تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۰ - ۰۴:۱۲ | کد خبر : 3298

فلاکت منفعل

نگاهی به فیلم‌ «مفت‌آباد» محسن خادمی «مفت‌آباد» درواقع برشی یک روزه از زندگی چند مرد جوان است (ایرج و رسول که دوست‌اند به همراه برادر کوچک‌تر رسول، امیر و یک سرباز و مردی لال) که در خانه‌ای در محله مفت‌آباد زندگی می‌کنند. روزی به‌خصوص که برای اهالی خانه پشت سر هم بدبیاری رخ می‌دهد، این […]

نگاهی به فیلم‌ «مفت‌آباد»
محسن خادمی
«مفت‌آباد» درواقع برشی یک روزه از زندگی چند مرد جوان است (ایرج و رسول که دوست‌اند به همراه برادر کوچک‌تر رسول، امیر و یک سرباز و مردی لال) که در خانه‌ای در محله مفت‌آباد زندگی می‌کنند. روزی به‌خصوص که برای اهالی خانه پشت سر هم بدبیاری رخ می‌دهد، این پیشامدهای ناگوار آن‌ها را در مقابل هم قرار می‌دهد و نقاب از چهره‌ها می‌گشاید. نمایشی کوتاه از زندگی پر از نابسامانی و درهم برهم آن‌ها. پس از موفقیت «ابد و یک روز» انتظار می‌رفت، فیلم‌های دیگری نیز با نگاه به روابط و معضلاتی که درون مایه ابد.. بودند به امید تکرار موفقیت آن ساخته شوند. مفت‌آباد یکی از همان‌هاست. با وجود تفاوت‌های ساختاری «مفت‌آباد» با «ابد…» مضمون اعتیاد به‌عنوان محور اصلی داستان هر دو و مهم‌تر از آن نمایش کشمکش‌های دو برادر بر سر چنین موضوعی و روبه‌رو شدن برادر بزرگ‌تر با اعتیاد برادر کوچک‌تر، همگی مضامین مشترکی هستند که در هر دو فیلم دیده می‌شود. «مفت‌آباد» اما در جهت جلب نظر تماشاچی از موفقیت «ابد و یک روز» جا می‌ماند. و باز هم همان کمبودهایی که دیگر می‌توان گفت در سینمای ایران مزمن شده‌اند. عدم پرداخت صحیح فیلمنامه و شخصیت‌ها در فیلم‌هایی مثل «مفت‌آباد» که داعیه اجتماعی بودن دارند، بیش از پیش جلوه می‌کند.
عدم وجود نگاه خاکستری در داستان و پشت دوربین به این منجر خواهد شد که داستان و شخصیت‌هایش نیز دارای کنتراستی واضح از سیاه و سفید باشند و نتیجه این مطلق‌گرایی در پرداخت، کم‌رنگ شدن خط رئال فیلم (که برای قصه‌ای اجتماعی یک الزام پنهان است) خواهد بود و حقیقتا در این قالب صفر و یکی، انگار شخصیت‌های فیلم با الگوریتمی مشخص به سوی عصبی کردن یکدیگر پردازش شده‌اند. «ابد…» به این دلیل در دل منتقدان و تماشاچیان عادی سینما به یک میزان می‌نشیند، که بیش از هر چیز روابطی مشخص برای ذائقه ایرانی دارد و پستی و بلندی‌های شخصیت‌هایش برای مخاطب قابل لمس است و کنش و برهم کنش بین شخصیت‌های غالبا خاکستری فیلم با جبری که آن‌ها را گرفتار کرده و با یکدیگر، به نوعی طبیعی و محصول شرایطشان است که به‌خوبی توسط فیلم تصویر شده‌اند. در «مفت‌آباد» اما به جان هم افتادن شخصیت‌ها بیشتر از آن‌که حاصل کنشی حقیقی باشد، یک‌جور ایجاد عصبیت بی‌خودی است و نتیجه نگاه عصبی حاکم بر فیلمنامه است.
کافی است نگاهی به دیالوگ‌های (پر از ناسزاهای جدید، حداقل برای من!) فیلم بیندازید. فیلم پرداخت سطحی شخصیت‌هایش را با دیالوگ‌های طولانی و گاه بی‌نکته‌اش پر می‌کند. کوچک‌ترین گفت‌وگوها و ساده‌ترین مکالمات هم خالی از نیش و کنایه رد و بدل نمی‌شوند و برخلاف «ابد…» که در آن مجادله‌ها شکل می‌گرفت، در این‌جا مجادلات تولید می‌شوند و هدفشان هم همانگونه که از نام فیلم هویداست، تاکید بر زندگی به‌هم‌ریخته خانه‌ای است که گویی در نقطه ثقل «مفت‌آباد» تهران بزرگ قرار گرفته است. عنصر اتفاقی بودن اگر در «ابد…» همان سکانس ماقبل پایان (اتفاقی دیدن برادر در سلمانی و غلبه احساسات بر منطق) است که مورد نقد منتقدان واقع شد، در «مفت‌آباد» به کرات مورد استفاده قرار می‌گیرد. رسول به صورت اتفاقی پیامک‌های ردوبدل‌شده بین زنش و ایرج را که پسرعمه زنش است، می‌خواند و کلید قفل در آپارتمان اتفاقی گم می‌شود و تازه دعوای اتفاقی ابتدای فیلم هم هست و تصادفی که با آن سکانس پایانی بسته می‌شود. (تصادف پایانی فیلم که بیشتر از یک شوک برای تماشاچی یک نفس راحت است که از شر این همه فلاکت منفعل خلاص می‌شود.) اما نکته دیگر آن است که گویی فیلم و سازنده‌اش هیچ راهی برای خروج از چنین بحرانی متصور نیستند و این‌جاست که این سوال پیش می‌آید که مگر نفس طرح چنین موضوعاتی تلاش برای سروسامان دادن به اوضاع نیست، و چگونه می‌توان از اثری که در عمق نگاهش راه نجاتی برای شخصیت‌ها از بدبختی که به آن دچارند قائل نیست، توقع داشت نمایش بی‌پرده‌شان از اعتیاد، دارای ویژگی اصلاح‌گری باشد. تقریبا تمام شخصیت‌ها به شرایط وخیمی که در آن دچارند، خو گرفته‌اند و این نگاه سازنده که راه نجاتی نیست، چنان در آن‌ها نهادینه شده که تلاشی (منظور تلاش حقیقی و منطقی است) از آن‌ها برای برون‌رفت از موقعیتشان نمی‌بینیم. مثل بعضی بازی‌های فوتبال که می‌گویند اگر تا فردا صبح هم ادامه پیدا کند، در آن گلی به ثمر نمی‌نشیند، در «مفت‌آباد» هم (با دیدگاهی که فیلم بر آن بنا شده) اگر فیلم ساعت‌ها هم ادامه داشت، جز الگوی تکرارشونده بدبیاری پشت بدبیاری، راه خروجی از این بحران نبود.
گرمای خانه «ابد…» حتی در بحرانی‌ترین لحظه‌هایش در آن زندگی جریان داشت و برای تماشاچی دل‌گرمی‌هایی میان دیدن آن حجم از فقر و اعتیاد ایجاد می‌کرد و همان دل‌گرمی‌ها شیرینی اثر نزد تماشاچی بود. در این‌جا اما همه شیرینی قصه بر دوش تنها شخصیت نیمه خاکستری‌اش، (رسول با بازی سجاد افشاریان) افتاده که او هم گرچه حضورش از اندک نکات مثبت فیلم است که درآمده، اما وزنش برای ایجاد تعادل در فیلم ناکافی است. شخصیت‌ها در لحظه‌ای از پس یک بحران به جان هم می‌افتند و در لحظه بعدی خنده و بی‌خیالی‌شان را جلوه می‌کنند، گویی موقعیت بغرنج چند لحظه پیش خود را باور نداشتند. دختری که برای پیشبرد داستان و رو کردن حرفه امیر (فروشنده مواد مخدر) وارد قصه شده، به بذله‌گوی میدان بدل می‌شود (چون اصولا نکته‌ای پنهان نبوده و شخصیت امیر به قدر کافی معلوم‌الحال هست که نیازی به تکرار بی‌وقفه استفاده از کلمه جزوه به جای مواد نزد برادرش نداشته باشد، مگر این‌که فیلم جز برادر، تماشاچی را نیز به کار گرفته باشد!)، دری که با بسته شدنش حریم‌ها در دو سوی آن (بین دو برادر) برداشته می‌شود و کنایه به در بسته‌ای دارد که بر سرنوشت اهالی خانه سایه افکنده و کارکردی کم‌ظرافت دارد (البته پرظرافت‌تر از گرفتن چاه توالت)، انگشت‌های اتهامی که به سمت برادر بزرگ‌تر نشانه می‌رود و موقعیت‌های از پیش مشخصی که راه به جایی نمی‌برند. هیاهویی بیهوده به‌پا می‌شود و درنهایت نیز موقعیت آسان‌تر از آن‌چه به نظر می‌رسد، حل‌وفصل می‌شود، گویی قربانیانش نیز نسبت به آن رضایت دارند.
کارگردانی «مفت‌آباد» اما از داستانش جلوتر است. پیوستگی تصاویر تا حدود زیادی رعایت شده و از حیث قاب‌بندی ایراد چندانی به آن نمی‌توان گرفت و یکنواخت شدن فیلم، نه به دلیل این‌که تقریبا تمام فیلم در یک لوکیشن بسته و در نمای داخلی می‌گذرد، که به دلیل ضعف فیلمنامه است و کارگردان موفق شده با میزانسنی که چیده، از حیث بصری تماشاچی را از خستگی برهاند. سجاد افشاریان نیز در یکی از اولین نقش‌های پررنگش قابل قبول ظاهر شده و البته بازی‌اش در برخی صحنه‌ها (مثل سکانس حمام) دیدنی است و اگر قدر خود را بداند و به تیپی تکراری بدل نگردد، جنس بازی، میمیک‌ها و صدا و شمایلش برای سینمای ایران تازگی دارد و می‌تواند نمونه‌ای نو به استعدادهای نسل جدید سینمای ایران معرفی کند. فیلم یک بازی خوب دیگر هم دارد، برزو ارجمند در نقش برادری نگران که با وجود آن‌که سعی می‌کند موجه جلوه کند، وجوه پنهانی نیز دارد، موفق شده با بازی کنترل‌شده‌اش این ریا را در شخصیتش نشان بدهد و «مفت‌آباد» یکی از بازی‌های متفاوت اوست. یک جایی در فیلم پیش خودم فکر می‌کردم کاش فیلم‌سازانی که در رابطه با موضوعاتی چون اعتیاد فیلم می‌ساختند، درمی‌یافتند گل‌درشت کردن قرمزی پای چشم شخصیتشان نیست که عمق ماجرا را نشان می‌دهد، بلکه به عکس نمایش چنین موضوعی نگاهی عمیق و چندلایه می‌طلبد که تبلورش در اتمسفر فیلم جاری باشد.
نگاه «مفت‌آباد» اما حرف جدیدی در زمینه‌های اجتماعی ندارد (البته می‌تواند به‌عنوان رفرنسی از نام ابزار جدید مصرف مواد با معرفی چکش پذیرفته شود!) و با این‌که مانیفست‌های اجتماعی زیادی می‌دهد، اما مایه‌های اجتماعی‌اش به کشمکش‌های بی‌پایان دو برادر عصبی و شکست‌خورده از نابرابری‌های اجتماعی محدود می‌شود (ارجاع به دعوای ایرج و رسول و بیان این نکته از سوی رسول که اگر ایرج دو میلیون پول دانشگاه آزاد رو می‌داد، الان برادرش درگیر مواد مخدر نبود) و جز بازی با مغز تماشاچی کارکردی ندارد. با همه این‌ها «مفت‌آباد» از آن فیلم‌هایی است که باید ساخته شود، دیده شود و ایرادهایش گرفته شود تا کارگردان بتواند به نگاهی عمیقا سهل و ممتنع، بی‌طرف و خردمندانه برسد، که بیان موضوعات اجتماعی چون اعتیاد به آن‌ها (به جای نگاهی عصبی) نیازی اساسی دارد.
شماره ۷۱۱

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. […] – توسط admin هفته نامه چلچراغ – محسن خادمی: «مفت‌آباد» درواقع برشی یک روزه از […]

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟