تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۲۱ - ۰۲:۵۴ | کد خبر : 2618

ققنوسهای سرخ آنفیلد

پرونده‌ای برای لیورپول، تیم محبوب این روزهای لیگ جزیره سهیل پورگنجی در افسانه‌ها آمده که هر هزار سال، بر انبوهی از هیزم‌ها، ققنوس رُخ می‌نماید و پس از سَر دادن آوایی دل‌نشین، خود را در آتش می‌سوزاند و از خاکستر آن، ققنوسی دیگر پدیدار می‌شود! لیورپول ققنوس فوتبال بریتانیاست؛ باشگاهی که هیچ چیزش قابل قیاس […]

پرونده‌ای برای لیورپول، تیم محبوب این روزهای لیگ جزیره

سهیل پورگنجی

در افسانه‌ها آمده که هر هزار سال، بر انبوهی از هیزم‌ها، ققنوس رُخ می‌نماید و پس از سَر دادن آوایی دل‌نشین، خود را در آتش می‌سوزاند و از خاکستر آن، ققنوسی دیگر پدیدار می‌شود! لیورپول ققنوس فوتبال بریتانیاست؛ باشگاهی که هیچ چیزش قابل قیاس با سایرین نیست. این را از پاسخ بیل شنکلی اسطوره تکرارنشدنی قرمز‌ها در پاسخ به یک خبرنگار که نظر او را درخصوص این باشگاه جویا شد، می‌توانید لمس کنید: بعضی معتقدند فوتبال جزئی از مرگ و زندگی است، این نگرش برای من ناامیدکننده است. به شما اطمینان می‌دهم که فوتبال خیلی خیلی مهم‌تر از زندگی است. لیورپول برای من ساخته شده و من برای لیورپول.

کسی به فکرش هم خطور نمی‌کرد پس از یک مناقشه که درنهایت منجر به جدایی دو هم‌شهری و تصاحب زمین آنفیلد به نفع لیورپول شد، تیم تازه شکل‌گرفته آن روزها پرافتخارترین تیم بریتانیا در حال حاضر باشد. حضور هزاران نفر در آنفیلد برای تماشای مسابقات تیم اورتون، تیمی که قهرمان فصل ۱۹۸۱ بود، جان هدلینگ را بر آن داشت که از تیم حرفه‌ای با هواداران زیاد اجاره‌بهای بیشتری طلب کند که این آغاز مناقشه‌ای بود که درنهایت منجر به کوچ تافی‌ها (آب‌نبات‌ها) از آنفیلد شد. پس از این جدایی، هلدینگ با کمک ویلیام ادوارد بارکلایز که به‌عنوان نخستین مربی لیورپول این مهم را عهده‌دار شد و در ۹۶ بازی هدایت لیورپول را برعهده داشت، کار را با جمعی از بازیکنان اسکاتلندی آغاز و بنیان تیمی به نام لیورپول را بنا نهاد. ساکنان عشق فوتبال شهر لیورپول نمی‌دانستند باید به آنفیلد بروند و تیم لیورپول را تشویق کنند، یا به گودیسون پارک بروند و تیم اورتون را تشویق کنند! خیلی زودتر از آن‌چه تصور می‌شد، تیم نوظهور جان هلدینگ جایش را در دل مردم شهر باز کرد؛ تیمی که هم‌اکنون در سرتاسر دنیا به پشتوانه هواداران متعصبش در زمره پرطرفدارترین تیم‌های انگلستان و حتی دنیاست. هوادارانی که بسیاری از آن‌ها در زمان آخرین قهرمانی لیورپول در لیگ فوتبال انگلستان هنوز به دنیا نیامده بودند! ۲۷ سال! در ۲۸ آوریل سال ۱۹۹۰ لیورپول با هدایت کنی داگلیش و کمک رونی موران و روی ایونز در دیدار مقابل تیم کویینز پارک رنجرز، هجدهمین قهرمانی در لیگ فوتبال انگلستان و آخرین آن‌ها تا به امروز را جشن گرفت. رکوردی جاودانه که تا سال‌ها، با وجود عدم موفقیت لیورپول در فتح جام دست‌نخورده باقی ماند، تا فصل… که منچستر یونایتد، دشمن خونی با پیرمرد اسکاتلندی تکرارنشدنی، سر آلکس فرگوسن، این مهم را از آن خود کرد. بااین‌حال لیورپول پرافتخارترین تیم انگلیسی در اروپا هم‌چنان دست‌نیافتنی است. از پر‌های سوخته ققنوس، ۱۸ قهرمانی لیگ فوتبال انگلستان و پنج قهرمانی باشگاه‌های اروپا و… قهرمانی جام یوفا به‌جا مانده!

لیورپول از دیروز تا امروز
لیورپول باشگاه ۱۲۵ ساله‌ای است که تا امروز ۲۳ مربی هدایت آن را برعهده گرفته‌اند. نام‌های بزرگی چون بیل شنکلی، باب پیسلی، جو فاگان، روی ایونز، گرام سونس، ژرارد هولیه، رافائل بنیتز، کنی داگلیش، روی هاچسون، برندان راجرز و اکنون آقای معمولی ولی کاریزماتیک، یورگن کلوپ، میراث‌دار بزرگانی است که تاریخ فوتبال از آن‌ها به نیکی یاد خواهد کرد. نام‌های ماندگار در تاریخ باشگاه لیورپول مانند موزه مشاهیر است. با وجود سال‌ها ناکامی لیورپول، نه‌تنها هواداران این تیم ریشه‌دار دل‌سرد نشدند، بلکه به گذشته خود و مشاهیر آنفیلد افتخار می‌کنند. آن‌ها دست‌نوشته‌ها و جملات ماندگاری را می‌خوانند که آن را، انجیل به قلم بیل شنکلی می‌دانند، تا به‌خاطر آورند او مردی بود که شادی مردم را فراهم می‌خواست. روزی که او با هواداران در آنفیلد خداحافظی کرد، مانند یک عزای عمومی در شهر بود. او تفکری نوین در ذهن مردم فوتبال‌دوست شهر لیورپول به وجود آورد. وقتی در سال ۱۹۵۹ وارد باشگاه شد، هیچ‌چیز سر جایش نبود، او ملوود، زمین تمرین تیم را به کشتارگاه تشبیه کرده بود. اما خیلی زود آن‌جا را ساخت، نه‌تنها آن‌جا را، بلکه لیورپول را. او در اقدامی جسورانه، تعداد زیادی از بازیکنان تیم را کنار گذاشت و شروع به ساختن اتاقی کرد که اسمش را گذاشت ‏Boot room‏؛ همان اتاقی که بعد‌ها باب پیسلی در وصف این اتاق گفت: این اتاق تبدیل به زایشگاه ایده‌های جدید شد! اتاقی که بیل شنکلی با دستیارانش، باب پیسلی، جو فاگان و تام ساندرز و روبن بنت، در آن بازسازی یک فرهنگ را آغاز کرد. هواداران لیورپول در نقطه به نقطه این کره خاکی، خود را پیرو مکتب شنکلی می‌دانند؛ مربی‌ای که با بازیکنان جوان و متعصب که بعد‌ها اسطوره‌های فوتبال بریتانیا شدند، توانست پس از ۱۷ سال لیورپول را در فصل ۱۹۶۴ به مقام قهرمانی فوتبال انگلستان برساند. بازیکنانی چون رون یتس، تامی لاورنس، کریس لاور، یان کالاگن، کوین کیگان، راجر‌هانت، امیلین هیوز که به او لقب اسب وحشی داده بود. جوانی که وقتی شنکلی او را به آنفیلد آورد؛ به خبرنگاران وعده داده بود او روزی کاپیتان تیم ملی انگلستان خواهد شد و همین‌طور هم شد. بیل شنکلی برای مردم شهر مانند پدر بود؛ مردی که وصیت کرده بود تا او را در آنفیلد دفن و روزنه‌ای برای دیدن استادیوم آنفیلد داشته باشد! مردی که ۱۵ سال بر نیمکت مقدس مربی‌گری لیورپول نشست. او شناسنامه لیورپول است. او هیچ‌گاه نگران قهرمانی‌ها و جام‌ها نبود، بلکه اعتقاد داشت کارها باید صادقانه و برای خدمت به مردم و درست انجام شود. مربی‌ای که در جمله‌ای الهام‌بخش خطاب به تامی اسمیت که قصد نشان دادن آثار جراحت زانویش را داشت، گفت: زانوی من نه، این زانوی لیورپول است! بیل شنکلی سال‌ها از باب پیسلی و جو فاگان در کادر فنی لیورپول کمک می‌گرفت؛ مربیانی که پس از او میراث‌دار مکتب او بودند و بذری را که پدر کاشته بود، سال‌ها بعد با قهرمانی‌های غرورآفرین در اروپا درو کردند. پس از بیل شنکلی، باید از یار قدیمی او و پرافتخارترین مربی بزرگ‌ترین باشگاه بریتانیا یاد کنیم؛ باب پیسلی، مردی که از محله‌ای می‌آمد که مردمانش هم‌دمی جز زغال‌سنگ نداشتند! مردی که ماندگارترین صحنه تاریخ فوتبال را به ثبت رساند، آوریل سال ۱۹۶۸ زمانی که باب پیسلی به‌عنوان دستیار کمک بیل شنکلی در کنار تیم بود، پس از مصدومیت امیلین هیوز و درحالی‌که از شدت جراحت، خون از پای او می‌چکید، باب پیسلی او را بر دوش گرفت، همچون فرمانده‌ای که سرباز زخمی خود را به سنگر می‌کشاند. این مکتب لیورپول است. این همان جمله‌ای است که گفتم، این باشگاه همه چیزش با سایرین متفاوت است. لیورپول با هدایت باب پیسلی بر اروپا فرمانروایی می‌کرد. اگر هیتلر با جنگ و ترکش و خمپاره، اروپا را مال خود کرد، باب پیسلی با یک توپ و ۱۱ بازیکن، قاره سبز را به تسخیر لیورپول در آورد! طی سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۳ که پیسلی روی نیمکت مقدس لیورپول هدایت قرمز‌ها را عهده‌دار بود، علاوه بر شش قهرمانی در لیگ فوتبال انگلستان، سه بار قهرمان باشگاه‌های اروپا و یک بار قهرمان جام یوفا و یک بار قهرمان سوپرکاپ اروپا شد…

ستاره اول
فینال جام باشگاه‌های اروپا، فصل ۷۷/۱۹۷۶، تاریخ ۲۵ می‌۱۹۷۷، استادیوم المپیکو، شهر رم، کشور ایتالیا، این دیدار در حضور بیش از ۵۲ هزار نفر تماشاگر به قضاوت روبرت ورتز فرانسوی برگزار شد. در نخستین تجربه فینال اروپایی، لیورپول به مصاف تیم بورسیا مونشن گلادباخ آلمان رفت، قرمز‌ها با دو گل فیل نیل و تامی اسمیت با نتیجه سه بر یک نماینده آلمان را مغلوب و برای نخستین بار جام قهرمانی اروپا را لمس کردند؛ لذتی که این‌قدر برایشان شیرین بود که هر سال برای فتح آن بی‌تابی می‌کردند! این آغاز افتخارآفرینی‌های لیورپول در اروپا بود.

ستاره دوم
فینال جام باشگاه‌های اروپا، فصل ۷۸/۱۹۷۷، تاریخ ۱۰ می‌۱۹۷۸، لیورپول در خاک انگلستان پذیرای تیم کلاب بروژ بلژیک بود. بیش از ۹۲ هزار نفر در استادیوم ومبلی شهر لندن، فینالی را نظاره‌گر بودند که قضاوت آن را چارلز کورور هلندی برعهده داشت. ومبلی، معبد فوتبال، شاهد تکرار قهرمانی لیورپول بود، تیم مهارنشدنی لیورپول با گل‌زنی نابغه اسکاتلندی، کنی داگلیش با نتیجه یک بر صفر به برتری رسید تا جام در مهد فوتبال بماند.

ستاره سوم
فینال جام باشگاه‌های اروپا، فصل ۸۱/۱۹۸۰، تاریخ ۲۷ می‌۱۹۸۱، استادیوم پارک دو پرنس، شهر پاریس کشور فرانسه، شاهد تقابل دو غول فوتبال اروپا بود؛ لیورپول و رئال مادرید، در حضور بیش از ۴۸ هزار نفر به قضاوت کارولی پالوتای مجارستانی مقابل یکدیگر صف‌آرایی کردند. پسران باب پیسلی در اندیشه جاودانه شدن در تاریخ فوتبال بودند. گل دقایق پایانی آلن کندی هم لیورپول و هم باب پیسلی را جاودانه ساخت. پس از بازنشسته شدن باب پیسلی، جو فاگان در سال ١٩٨٣ سرمربی‌گری لیورپول را بر عهده گرفت. او از سال ١٩۵٩ در کنار باب پیسلی و بیل شنکلی در کادر مربی‌گری لیورپول حضور داشت. در ابتدا مربی تیم جوانان بود و ستاره‌هایی همچون یان کالاگان، راجر هانت و تامی اسمیت را پرورش داد. با توجه به این‌که فاگان هدایت تیمی را برعهده گرفته بود که سال‌ها بر فوتبال اروپا سلطه ‏داشت، انتظار‌ها از او بالا بود. ضمن این‌که او سال‌ها در کنار تیم لیورپول بود و از این حیث بهترین گزینه برای جانشینی باب پیسلی بزرگ بود.

ستاره چهارم
فینال جام باشگاه‌های اروپا، فصل ۸۴/۱۹۸۳، تاریخ ۳۰ می‌۱۹۸۴، باز هم ایتالیا، باز هم استادیوم المپیکو شهر رم و قرمز‌ها دل‌خوش به تکرار حماسه فتح اولین جام اروپایی. تیم رم در خانه و با پشتوانه حضور تماشاگران متعصبش پذیرای تیمی بود که قدرت اول فوتبال اروپا بود؛ لیورپول. دیداری که در وقت قانونی با گل‌های فیل نیل برای لیورپول و پروزو برای رم به تساوی رسید و پس از این‌که وقت‌های اضافی گلی دربر نداشت، ضیافت پنالتی‌ها حکم به برتری چهار بر دو لیورپول داد تا ایتالیا و شهر رم برای لیورپول خوش‌یُمن باشد.

نفرینی که دامن لیورپول را گرفت!
استادیوم هیسل، شهر بروکسل کشور بلژیک، باز هم فینال جام باشگاه‌های اروپا، جایی که لیورپول متعلق به آن‌جا بود و دیگر همگان به آن عادت کرده بودند. در آن سال‌ها یک پای فینال لیورپول بود، لیورپول یک طرف و مابقی اروپا یک طرف! فینال تراژدیک و خونین جام باشگاه‌های اروپا در تاریخ ۲۹ می ۱۹۸۵. دو تیم لیورپول و یوونتوس در حالی مقابل یکدیگر لشکرکشی کردند که این تقابل ۳۹ کشته بر جای گذاشت! رقابتی که دیگر از قالب فوتبال خارج و بازیکنان دو تیم فقط به فکر جان سالم به در بردن از جوّ وحشتناک ورزشگاه بودند. دیداری که کسی نفهمید، ولی یک بر صفر به سود یوونتوس به پایان رسید. ساعتی قبل از شروع مسابقه هولیگان‌های مست لیورپولی به سمت هواداران یوونتوس حمله‌ور شدند که همین اتفاق موجب شکسته شدن نرده‌های محافظ بین تماشاگران شد. ترس هواداران یووه موجب فرار و عقب رفتن آن‌ها شد! همین کافی بود تا به‌دلیل ازدحام جمعیت، دیواره‌های کناری ورزشگاه، نزدیک پرچم کرنر، فرو بریزد و بر سر طرفداران یوونتوس آوار گردد. ایامی که سال سیاه جام باشگاه‌های اروپا نام‌گذاری شد. علاوه بر ۳۹ کشته، این حادثه بیش از ۶۰۰ نفر زخمی به جای گذاشت. ترس از نیمه‌تمام رها کردن بازی و وخیم‌تر شدن اوضاع، پلیس و مسئولان برگزارکننده مسابقه را مجاب به ادامه بازی کرد. زمین و زمان به‌هم ریخته بود و حتی جام قهرمانی را در رختکن به یوونتوسی‌ها اهدا کردند. اظهارنظر مقامات یوفا و حکم جنجالی آن‌ها، کار را به مقامات سیاسی کشاند، در پی اعلام مقصر خواندن انگلیسی‌ها در بروز این حادثه از سوی یوفا، واکنش تند مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت انگلستان را به‌همراه داشت. از همین رو تاچر همه تیم‌های انگلیسی را از حضور در رقابت‌های اروپایی منع کرد! در پی این واکنش، یوفا جریمه خود را سنگین‌تر و همه تیم‌های انگلیسی را از حضور در رقابت‌های اروپایی محروم کرد که اندکی بعد محرومیت آن‌ها را کمی تقلیل و به آن‌ها اجازه داد فقط در رقابت‌های دوستانه با رقیبان خود پیکار کنند، اما محرومیت لیورپول را به مدت پنج سال تایید کرد. داستان تیمی که همه از رودررو شدن با آن ترس و دلهره داشتند، پایان غم‌انگیزی داشت و تقدیر، آن‌ها را به تاریخ سپرد! بعد از آن فاجعه، لیورپول دیگر قامت راست نکرد. نسل طلایی کنی داگلیش، ری کلمنس، فیل نیل، گرام سونس، آلن کندی، فیل تامسون، ری کندی، آلن هَنسن، تری مَک در موت، جیمی کیس، بروس گلوبولار، که اگر آن حادثه لعنتی رخ نمی‌داد و آن مجازات بی‌مانند و نابودکننده، بی‌تردید قرمز‌ها در تاریخ، افسانه می‌شدند.
نماد فوتبال بریتانیا روزگاری، چون ققنوس افسانه‌ای بود، دست‌نیافتنی. فوتبال در جزیره تحت سیطره تیمی بود که گهواره تمدن فوتبال در بریتانیاست، مشاهیری که هریک با وجود خود، ذره ذره تاریخ این باشگاه را نوشتند. بال دیگر این ققنوس، هواداران متعصب و پرشوری هستند که شنبه و یک‌شنبه‌ها در معبد آنفیلد تیمشان را عبادت می‌کنند! آنفیلد، آشیانه ققنوس، این کهنه‌یار اهالی مرسی ساید در منطقه استنلی پارک، خاکش بوی فوتبال می‌دهد. از روز تاریخی یکم سپتامبر سال ۱۸۹۲ که قرمز‌های امروز (و البته آبی‌پوش آن روزگار) نخستین بار در این استادیوم مقابل تیم روترهام به صف شدند تا به امروز سال‌ها می‌گذرد. آن‌جا برای شهروندان یک استادیوم نیست، بلکه خانه آن‌هاست! دو دروازه ورودی به احترام دو اسطوره بزرگ باشگاه، باب پیسلی و بیل شنکلی نام‌گذاری شده است. تامی اسمیت بازیکن اسبق باشگاه لیورپول در وصف پیسلی گفته بود: «اگر شنکلی سرکارگر لیورپول بود، پیسلی طراح و مهندس آن بود، آماده برای ساختن یک امپراتوری با دستانش.» و بیل شنکلی بزرگ‌مرد اسکاتلندی که در دهه ۵۰ تیم را از بحران خارج و در دهه ۶۰ به اوج موفقیت رساند. بر سَردر ورودی شنکلی جمله معروف «هرگز تنها نخواهی رفت» حک شده و هم‌چنین در تونل منتهی به زمین چمن که بازیکنان به سوی میدان می‌روند، لوح یادبود «THIS IS ANFIELD» از بیل شنکلی نصب شده: «این تابلو را نصب می‌کنیم تا به یاد آوریم و بازیکنانمان بدانند و رقیبانمان بدانند کجا بازی می‌کنند و فرزندانمان در آینده بفهمند این‌جا آنفیلد است.» جایگاه KOP در جنوب غربی ورزشگاه، میعادگاه پرشورترین هواداران در سراسر دنیاست. نام KOP از کوه‌های Spion kop واقع در آفریقای جنوبی گرفته شده است که ارتش انگلستان در جنگ بوئر در آن منطقه تلفات سنگینی داد. به همین خاطر بسیاری از تیم‌های انگلیسی در ورزشگاه‌های خود جایگاهی به نام kop به یاد کشته‌شدگان آن جنگ نام‌گذاری کردند که در این بین جایگاه kop در ورزشگاه آنفیلد لیورپول، مشهورترین آن‌هاست. این جایگاه در سال ۱۹۰۶ ساخته شد. خاطره‌انگیزترین لحظات تاریخ باشگاه با جایگاه kop پیوند خورده، چه در لحظاتی که تیم نتیجه را به حریف باخته باشد و چه در لحظات شیرین پیروزی، پرچم‌ها و شال‌های قرمز به اهتزاز درمی‌آیند و شعار‌های مهیجی را هنگام بازی زمزمه می‌کنند. حتی بزرگ‌ترین تیم‌های دنیا در این استادیوم به وحشت افتادند و زانو زدند…
وقتی در باد و توفان راه می‌روی، سرت را بالا نگه دار، و از تاریکی نترس، وقتی توفان تمام شد، یک آسمان طلایی با یک موسیقی دل‌نواز نقره‌ای از یک زندگی خوش پدیدار می‌شود، وقتی باد می‌وزد راه برو، زیر باران راه برو، حرکت کن، برو، با امید توی قلبت.

هرگز تنها نخواهی رفت
بعد از جدایی ژرارد هولیه در سال ۲۰۰۴، رافائل بنیتس، والنسیا را به مقصد لیورپول ترک کرد. پس از پیوستنش به لیورپول، ستارگان بی‌شماری را به آنفیلد آورد، مایکل اوون، مهاجم دوست‌داشتنی هواداران، تیم را ترک و به رئال مادرید پیوست. او بازیکن افسانه‌ای و محبوب آنفیلد، رابی فاولر را به خانه بازگرداند. پس از بازگشت رابی گل، هواداران با دست نوشته‌هایی با مضمون «خدا برگشت» رضایت و اشتیاق خود را به این تصمیم نشان دادند. و هم‌چنین لوییز گارسیا، رابی کین، گلن جانسون، محمد سیسوکو، آلوارو آربلوا، ژابی آلونسو، په په رینا، فرناندو تورس، دنیل اگر، مارتین اشکرتل، پیتر کراوچ، فیلیپ دگن، بودوین زندن، جبرئیل سیسه، فرناندو مورینتس، خاویر ماسچرانو و آلبرتو آکویلانی را به لیورپول آورد. عصر رافا بنیتز، فقط یک چیز کم داشت و آن قهرمانی در لیگ برتر جزیره بود؛ بازی شناور و تیم یکدست، نمایش‌های پرگل و تماشاگرپسند و حضور ستارگان نام‌دار مستطیل سبز با پیراهن قرمز لیورپول در آنفیلد، با رهبری کاپیتان استیون جرارد و آقای قابل اعتماد جیمی کارگر و سامی هیپیا.

ستاره پنجم
معجزه‌ای در شش دقیقه!
فینال لیگ قهرمانان باشگاه‌های اروپا، فصل ۲۰۰۵-۲۰۰۴، تاریخ ۲۵ می‌۲۰۰۵، استادیوم آتاتورک، شهر استانبول کشور ترکیه، دیداری که در حضور بیش از ۷۰ هزار نفر تماشاگر با قضاوت مانوئل مخوتو گونزالز اسپانیایی، دراماتیک‌ترین فینال تاریخ لیگ قهرمانان اروپا لقب گرفت. هری کیول، ‌هافبک استرالیایی لیورپول در اظهارنظری جالب طعنه‌ای شیک به میلانی‌ها زد: میلانی‌ها چنان آراسته پا به استادیوم آتاتورک گذاشتند که انگار پیش از بازی یک گل از لیورپول جلو افتاده بودند! تیم تا دندان مسلح کارلو آنچلوتی به عقیده بسیاری از کارشناسان از شانس بیشتری برای فتح جام برخوردار بود. گل دقیقه یک کاپیتان مالدینی و دو گل دیگر از هرنان کرسپو، هواداران لیورپول را به کُما فرو برد، فاجعه‌ای در حال رخ دادن بود، نیمه‌ای که می‌توانست بسیار بدتر از این نتیجه به پایان برسد، در هر صورت نیمه اول با نتیجه باورنکردنی سه بر صفر به سود روسونری به پایان رسید، تا خیلی زود همه مهیای برپایی جشن قهرمانی به سبک میلانی باشند. جیمی کارگر گفته بود: «اگر به من می‌گفتند بازی تمام شده، می‌پذیرفتم تمام شده است.» جبرئیل سیسه در خصوص نقش رهبری و کاریزمای کاپیتان استیون جرارد در بین دو نیمه با آن شرایط اسفناک و شوکی که تیم وارد شد، اظهارنظری ماندگار کرد: «استیون جرارد، بهترین سخنرانی یک کاپیتان را که در طول دوران بازی‌ام شنیده‌ام، ارائه داد. او از همه از جمله رافا بنیتز، سرمربی تیم خواست تا بیرون بروند و می‌خواست با بازیکنان تنها باشد. سخنرانی او چیزی بود که به ما قدرت داد تا پیروز این مسابقه شویم.» زمان ریسک کردن فرا رسیده بود. جهان و زمان در نیمه دوم خلاصه شده بود! جرارد به درون محوطه جریمه تاخت. این پرش آغاز راهی بود برای فتح جام، دقیقه ۵۴ دروازه میلان باز شد. جیمی کارگر گفته بود: «در آن شلوغی فقط شعار طرفدارانمان در گوشم شنیده می‌شد. استیوی با حرکت دست همه را به ادامه مبارزه فرامی‌خواند.» دو دقیقه بعد، دیتمار‌هامان با یک پاس حساب‌شده توپ را به ولادیمیر اسمیچر رساند، دقیقه ۵۶، شلیک ۲۰ متری هافبک اهل جمهوری چک مهم‌ترین گل زندگی او را رقم زد. اوج هیجان، استرس و اضطراب، فاجعه در حال تبدیل شدن به معجزه بود، آنچلوتی مبهوت از آن‌چه در حال رخ دادن بود. حادثه‌ای تاریخی. دقیقه ۶۰ جدال کاپیتان استیوی با جنارو گتوزو. و صخره‌ای که هیچ‌گاه برخورد موج را از یاد نخواهد برد، سوت داور اسپانیایی به نشانه اعلام خطای پنالتی. اکنون سوالی مشترک در ذهن شاید چند میلیارد بیننده تلویزیونی در سراسر این کُره خاکی، که به‌صورت زنده شاهد معجزه در عصر جدید بودند، این بود: چه کسی جرئت زدن ضربه پنالتی در چنین شرایطی را داشت؟ ژابی آلونسو برای نواختن حساس‌ترین ضربه پنالتی عمرش پشت توپ ایستاد. خون‌سرد چند گام رو به جلو برداشت و شلیک به سمت دروازه نلسون دیدا سنگربان برزیلی میلان، یک لحظه بند دل هواداران لیورپول پاره شد، موهبتی که نصیبشان شد، اما دیدا آن را مهار کرد! اما توپ دلش می‌خواست برای سومین بار با تور دروازه میلان هم‌آغوش شود! دقیقه ۶۰، بازگشت توپ و ضربه برگشت توسط آلونسو، توپ را به سقف دروازه میلان کوباند. لیورپول ۳ – میلان ۳.
قدیس لیورپولی‌ها در این دیدار بی‌تردید یرزی دودک، دروازه‌بان لهستانی قرمزها، بود که با وجود دریافت سه گل، صحنه‌ای خارق‌العاده به ثبت رساند و با مهار دو ضربه پی‌درپی شوچنکو از روی خط دروازه در وقت اضافه بازی، امید را در دل هواداران زنده کرد و فوتبال را به تقدیر نسپرد و اختیار را خودش در دست گرفت! ضربات مرگ‌بار پنالتی، بازیکنان دو تیم پاهایشان می‌لرزید، مربیان دو تیم تاب تماشای پنالتی‌ها را نداشتند. برای لیورپول دیتمار هامان، جبرئیل سیسه، ولادمیر اسمیچر پنالتی‌های خود را به گل تبدیل کردند و یان آرنا ریسه پنالتی خود را از دست داد، در سوی مقابل برای میلان سرجینیهو اولین پنالتی را به هدر داد و ضربه پنالتی آندره اپیرلو توسط یرزی دودک مهار شد. یان دال توماسون و کاکا، پنالتی‌های خود را به گل تبدیل کردند و حساس‌ترین صحنه این دیدار، یرزی دودک که انگار ۹۶ دست داشت! پنالتی آندره شوچنکو را مهار کرد تا تیم لیورپول برای پنجمین بار فاتح لیگ قهرمانان اروپا شود. به‌یادماندنی‌ترین فینال تاریخ، معجزه استانبول. سیلویو برلوسکونی با تلخ‌ترین لحن ممکن خطاب به خبرنگاران گفت: «فوتبال مثل سیاست است. گاهی عمیقا فکر می‌کنید برنده هستید، ولی اشتباه می‌کنید.» جنارو گتوزو، ‌هافبک جنگنده و خشن میلان، پس از آن شب فراموش‌نشدنی در مصاحبه‌ای با مطبوعات گفت: «صحنه‌های فینال را روی مانیتور نگاه می‌کنم. بارها و بارها. به صحنه‌ها در حالت توقف خیره می‌شوم. ولی هرگز چیزی تغییر نمی‌کند. اسطوره بی‌تکرار باشگاه میلان، کاپیتان پائولو مالدینی پس از آن شب دراماتیک و معجزه شش دقیقه‌ای لیورپول، حرف‌های جالبی مقابل دوربین‌های تلویزیونی به زبان آورد: «اتفاقی که در استانبول رخ داد، تقدیر بود. این غم و زیبایی این بازی بود. هنوز نمی‌توانم باور کنم. پس از بازی همه چیز به مانند مراسم خاک‌سپاری بود. کسی حرف نمی‌زد، نه در رختکن، نه در اتوبوس و نه حتی در هتل. لحظات سختی داشتیم. بعضی از بازیکنان اشک می‌ریختند و برخی دیگر خانواده‌هایشان را در آغوش می‌کشیدند.»

نکته پایانی
لیورپول، قرمز‌ها یا ققنوس، هرچه که نامش را می‌گذارید، جواهر گران‌بهای سرزمینی است که گهواره فوتبال است. آن‌جا انگلستان است و مردمش فوتبال را از نان شب واجب‌تر می‌دانند. معیار سنجش اوضاع امروز و چند سال اخیر فوتبال آلوده شده به پول نیست، معیار هویت یک باشگاه است. لیورپول اعتبار فوتبال بریتانیا و شناسنامه فوتبال انگلستان است.

شماره ۷۰۱

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟