تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۴ - ۰۳:۳۸ | کد خبر : 473

فقط یک نفر هست…

فریدون عمو زاده خلیلی: فقط یک نفر هست که وقتی می‌نویسد باران، باران می‌بارد… وقتی در بهار پرنده را صدا کند، پرنده جواب می‌دهد… وقتی باغچه را می‌سراید، در باغچه‌اش عروس و داماد می‌روید… حتی وقتی رمانی می‌نویسد، نامش مسافرخانه، بندر، بارانداز، که مارکزتر از مارکز است، کارورتر از کارور و همینگوی‌تر از همینگوی… باز […]

فریدون عمو زاده خلیلی:

فقط یک نفر هست که وقتی می‌نویسد باران، باران می‌بارد…

وقتی در بهار پرنده را صدا کند، پرنده جواب می‌دهد…

وقتی باغچه را می‌سراید، در باغچه‌اش عروس و داماد می‌روید…

حتی وقتی رمانی می‌نویسد، نامش مسافرخانه، بندر، بارانداز، که مارکزتر از مارکز است، کارورتر از کارور و همینگوی‌تر از همینگوی… باز بیشتر از همیشه خودش است، چراکه…

فقط یک نفر هست که می‌گوید من حرفی دارم که فقط بچه‌ها باورش می‌کنند…

فقط یک نفر هست که اسمش احمدرضا احمدی است…

و من وقتی امروز به دیدنش رفتم، وقتی از زمین و آسمان حرف زد، وقتی از کیارستمی، فیلم‌های همفری بوگارت، شیرینی خامه‌ای، زمستان را که دوست نداشت، باتری قلبش، سوفیا لورن، فروغ فرخزاد، قیصر امین‌پور، و موهایش که لخت بود، کانون، نوارهای موسیقی کانون، رشته ریاضی من، رمانی که دارد می‌نویسد، عمل چشمش، پزشک‌ها، آقای دعایی و آدم‌های دیگری که دوست داشت… حرف زد…

تازه باورم شد فقط یک نفر هست که وقتی می‌نویسد باران، باران می‌بارد… او احمد رضا احمدی است. امروز حالش خوب بود. خدا کند سالیان سال حالش خوب باشد.

 

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟