تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۰/۰۶ - ۱۹:۴۷ | کد خبر : 8095

قصه‌های مهدی

مهدی باقربیگی در گفت‌وگو با چلچراغ عباسعلی اسکتی ‌آقای باقربیگی، این روزها بیشتر چه کار می‌کنید؟ این روزها بیشتر درس می‌خوانم و مطالعه می‌کنم. من ۲۰ سالی می‌شود کارمند شهرداری اصفهان هستم و حدود سه سال و نیم پیش یک دوره در شورای شهر اصفهان بوده‌ام. آن دوره که تمام شد، به شهرداری برگشتم، ولی […]

مهدی باقربیگی در گفت‌وگو با چلچراغ

عباسعلی اسکتی

‌آقای باقربیگی، این روزها بیشتر چه کار می‌کنید؟
این روزها بیشتر درس می‌خوانم و مطالعه می‌کنم. من ۲۰ سالی می‌شود کارمند شهرداری اصفهان هستم و حدود سه سال و نیم پیش یک دوره در شورای شهر اصفهان بوده‌ام. آن دوره که تمام شد، به شهرداری برگشتم، ولی در این فاصله درس را هم ادامه دادم و کارشناسی ارشد گرفتم. دنبال این هستم که سال آینده کنکور شرکت کنم و درس را ادامه دهم.
‌شما یکی از سلبریتی‌های دوران نوجوانی ما بوده‌اید. چرا این‌قدر کم‌رنگ شده‌اید؟
اول این‌که من اصفهان زندگی می‌کنم و شما وقتی در شهرستان زندگی می‌کنید، با این‌که حتی آن شهرستان به اندازه خود پایتخت هم باشد، باز شهرستان حساب می‌شود. تمام امکانات و نگاه‌ها در تهران است و در شهرستان نمی‌شود کار آن‌چنانی ساخت. اگر ساخته شود، نهایتا یکی دو کار در سال است، که مشخص نیست داستان آن هم به شما بخورد یا نه و پروسه‌های مختلفی دارد که آدم بتواند ادامه بدهد. کم‌رنگ شدن من به همین دلیل است و اگر در تهران بودم، مسلما به خاطر حجم کاری که آن‌جا وجود دارد، حداقل چند کار هم به من می‌خورد.
‌چرا به تهران نیامدید؟
اگر قرار باشد همه به تهران بیایند، پس تهران کجا برود؟ بالاخره باید کسانی باشند که در شهر خودشان بمانند و امیدوارم یک روزی این اتفاق بیفتد که امکانات مملکت یکسان و عادلانه پخش شود، تا اگر کسی می‌خواهد درس بخواند، یا کار کند، مجبور نشود به تهران برود. همین الان هم تهران دارد منفجر می‌شود و فقط این مانده که من هم به آن‌جا بیایم!
‌با دوستان «قصه‌های مجید» هم‌چنان در ارتباط هستید؟
بله، آقای مرادی کرمانی را هر وقت به اصفهان تشریف می‌آورند، می‌روم و می‌بینم. تقریبا چند ماه قبل در یکی از برنامه‌های اطراف اصفهان تشریف آورده بودند و من هم دعوت شده بودم و ایشان را ملاقات کردم. بسیار آدم شریف، مهربان و خوش‌مشربی هستند که آدم لذت می‌برد در حضور ایشان باشد. با آقای پوراحمد و خانواده‌شان هم ارتباط دارم و از وقتی وارد «قصه‌های مجید» شدم، عضوی از خانواده پوراحمد شده‌ام، همان‌طور که آن‌ها را عضو خانواده خودم می‌دانم، با بقیه دوستان هم اگر اصفهان باشند، در ارتباط هستم.
‌جالب‌ترین اتفاق در طول سال‌های بازیگری شما چه بود؟
آن موقع من ۱۲ یا ۱۳ سالم بود که برای نقش مجید انتخاب شدم. هیچ آشنایی با بازیگری و فیلم و سریال و سینما نداشتم، و از همان لحظه‌ای که شروع شد، تا زمانی که به پایان رسید، برای من خاطره بود. خاطره‌های شیرینی برای من به جا مانده است. روزهایی که با بی‌بی بازی داشتم، از همه روزها بهتر بود، چون سختی کمتری داشت و با هم خیلی مَچ شده بویدم. با این‌که سن ایشان بالا بود، اما پابه‌پای من نوجوان می‌آمدند، و این لحظات خوبی را برای من به وجود می‌آورد.
‌و یک خاطره از این لحظات مشترک برای ما می‌گویید؟
وقتی فیلم‌برداری داشتیم و صحنه‌ای را من و بی‌بی مشترک بازی می‌کردیم، پلان‌های من را می‌گرفتند و نوبت پلان‌های بی‌بی که می‌شد، آقای پوراحمد می‌گفت مجید بیا دیالوگ‌هایت را دوباره بگو تا بی‌بی بهتر ارتباط برقرار کند. یا جایی به من می‌گفت بی‌بی را بخندان و من هم شروع می‌کردم دیالوگ‌هایم را بالا و پایین می‌گفتم که خدابیامرز آن‌قدر می‌خندید که اشک از چشمانش جاری می‌شد. می‌گفت مجید بس کن، این‌قدر خندیدم که دل‌درد گرفتم.
‌هیچ‌وقت به فکر چاپ کتاب خاطرات مجید نیفتاده‌اید؟
من ۲۰ سال از عمرم را به خاطر زندگی و امرار معاش در شهرداری تلف کرده‌ام. وقتی آدم کارمند می‌شود، صبح زود با کسالت بلند می‌شود و وقتی هم به خانه برمی‌گردد، روز تمام شده است. همیشه درگیر قسط و بدهی و حقوق هستیم و فکر آدم به هیچ کار دیگری نمی رود. اما این دو، سه سال اخیر که یک مقدار سرم خلوت‌تر شده، به‌شدت به این فکر افتاده‌ام که خاطراتم را به صورت مکتوب یا صوتی تهیه کنم، به خاطر این‌که تجربیاتی که من به دست آورده‌ام، خیلی ارزشمند است و هر کسی بخواهد آن‌ها را به دست بیاورد، باید خیلی انرژی و زمان بگذارد. اگر همت کنم و این‌ها را بنویسم، به نظرم خیلی مفید است و چراغ راهی می‌شود برای آن‌هایی که علاقه دارند در جوانی و نوجوانی وارد بازیگری شوند. من زندگی خوب و خاطرات شیرینی داشته‌ام که به نظرم می‌توانم با مردم به اشتراک بگذارم.
‌هیچ‌وقت سعی نکرده‌اید با مثلا همین اشتراک‌گذاری خاطرات حضور در «قصه‌های مجید» در فضای مجازی و اینستاگرام، دوباره بولد شوید؟
نه، به خاطر این‌که آدم هر چقدر بولد نباشد و در چشم نباشد، زندگی راحت‌تری دارد. شما وقتی به چشم می‌آیید، باید انرژی بیشتری برای زندگی و رفتارتان صرف کنید، و همیشه باید مراقب رفتار و گفتارتان باشید. درنتیجه از آن زندگی واقعی که خودتان دوست دارید، فاصله می‌گیرید.
‌امروز بازیگر یا کارگردانی داریم که ماندگار شود؟
به خاطر آن‌که سال‌هاست به سینمای کودک و نوجوان توجهی نشده، نه، اما در سینمای بزرگ‌سال بله. هم در میان خانم‌ها و هم آقایان بازیگرهای با استعداد و البته کارگردان‌های جوان و خوب داریم. آقای پوراحمد که ۵۰ و چند سال است جزو ۱۰ کارگردان برتر ایران حساب می‌شوند. گاهی به من می‌گوید مجید من ۵۵ سال است که دارم فیلم می‌سازم و این بچه با ۲۰ سال سن و با این فیلم به من می‌گوید که تمام آن ۵۰ سال را در اشتباه بوده‌ام. البته این از بزرگواری آقای پوراحمد است، ولی می‌خواهم بگویم در همین سینمای درب و داغان چنین کارگردان‌هایی هم هستند. هم بازیگر و هم کارگردان‌هایی که استعدادهای خوب و درخشانی دارند که در آینده از آن‌ها بیشتر خواهیم شنید. امیدوارم تعداد آدم‌های نخبه و کاربلد روزبه‌روز بیشتر شود تا قدرت را در دست بگیرند و آدم‌هایی را که از هنر چیزی نمی‌دانند، کنار بزنند.
‌حرف سینمای کودک شد. برنامه‌های کودک را چقدر می‌بینید و آیا این برنامه‌ها می‌توانند نیازهای بچه‌ها را برآورده کنند؟
متاسفانه نه، اصلا. من دو بچه کوچک دارم؛ یک پسر نُه ساله و یک دختر پنج ساله، و به همین دلیل مجبورم کارتون‌های زیادی را تماشا کنم. واقعا تلویزیون چیزی ندارد و اگر شبکه‌های ماهواره‌ای و سینمای خانگی نبود، فاجعه می‌شد. کارتون‌هایی را که می‌دانیم آموزنده و خوب هستند، در همین شبکه‌ها پیدا یا دانلود می‌کنیم و برای بچه‌ها می‌گذاریم تا ببینند و انسانیت را یاد بگیرند.
‌امروز دوست دارید در کنار کدام هنرپیشه‌ها و برای کدام کارگردان بازی کنید؟
دوست دارم با کارگردان‌های جوان کار کنم، چون کارهای خوبی از آن‌ها دیده‌ام. دوست دارم با جوان‌ها کار کنم، اما اگر قرار باشد فقط یک انتخاب داشته باشم، ترجیح می‌دهم با آقای پوراحمد یک کار دیگر داشته باشم. از آن‌طرف هم بازیگرهایی که بخواهم نام ببرم، مثلا دوست دارم در کنار آقای حامد بهداد بازی کنم، آقای محمدرضا فروتن یا برزو ارجمند، جواد رضویان و همین‌طور خانم میترا حجار که از بچگی کار ایشان را دوست داشته‌ام. کار کردن با آدم‌های کاربلد لذت‌بخش است.
‌باشکوه‌ترین لحظه زندگی شما چه زمانی بوده است؟
خدا را شکر که به من خیلی لطف داشته است و اتفاق‌های خوب و بزرگ و درجه یک برای من خیلی افتاده است؛ مثلا تولد فرزند اولم، تولد فرزند دومم، انتخاب شدن برای نقش مجید و جایزه‌هایی که برای «قصه‌های مجید» گرفته‌ام. همه این‌ها برای من جایگاه ویژه‌ای دارند.
‌از آن چیزی که امروز هستید، راضی هستید؟
نه، راضی نیستم! خیلی بیشتر از این‌ها می‌توانستم باشم، اما استارت آن را زده‌ام که بشوم. امیدوارم خدا کمک کند و به حداکثر استعدادی که دارم، برسم.
‌در پایان یک سوال از خودتان بپرسید و پاسخ دهید.
از خودم می‌پرسم اگر آدم توانمندی از نظر قدرت اجرایی و ثروت بودید، چه می‌کردید؟ و جواب می‌دهم اگر آدم توانمندی بودم، سعی می‌کردم شهر اصفهان را آن‌قدر بالا ببرم که به پربیننده‌ترین شهر جهان تبدیل شود.

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟