای بازی از موارد ساده‌ای چون بالا رفتن از یک سکو تا کنترل کردن آدم‌های مسخ‌شده از طریق یک کلاهک گسترده می‌شود. گاهی روند معماها باعث می‌شود شما کمی از داستان فاصله بگیرید و خودتان را با حل کردنشان سرگرم کنید. این کند شدن روند بازی توسط معماها همان چیزی است که مغز شما بدان احتیاج دارد تا بتواند کمی اطلاعات دریافتی‌اش را دسته‌بندی کند و به آنالیز کردن دریافتی‌هایش از محیط بازی بپردازد. محیط بازی و آدم‌هایی که در آن رفت‌وآمد می‌کنند، نقش راویان بی‌کلام را دارند تا شما بتوانید اندکی از دنیایی که گرفتارش شده‌اید، سر درآورید، دنیایی که اتفاقات درونش می‌گوید از مغز آدم‌های زامبی‌شده تغذیه می‌کند و به حیاتش ادامه می‌دهد.
اوج شاهکار بازی در طراحی هنری‌اش خلاصه می‌شود. بسیار سخت است که داستان را بتوان از طریق محیط بازی روایت کرد، ولی Inside توانسته به هنرمندی تمام این کار را انجام دهد. دنیای بازی سرد و غمگین است، اما بعضی اوقات مواردی نشانتان می‌دهد که گاهی قوت قلب است و گاهی آزاردهنده. وارد اتاقی می‌شوید و در زیرسیگاری، سیگاری را می‌بیند که به انتها رسیده، ولی هم‌چنان روشن است و دودی از آن بلند می‌شود و گرمتان می‌کند، به آب می‌روید و یک موجودی می‌بینید که شبیه یک دختربچه است، تا می‌آیید او را دوست خود بپندارید، ناگهان این موجود با شمایل زنانه به شما حمله و خفه‌تان می‌کند تا بدانید دوست و همراه پیدا کردن در این دنیا کاری پوچ و بیهوده است. دنیای تاریک بازی تا آخرین لحظات با خطراتش تهدیدتان می‌کند و شما به امید نوری از خورشید پیش می‌روید تا شاید نور آن بتواند حقایق را برایتان روشن کند؛ حقیقتی که شاید ندانستنش بهتر از دانستنش باشد.
حتی اگر مخاطب بازی‌های ویدیویی نیستید، Inside را امتحان کنید. این عنوان را می‌توان به گونه‌ای ادامه معنوی بازی Limbo دانست که به تاریکی و شاهکار بودن معروف است. Inside را بازی کنید تا گوشه‌ای از آینده تلخی که شاید انتظار ما آدم‌های غرق‌شده در تکنولوژی و زندگی مکانیکی را می‌کشد، برایتان روشن شود. شاید باور این آینده کمی سخت باشد، ولی در نظر داشته باشید که حجم زیادی از پیش‌بینی‌های آقای اورول و دیگران در کتاب‌هایشان به واقعیت تبدیل شده‌اند و ما انسان‌ها با این‌که با هم برابریم، ولی بعضی‌ها از دسته‌ای دیگر برابرترند…

شماره ۶۸۳

تهیه نسخه الکترونیک

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

برچسب ها: , ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟