تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۱۴ - ۰۷:۳۷ | کد خبر : 4848

مرا در عکس‌هایم جست‌وجو کنید

در حاشیه موزه لوور در تهران سهیلا عابدینی عکس‌های ما از موز لوبر، عکس‌های او از du Louvre، مدام این در ذهنم می‌چرخد و از چشم‌هام می‌آید روی تابلوهای دیوار موزه لوور در ایران. تماشاگران زیادی با ورود به بخش عکس‌های کیارستمی و به‌محض دیدن چند تابلوی او، دست به کار می‌شوند و جرقه‌ای را […]

در حاشیه موزه لوور در تهران

سهیلا عابدینی

عکس‌های ما از موز لوبر، عکس‌های او از du Louvre، مدام این در ذهنم می‌چرخد و از چشم‌هام می‌آید روی تابلوهای دیوار موزه لوور در ایران. تماشاگران زیادی با ورود به بخش عکس‌های کیارستمی و به‌محض دیدن چند تابلوی او، دست به کار می‌شوند و جرقه‌ای را که در ذهنشان زده شده، با دوربین و موبایل و سلفی‌های جورواجور روشن می‌کنند. بعضی‌ها هم مثل خود من و به خیال خود، حرفه‌ای‌تر عمل می‌کنند و از این سوژه‌ها عکس می‌گیرند و احتمالا حضور غایب کیارستمی همه ما را در حال تماشاست.
در اخبار خوانده بودم که شعار یکی از گالری‌های نمایشگاه موزه این است که موزه لوور زنده است و هم‌چنان با دنیای معاصر ارتباط  دارد. طوری‌که هر بازدیدکننده‌ای می‌تواند سفارش دهد از یک نقاشی پرینت بگیرد و روی آن یک کار جدید انجام دهد و دوباره به موزه برگرداند و بگوید من برای موزه شما این کار را خلق کردم که در ادامه به مجموعه موزه لوور اضافه می‌شود. عباس کیارستمی نیز مجموعه عکس‌هایش از موزه لوور فرانسه را در بازدیدهای متعددش در سال‌های ١٣٧۴ تا ١٣٩٠ ( ١٩٩۶ تا ٢٠١٢ میلادی) در تالارهای نقاشی و مجسمه‌های موزه لوور ثبت کرده است. آثار او در زمان حیاتش به نمایش عموم درنیامد، ولی حالا ۱۸ تابلو او در موزه لوور تهران پیش چشم‌های تماشاگران قرار گرفته، اگر نگاه کنند. نشریه فرانسوی «اومانیته» به نقل از کیارستمی درباره مجموعه عکس‌های «به من نگاه کن» این هنرمند فقید از بازدیدکنندگان موزه لوور، نوشته است: «بیننده و خلق از یکدیگر جدا نیستند، خالق اثر دیدگاهی خلق می‌کند که بیننده آن را تکثر می‌بخشد. گویی بازدیدکننده در موزه به زیارت می‏رود و در سکوت در حالتی روحانی و معنوی غوطه‌ور می‌شود.»
بیننده‌های زیادی، که جای بسی شکر دارد، به دیدن موزه هجوم آورده‌اند و در برابر تذکرهای نگهبانان موزه به سلفی نگرفتن و دیدن آثار، هم‌چنان عکس‌های تابلوها را سوژه می‌کنند و می‌روند در سالن‌های بعدی باز همین کار را با خلاقیت بیشتر یا جسارت خلاقیت یا نادیده گرفتن اخلاقی قوانین موزه درباره آثار هنری، ادامه می‌دهند. کاری به این ندارم و ندارند که کاری را که در طول تقریبا ۲۰ سال ثبت شده، من و ما در زمان تقریبا ۲۰ دقیقه می‌خواهیم ضبط کنیم و کنند، به‌هرحال فرق است میان نگاه کردن و دیدن.

کیارستمی در طول سال‌های عکاسی‌اش، چندین مجموعه کتاب هم از آثارش منتشر کرد. ازجمله کتاب «دیوار» که یوسف اسحاق‌پور در مقدمه‌اش‌ ‌نوشته: «Top of Formاین‌ها دیوار خانه‌ها هستند، بعضی خیلی بلندند، از آجرهای کهنه‌ رنگارنگ ساخته شده‌اند، یا با گچ رنگی پوشیده شده‌اند، شمار اندکی از آن‌ها روزنه‌های حفاظ‌دار و تیره دارند. لوله‌های زنگ‌زده، ناودان‌ها، گرافیکی‌ها، شکاف‌ها و نوشته‌ها، همه، مانند خود دیوار‌ها، به آدمی که از تصویر غایب است، ارجاع می‌دهند… با تمام این احوال، در مجموعه‌ دیوار‌ها، اگر طبیعت – که باغ شده – کار آدمیان است، دیوار‌ها، که به دست همین آدمیان ساخته شده‌اند، چون رنگ گذر زمان را به خود گرفته‌اند، به طبیعت استحاله یافته‌اند.» در دنیای عکس و عکاسیِ در حال حاضر دنیا، سوژه‌های اجتماعی و انسانی و محیط‌ زیستی و موارد بی‌شماری از این دست وجود دارد که هنرمند می‌تواند به فراخور زمانه سراغشان برود. ولی چیزی مثل دیوار را موجودیت بخشیدن یا درهای کهنه نوستالژی‌شده را جان بخشیدن به دیگرگونه دیدن و اندیشیدن برمی‌گردد بی‌گمان. داریوش شایگان در مقدمه کتاب «درها و یادها»Bottom of Form می‌نویسد: «درهایی که عباس کیارستمی در عکس‌هایش قالب گرفته، چون دیگر کار‌هایش، ما را به تماشایی خلاف عادت می‌خواند. کیارستمی در عکس‌هایش سر توضیح دادن که ندارد، سهل است، نیتی را هم که در سر دارد، بروز نمی‌دهد. او تنها عرضه می‌کند. با‌‌ همان رازپوشی ظریفی که در او سراغ داریم، ما را به تشرفی در خفا و خلوت رهنمون می‌سازد. درهایی که کیارستمی به ما می‌نمایاند، از آن وفور عناصر که در هنر پرحشمت و هیمنه‌ قرن هجدهم فرانسه سراغ داریم، عاری‌اند. بر این در‌ها نه از آن صورتک‌ها و نقوش برجسته خبری هست، نه از آن تاج‌های گل اثری. نه نقش سرشیر بر سردرش نمایان است و نه کنده‌کاری‌های پرتکلف استادانه و موجودات اساطیری بر آن‌ها پیداست. درهای کیارستمی همه درهایی کهنه‌اند، درهایی خسته و خراب، فرسودۀ زمان و سودۀ سالیان؛ رنگ‌باخته و طبله و تاول‌زده، پوسته‌پوسته از هزار جرقه نادیدنی.» در این مجموعه، بیننده حس می‌کند که باید دستش را دراز کند و کلون در را بگیرد. شاید که پشت درها یادی از کسی باشد. گویی کلون تمامی این درها به روی زندگی صدا می‌کند و باز می‌شود.

کتاب «سفید برفی» هم دربرگیرنده مجموعه‌ای از عکس‌های سیاه و سفید اوست که در طول سال‌ها در سفرهایی که در جاده‌های ایران در روزهای برفی داشته، عکاسی شده است. آثار این کتاب احساس شاعرانه و نقاشانه‌ای را که همواره در آثار کیارستمی دیده می‌شود، به نمایش می‌گذارد. عکس‌های این مجموعه، علاوه بر لذت بصری برای بیننده، او را به چالش می‌کشاند که آیا تیزی نور روی کوه‌های برف‌پوش، آتش‌فشانِ نهفته در درون عکاسش را نشان می‌دهد؟ او در قله کوه به غیر از ثبتی حیرت‌آور، دیگر چه چیزهایی دیده است؟
کیارستمی از ثبت عکس و کشف لحظه‌های ناب، که برای ما معنی خاصی شاید نداشته‌اند و بارها از جلوی دیدگانمان گذشته‌اند، یا ما بارها از جلوی دیدگان آثار ثبت‌شده و خلق‌شده هنری در موزه‌ها گذشته‌ایم، به لذت مبهم ادراک دست یافته است. خودش می‌گفت: «معتقدم اگر می‌خواهید عباس کیارستمی را بشناسید، باید به عکس‌هایم رجوع کنید. من آن‌چه را که می‌دانم یا حس می‌کنم، خودم در عکس‌هایم پیدا می‌کنم، پس مرا در عکس‌هایم جست‌وجو کنید.»

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟