تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۰۴ - ۰۳:۴۷ | کد خبر : 2342

مردی به نام اوه

فاطمه محمودی نویسنده: فردریک بکمن مترجم: فرناز تیمورازف انتشارات: نون برای یک نویسنده ماهر، ساده‌ترین فرمول‌ها نیز می‌تواند پیچیده‌ترین و البته جذاب‌ترین روایت‌ها را به همراه داشته باشد. فردریک بکمن نیز از این قاعده مستئنا نیست. او توانسته است با فرمول ساده «تنهایی + روزمرگی = خودکشی» معجونی از تلخی و شیرینی‌هایی را برای خواننده […]

فاطمه محمودی
نویسنده: فردریک بکمن
مترجم: فرناز تیمورازف
انتشارات: نون
برای یک نویسنده ماهر، ساده‌ترین فرمول‌ها نیز می‌تواند پیچیده‌ترین و البته جذاب‌ترین روایت‌ها را به همراه داشته باشد. فردریک بکمن نیز از این قاعده مستئنا نیست. او توانسته است با فرمول ساده «تنهایی + روزمرگی = خودکشی» معجونی از تلخی و شیرینی‌هایی را برای خواننده به ارمغان بیاورد.
همان‌طور که از نام کتاب پیداست، «اوه» قرار است این فرمول به‌ظاهر ساده را برای ما پیاده کند. مرد ۵۹ ساله‌ای که «هر کار جامعه ازش خواسته انجام داده. کارکرده، هیچ‌وقت مریض نشده، ازدواج کرده، وامش را صاف کرده، مالیاتش را پرداخت کرده». اوه طبق این برنامه باید تا امروز بازنشسته شده باشد و درحالی‌که دوران استراحتش را با زنش در خانه‌ای کوچک رو به دریا سپری می‌کند، به این فکر کند که چقدر موفق و خوشبخت بوده است که تا امروز تمامی وظایف شهروندی‌اش را انجام داده است و به هیچ‌کس و هیچ‌چیز بدهی ندارد و می‌تواند با خیالی راحت و آسوده دوران بازنشستگی‌اش را بگذراند، تا روزی که مرگ به سراغش بیاید و او با آغوشی باز پذیرایش باشد.
اما همیشه همه چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود. تصادف سونیا زنی که اوه با تمام وجود دوستش دارد، شروع اتفاقاتی هرچند آشنا اما جبران‌ناپذیر در زندگی اوه می‌شود. شروعی که برای او پایانی پر از تنهایی، روزمرگی و درنهایت سرخوردگی از زندگی را به همراه دارد.
و برای این تلخی بی‌پایان پروانه «زن عجیب باردار و خانواده غیرقابل کنترلش» کافی است تا نگذارد نه به خواننده و نه به اوه زندگی بیشتر از چیزی که هست، تلخ به نظر برسد.
فردریک بکمن با توصیف‌های بجا و ملموسش از تک‌تک رفتارها و حرکات شخصیت‌های داستان، چنان آن‌ها را زنده و باورپذیر می‌کند که خواننده به‌راحتی می‌تواند با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کند، به قضاوت‌های عجولانه‌شان حق بدهد، مزاحمت‌های بی‌اندازه آن‌ها را ضروری بداند، به پی‌گیری‌های بی‌نتیجه آن‌ها خُرده نگیرد و از این‌که می‌تواند در همه حالات آن‌ها را درک کند و حقی برایشان قائل شود، احساس خوبی پیدا کند.

شماره ۶۹۸

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟