تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۶/۰۶ - ۰۷:۰۴ | کد خبر : 3702

مصدق به موضوع جامعه تبدیل شده

با کیوان صمیمی درباره مصدق و تاریخ انقضای مصدق هر سال به مناسبت سالگرد کودتا از کودتا حرف‌ها گفته می‌شود و باز انگار تب تاریخ فروکش می‌کند. کیوان صمیمی، فعال کهنه‌کار سیاسی است و روزنامه‌نگار قدیمی. او پیش و پس از انقلاب ماجراهای بسیاری از سر گذرانده و حالا با چلچراغ از مصدق و روزگارش […]

با کیوان صمیمی درباره مصدق و تاریخ انقضای مصدق

هر سال به مناسبت سالگرد کودتا از کودتا حرف‌ها گفته می‌شود و باز انگار تب تاریخ فروکش می‌کند. کیوان صمیمی، فعال کهنه‌کار سیاسی است و روزنامه‌نگار قدیمی. او پیش و پس از انقلاب ماجراهای بسیاری از سر گذرانده و حالا با چلچراغ از مصدق و روزگارش می‌گوید. او معتقد است روح مصدق همان مبارزه با ظلم است و می‌گوید مصدق برای جامعه موضوعیت دوباره پیدا کرده است، چراکه جامعه می‌خواهد بهتر زندگی کند.

نگاه شخصی‌ و احساس خود شما به مصدق چیست؟
صحبت را این‌طور شروع کنم؛ من بعد از این‌که شش سال محکومیتم تمام شد و آزاد شدم، قبل از این‌که بیایم منزل، اولین کارم این بود که مستقیم رفتم احمدآباد محضر دکتر مصدق و تجدید عهدی با مصدق و راه مصدق کردم. این ناشی از نگاه شخصی‌ام به مصدق است، بنابراین شما سوال شروع را می‌توانستید این‌طور بپرسید که مثلا این‌گونه که شما شنیده‌اید من بعد از شش سال که از جامعه دور بودم، اولین کارم این بود که محضر دکتر مصدق رفتم. علت این چیست؟ درواقع پاسخم به این سوال همان نگاه شخصی‌ام است. پاسخم این است که شاخصه اصلی دکتر مصدق مقابله و ایستادگی در برابر زورگویی است؛ زورگویی‌های بزرگ جهانی و هم‌چنین زورگویی‌های داخلی مثل شاه، دربار و مسائل استبدادی و مناسبات سلطه داخلی و هم‌چنین سلطه خارجی. نگاه شخصی من به دکتر مصدق از همین‌ نشئت گرفته است که ایشان محور اصلی کار و حرکتش از زمان جوانی، بعد میان‌سالی، نمایندگی مجلس و بعد نخست وزیری این بود که برای گرفتن حقوق مردم در مقابل تضییع‌کنندگان حق بایستد. انگلیس بیشترین فشار را به اقتصاد ما می‌آورد و از ایران بهره‌کشی می‌کرد، به‌طوری‌که درآمدی که انگلیس از نفت ایران داشت، بر اساس اسنادی که وجود دارد، بیشتر از خود ایران بود. در هر صورت مصدق در تاریخ ۱۰۰ ساله اخیر ایران یک شاخص بود. این نگاه بود که باعث شد من مستقیم و پیش از منزل، بروم محضر دکتر مصدق و ادای احترام و تجدید عهد کنم.
به نظرتان مردم درباره کودتای ۲۸مرداد و ماجراهایش به فهم ثابتی رسیده‌اند؟ خود شما چطور؟
راستش اصولا در ساحت اندیشه‌ورزی، فهم امر ثابتی نیست و ما هیچ‌وقت به فهم ثابتی نمی‌رسیم. در مورد کودتای ۲۸ مرداد هم در این ۶۰ و چند سالی که از این اتفاق می‌گذرد و با استناد به حوادثی که اتفاق افتاده و ناقلان بسیاری آن را نقل کرده‌اند و نوشته‌اند -برخی شاهدان عینی‌اش هنوز زنده هستند- علاوه بر استناد به حوادث، با استناد به اسنادی که از ۶۰ و چند سال گذشته به‌تدریج و مدام منتشر شده، همگی، ازجمله من، کم‌وبیش به قضاوت‌هایی رسیدیم، ولی تضمین نمی‌شود کرد که مثلا ۱۰۰ سال دیگر کوچک‌ترین تغییری نکند. البته جریانات مختلف قضاوت‌های دیگری برای خودشان دارند و همیشه با توجه به شرایط ویژه‌ و متفاوتی که ۵۰ سال دیگر، ۱۰۰ سال یا ۲۰۰ سال دیگر، ممکن است در ایران وجود داشته باشد، امکان تغییر رویکرد وجود دارد و نمی‌توان حدس محکمی زد که تغییراتی در این قضاوت‌ها به‌وجود نیاید.
از منش سیاسی مصدق بگویید.
به نظر من این منش را می‌شود در دو عبارت قانون‌مداری و عدالت اجتماعی خلاصه کرد. دکتر مصدق به‌شدت پای‌بند قانون بود. قانون را نتیجه مسلم مجلس می‌دانست، مجلس هم عبارت است از تجمع نمایندگان مردم، مصدق تکیه اصلی‌اش روی مردم بود و مردم و حقوق مردم اصل و پایه حرکتش بود. او یک حقوق‌دان ملی بود، حقوق‌دانی که از جوانی به این موضوع اعتقاد داشت، کارهای اجرایی‌اش در جوانی و تحصیلاتی که در غرب انجام داده بود؛ روی همین موضوع بود و درکل اعتقادش این بود که اصل و اساس همه چیز حقوق مردم است. بنابراین قانون همان است که نمایندگان مردم، حالا با همه اشکالاتش، ولی بالاخره تصویب کرده بودند. عدالت اجتماعی هم که باز برای مردم بود، یعنی حق و حقوق مردم عادلانه پرداخت شود و اصطلاحا انجام‌ شدن عدل و عدالت.
همین سازمان تامین اجتماعی که الان وجود دارد، در بسیاری از کشورها مثلا در کشورهای اسکاندیناوی که روش سوسیال دموکراتیکشان باعث شده که مردم رضایت بیشتری داشته باشند و الگوی موفقی شده، در ۶۰ و چند سال پیش دکتر مصدق با ایجاد سازمان و نهاد بیمه‌های کارگران، پایه‌های این سازمان بیمه‌های اجتماعی را ریخت و آن منش عدالت اجتماعی و روش‌های بازتوزیع عادلانه و این‌ها را ایشان در ایران پایه‌گذاری کرد. این‌که بعدا انحرافاتی در آن به وجود آمد، موضوع دیگری است. در هر صورت مصدق در مشی سیاسی، یک دموکرات بود و منش دموکراتیک داشت و در وجه سیاسی لیبرال بود، ولی در وجه اقتصادی سوسیال بود و درواقع هم دموکرات و آزادی‌خواه بود و هم به عدالت توجه داشت و از این جهت یک مشی سوسیال دموکرات داشت، بنابراین دو وجهی که از منش ایشان می‌توان برشمرد، عدالت اجتماعی و وجه قانون‌مداری است.
چرا صحبت از مصدق هنوز جذاب و تازه است؟ آیا او هم‌چنان یک الگو محسوب می‌شود؟
شاید بتوانم این‌گونه جواب دهم که خیلی ساده است. تا زورگویی است و تا فشار هست و حقوق مردم ضایع می‌شود، جریانات و افرادی که مقابل زورگویی ایستادند و در تاریخ ثبت شدند، همیشه جذابیت دارند و همیشه حرفشان تازه است و الگو هستند. یک مثال کوچه و بازاری بزنم؛ مثلا در یک محله‌ای یک لات گردن‌کلفتی در گوش جوان یا نوجوانی که از او ضعیف‌‌تر است، بزند. اگر یک نفر پیدا شود که جرئت کند و جلوی آن شخص اراذل و اوباش بایستد و حق این جوان را بگیرد، یا بیاید سمت این جوان بایستد، طبیعی است که آن جوان و بقیه جوان‌های محله طرفدار آن شخص می‌شوند، چون جلوی زورگو ایستاده است. مصدق هم به همین شکل بود. اولش با نام مشروطه حرکتی شد، اما خیلی زود باز به استبداد تبدیل شد و آرزوهای مشروطه‌خواهان برآورده نشد و بعدش هم تصور شد که خب یک سرداری آمده، رضاخانی آمده و می‌خواهد حتی جمهوری راه بیندازد و یک عده طرفدارش شدند و گفتند از شر استبداد قاجاری راحت می‌شویم و جمهوری ایجاد می‌شود. اوایلش هم آمد و به دلایلی جمهوری نشد و بعد تبدیل شد به سلطنت رضاشاه. اوایلش اقدامات مثبتی هم شد؛ اوایل، وسط‌ها و بعضا اواخر، ولی در کنار این اقدامات، زورگویی به‌تدریج دوباره بروز کرد. فشار دستگاه تفتیش پلیس روی روزنامه‌نگاران و آزادی‌خواهانی که انتقاد می‌کردند، حرف می‌زدند. زندان‌ها و شکنجه‌‌های زیاد. دوباره آن زورگویی‌ها ادامه پیدا کرد تا بعدش نوبت شاه جوان رسید و بعد از گذشت همه این‌ها مصدق هم‌چنان به‌عنوان فرد مدافع حقوق مردم شناخته می‌شد. بعد از جنگ جهانی دوم انگلیس آمد روی نفت ایران دست انداخت و شروع کرد به استخراج. قبلش شروع کرده بود یک‌سری امکانات ایران را می‌گرفت و بعد رسید به نفت ایران. همان‌طور که گفتم، درآمد نفت انگلیس از نفت ایران بیشتر از درآمد خود ایران از نفت بود و انگلیس شبیه زورگویی عمل کرد که به اصطلاح از دست یک بچه‌ای یک شکلاتی را می‌قاپد، یا بخش عمده‌ای از نان سفره فقرا را برمی‌دارد. مصدق جلویشان ایستاد و گفت نه، این مال مردم است که داری می‌خوری. به این علت است که مصدق هنوز جذابیت دارد. به‌عنوان نماد مقابله با زورگویی، نماد مقابله با استیفای حقوق مردم. این است که هنوز مصدق تازه است و تا زمانی که این فضای سلطه هست -چه سلطه خارجی و چه سلطه داخلی- صحبت از مصدق و شیوه مصدق هم هست.
چرا هر موقع اسنادی از کودتای ۲۸ مرداد منتشر می‌شود، باز این موضوع به صدر اخبار می‌آید؟ مگر کلیت قضاوت‌ها می‌تواند با این اسناد و افشاگری‌ها تغییر خاصی کند؟
دکتر مصدق حرکت بسیار عظیمی را که شروع کرده بود، ۲۸ ماه ادامه داد تا در ۲۸ مرداد به کودتا ختم شد. در این حرکت بسیار عظیم دولت مصدق، قدرت بزرگ دنیا، یعنی بریتانیای کبیر را، که در آن زمان قدرت بسیار بزرگی بود، به چالش طلبید. بنابراین شروع کردند به برنامه‌ریزی‌ها و طراحی‌ نقشه‌هایی علیه دولت مصدق و شخص مصدق. طبیعی است که این طراحی و برنامه‌ریزی مخفی بود و مخفی ماند تا این‌که بر اساس همان برنامه‌های تدوین‌شده مخفی که بسیاری‌ از آن‌ها در نامه‌نگاری‌ها مستند شده بود و بعضی از آن‌ها شفاهی بود در مذاکرات، کودتا انجام شد. مستندات، نامه‌نگاری‌ها، بررسی‌ها و گزارش‌هایی از ایران برای سفارت انگلیس می‌رفت و آن‌جا بررسی می‌شد. گزارش‌هایی برای سفارت آمریکا می‌رفت و بررسی می‌شد. در هر صورت این گزارش‌ها، اسناد و برنامه‌های مخفی موجود بود.
طبیعی بود که سال‌های سال این اسناد منتشر نمی‌شد، ولی بر اساس قانونی که در بعضی از کشورها وجود دارد، دولت باید یک‌سری اسناد را بعد از ۳۰ سال منتشر کنند، بعضی‌ها بیشتر از ۳۰ سال و کمتر از ۳۰. خب این اسناد خیلی مهم است راجع به یک واقعه مهم، دولتی از دولت‌های عقب نگه‌داشته‌شده و استبدادزده، روبه‌روی دولت بزرگ بریتانیای کبیر و آمریکا (مشترکا) ایستاده و آن‌ها با برنامه‌‌ریزی‌های دقیق و شناسایی وضعیت ایران و تحلیل اجتماعی عمیقی که روی ایران کردند، بر اساس اسناد و مدارک موجود حرکتی کرده بودند. حرکت دکتر مصدق الگویی شد برای کل منطقه و حتی آسیا، آفریقا، مصر و… و درواقع یک پدیده جهانی شد. بنابراین این اسنادی که هرازگاهی یک بخشی از آن منتشر می‌شود، با این‌که کلیت قضاوت تغییری نمی‌کند، اما یادآوری حرکت بزرگی است که در جهان صدا کرد و قدرت‌های بزرگ جهان را به چالش طلبید و جلساتی که در سازمان ملل بود، مصدق و همراهان رفتند و…، جالب توجه است. البته یک عده‌ای هم هستند که می‌خواهند نظام سلطه را تایید کنند و به ضایع‌ شدن حقوق مردم بهای زیادی ندهند. این‌ها از جریان کودتا تحلیل خودشان را می‌کنند و معتقدند این کودتا نبوده؛ یک تحقیری بوده که شاه حق داشته بردارد، عزل کند و… البته این نکته را هم باید این‌جا بگویم که به علت عملکرد غیرمطلوب این سه، چهار دهه اخیر که ایرادات زیادی به آن وارد است و خود دولتمردان هم بعضا به بخشی از این ایرادات اقرار می‌کنند، یک فضای انتقادی نسبت به وضع موجود در این جامعه وجود دارد. این باعث شده که انتقادها در کلیت و کلانش بعضا تبدیل شده به طرفداری از نظام شاه. یک گرایش به نظام شاهنشاهی پیدا شده که این هم ناشی از بدعمل‌ کردن ماست در بعضی جاها که زیاد هم هست. و خب وقتی منتقدین به طرفداری از شاه روی بیاورند که ضدیت داشت با دولت مصدق، درواقع به نوعی تبدیل می‌شود به ضدیت با مصدق. یعنی نتیجه این می‌شود که خب پس شاه حق داشت که مصدق را برداشت و با کودتاچیان همراهی کرد. یعنی درواقع همراهی کرد با انگلیس. چون انگلیس آمریکا را راضی به همراهی کرد. در هر صورت این‌ها هم بخشی از تفکری هستند که کودتا را یک برکناری ساده می‌دانند، ولی اسنادی که مدام دارد منتشر می‌شود، ابعاد مختلفش را نشان داده و می‌دهد.
آیا می‌توان با استناد به پرونده صف‌بندی‌های دوران مصدق و تحلیل مناسبات آن زمان، پدیده‌ها و فضای سیاسی کنونی را نیز تحلیل و به نوعی همسان‌سازی کرد؟
اصولا در جهان در کل تاریخ و جغرافیا، هیچ پدیده‌ای عین پدیده دیگر نیست. البته شاید بشود و می‌شود روی شباهت‌هایی دست گذاشت و گفت که فلان اختلافی که الان هست، از این جهت و از آن جهت شبیه اختلافاتی است که سلطه‌گران در دوران مصدق با مثلا مردم یا جریانات سیاسی یا جریانات ملی داشته‌اند، ولی این‌که بخواهیم همه چیز را تحلیل ۲۸ مردادی کنیم و به قول معروف یک نگاه آناکرونیستیک داشته باشیم، درست نیست. درواقع آناکرونیسم که تاریخ‌پریشی یا غیرتاریخی‌گری هم ترجمه‌اش کرده‌اند، یک غیرتاریخی‌گری، یک نگاه تاریخ‌پریشانه نباید داشت، یعنی نمی‌شود یک پدیده تاریخی را از ۵۰ سال پیش، ۱۰۰ سال یا ۲۰۰ سال پیش آورد و آن را در مورد امروز اعمال کرد. هر پدیده و هر موضوعی‌ای را باید در بستر زمان و مکان و شرایط ویژه خودش دید و بررسی کرد. ۲۸ مرداد را هم همین‌طور. حتی اشخاص را باید در زمان خودشان تحلیل کرد. مثلا در مورد نقدهایی که به مصدق یا شریعتی وارد می‌کنند، ما با توجه به اطلاعات امروز و اتفاقاتی که امروز افتاده، تحلیل می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم که بله، فلان شخصیت سیاسی یا فرهنگی ، فلان اشتباه را کرد و فلان حرف را زد. باید آن حرف را، آن مسیر را در زمان خودش تحلیل کرد، نباید با معیار امروز به آن نگاه کرد.
برای جوانان، کدام مصدق جذاب‌تر است؟ مصدق ضدانگلیسی یا مصدق ناسازشکار داخلی که روبه‌روی قدرت داخلی یعنی دربار ایستاده بود؟ یا مصدقی که محصور و مظلوم بود و در همان خانه‌نشینی هم فوت کرد؟
اگر بخواهم سوال سه جوابی طرح کنم و جوان‌ها ناچار باشند سریع یک گزینه را انتخاب کنند، شاید برخی از جوانان گزینه سوم، خانه‌نشین و مظلوم را انتخاب کنند. چون با دوران امروز مقایسه می‌کنند و مسئله محصوریت و مظلومیت و درواقع اگر بخواهند مقایسه کنند، گزینه مصدق ضدانگلیسی‌ را که نمی‌زنند، چون آن‌قدر کارهای قابل نقد شده که انگلیس، غرب و آمریکا آمال و آرزوهای یک عده شدند. ولی ریشه هر سه تا مصدق، ریشه مصدق ضدانگلیسی، ریشه مصدق ضددربار و ناسازشکار داخلی و ریشه مصدق خانه‌نشین، حقوق مردم است؛ یعنی مصدقی که مدافع حقوق مردم بود، ضدیت خیالی با انگلیس نداشت. مصدق تحصیل‌کرده غرب بود و آدم مرفهی بود و با زندگی بورژوایی مانوس بود. ضددربار هم نبود، چون خودش شازده بود و با قدرت با دربار نزدیک بود، ولی ناسازشکار با دولت داخلی و دربار، ناسازشکار از زاویه حقوق مردم بود و می‌خواست روبه‌روی شرکت کمپانی نفتی انگلیس بایستد. اگر جوانان و مردم بیشتر فکر کنند و نخواهند جواب سوال تستی سه جوابی را فورا انتخاب کنند، درواقع مصدقی که مدافع حقوق مردم بود، برایشان جذاب‌تر از مصدقی است که مدافع زندگی بهتر برای مردم بود.
بهترین جنس مواجهه با تاریخ سیاسی معاصر چیست؟ می‌توان بی‌طرفی را به‌عنوان یک نسخه ثابت تجویز کرد؟
مسلما باید بی‌طرف بود و باید در بررسی تاریخ، چه تاریخ معاصر و چه غیرمعاصر، بی‌طرفانه بررسی و نگاه کرد، و نه آن نگاهی که با خط فکری ما نزدیک‌تر است یا به خط فکری رقیب نزدیک‌تر است. واقعیت‌های تاریخی، واقعیت‌های مشخصی هستند که باید بی‌طرفانه بررسی‌ شوند، منتها ما معیار داریم و معیار هم همانی است که گفتم، معیار حقوق مردم است. اتفاقات تاریخی باید بر اساس این متر و معیار و ترازو که همان حقوق مردم است، بررسی شوند و به آن‌ها نمره مثبت یا منفی داده شود.
می‌توان تاریخ‌نویسان و نقالان تاریخ را به‌خاطر سوءتفاهمی که حول شخصیت او و آن ماجراها هست، سرزنش کرد؟
جریاناتی سعی کردند او را طور دیگری بشناسانند، ولی چون واقعیات عریان بود و هست، زمان زیادی هم از آن نگذشته، اسنادی هم منتشر شده و به اضافه مورخینی که از همان موقع بوده‌اند و نوشته‌اند و کم هم نیستند، نتوانستند تاریخ را عوض کنند… تاریخ‌نویسان وابسته به دربار هرچه سعی کردند، نتوانستند، چون مصدق در قلب حق‌طلبان جا داشت و دارد. یک عده هم اصلا آن سال‌ها را دیدند و علاوه بر آن دو سال و اندی با حکومتش زندگی کردند. ولی طبیعی است قدرتمداران آن موقع یا رقیبان فکری این جریان تاریخی، ملی و مدافع حقوق ملت و هم‌چنین متحجران، نوآوری‌های مصدق و جریانات ملی را قبول نداشتند، هنوز هم سعی می‌کنند بد بشناسانند. به آن‌ها اضافه کنید آن‌هایی را که مجذوب سرمایه‌سالاری و راست افراطی جهانی هستند. آن‌هایی که ذوب در غرب و راست افراطی آمریکایی و راست جهانی و نئولیبرالیسم آمریکایی هستند؛ که در داخل کشور ما هم علاقه‌مندانی دارند و شیفته غرب سلطه‌سالار و سرمایه‌دار هستند. در یک کلمه راست اقتصادی، راست جهانی و نئولیبرال‌های خارجی و بعضا داخلی هم سعی کردند و می‌کنند که بد بشناسانند. ولی اصلا جای نگرانی نیست، چون مصدق و جریان و وضعیتش روشن است و بعضی مخالفین صادق جریان دکتر مصدق، آن‌هایی هم که مورخین صادقی هستند، اقرار کرده‌اند و می‌کنند که از حقوق ملت پشتیبانی می‌کرد. بنابراین در شناساندن راه مصدق، نباید زیاد نگران بود.
آیا مصدق فقط از آن فرهیختگان است یا این‌که می‌تواند میراث و مسئله‌ای برای مردم عادی هم باشد؟ چه عبرت و ارمغانی از او به مردم عادی می‌رسد؟
در جواب شما باید گفت بله، تاریخ مسئله مردم است، تاریخ فقط مسئله مورخین، فرهیختگان و تحلیل‌کنندگان نیست. این را بگویم که دکتر مصدق به نمایندگی از مردم بود که می‌گفت مردم حق دارند زندگی بهتری داشته باشند؛ به همین سادگی، یعنی فعالیت سیاسی را چیز عجیبی ندانیم. همین که مردم حق دارند زندگی بهتری داشته باشند. شعار مصدق هم همین بود و این را می‌گفت و هزینه این گفتن را هم می‌پرداخت و نسبت به زمان کوتاه ۲۸ ماه نخست وزیری‌اش هم قدم‌های بزرگی برداشت. اشاره کردم سازمان و موسسه بیمه‌های اجتماعی کارگران در سال ۱۳۳۱ توسط دولت مصدق پایه‌گذاری شد که بعدا همان سازمان به بیمه‌های اجتماعی تبدیل شد و کارهای بسیار دیگری که انجام شد و واردش نمی‌شوم. درواقع در آن دو سال و اندی که دولتش بود، قدم‌های خوبی برداشت و مردم سابقه نمایندگی مجلسش را هم به یاد داشتند و به‌خاطر این کارهایش، به پدیده مورد توجه مردم تبدیل شد. بنابراین الان هم فقط برای فرهیختگان نیست که جذابیت دارد، برای همه جذابیت دارد، چون همان‌طور که می‌دانید، سیاست چیز عجیب و غریبی نیست. شاید یک تعمدی هم در بعضی‌ها در کار بوده که سیاست را بد جلوه بدهند که من واردش نمی‌شوم. در صورتی که شاید بتوان گفت که معنای اصلی کارهای سیاسی و کارهای اجتماعی یعنی این‌که مردم حق دارند بهتر زندگی کنند. چیز عجیب و پیچیده‌ای نیست. مصدق به موضوع جامعه تبدیل شده، چون جامعه می‌خواهد بهتر زندگی کند.
اگر ما یک جامعه آرمانی و ارزشمدار بودیم، تا امروز چه عبرت‌هایی از ماجرای کودتای ۲۸مرداد گرفته بودیم؟
راستش من خیلی با این نگرش موافق نیستم، من فکر می‌کنم که جامعه ما آرمان‌خواه و ارزشمدار است و آرمانی می‌اندیشد، ولی در اتخاذ روش برای رسیدن به آرمان‌هایش، جامعه بالغ‌تر شده. یک چیزهای غیرقابل دست‌یابی نیست، در فضا نیست و روی زمین است و به‌تدریج جامعه دارد می‌آید روی زمین و حرکت مرحله به مرحله و آرام آرام و قدم به قدم را دارد می‌پذیرد و بیشترش را پذیرفته‌اند. آماری که انتخابات نشان می‌دهد، بالای ۵۰ درصد رأی به آقای روحانی که باید درصدهای بیشتر هم به آن اضافه کنیم، چون بخشی از رأی‌دهندگان تدریج و تدرج را پذیرفته‌اند که باید آرام آرام بهتر شود و همه چیزها را یک‌جا نمی‌خواهند و انقلابی نیستند و نیستیم. در هر صورت این است که جامعه، جامعه‌ای است که آرمان‌هایی دارد، ولی برای رسیدن به خواسته‌ها و آرمان‌هایش عاقلانه و بالغانه‌تر عمل می‌کند و معتقد شده که مطالبات کوچک‌تر را یکی یکی و مرحله به مرحله مطرح کند و به‌تدریج از تفکر «یا همه یا هیچ» فاصله گرفته است. بنابراین جامعه در اتخاذ روش برای رسیدن آرمان‌ها، به سمت بلوغ حرکت می‌کند، ولی آرمان‌خواه است. کم‌کم داریم عبرت می‌گیریم و جامعه عبرت گرفته که رهبران و مصلحان را تنها نگذارد. جامعه این عبرت را دارد می‌گیرد که با مدیران بالای جامعه و رهبران تعامل داشته باشد و اگر کسی هم انتقادی دارد، همراهی‌شان بکند و برای مطالباتش در صحنه حضور داشته باشد. ضمن این‌که حضور دارد، گفت‌وگو هم بکند؛ با مدیران بالای جامعه، با افرادی که در رأس اداره کشور هستند، با دولتمردان، با نهادهای حکومتی. دنبال مطالباتش باشد و با این فرض گفت‌وگو کند که آن‌ها هم شاید اشتباهاتی می‌کنند. جامعه به‌تدریج یاد گرفته که قهر نکند، تعامل داشته باشد، انتقاد کند و انتقاد بشنود و در یک کلام از این نهادها، از نهادهای حکومتی، نه هیولا بسازد و نه فرشته.
جامعه از حرکت قانونمدار مصدق سوسیال دموکرات، از مصدق آزادی‌خواه و آرام و قانونمدار و با تأسی یاد گرفته که در عین این‌که حرکتش مطالبه‌محور است و سعی می‌کند که در اطرافیان خودش این گفتمان مطالبه‌محور را گسترش دهد، به گفت‌وگو و دست گذاشتن و توجه‌کردن روی توافق‌های حتی کوچک هم اهمیت بدهد و به رسیدن به توافق‌های حتی کوچک با افراد نهادها هم بپردازد و با جریاناتی که الزاما هم‌سو نیستند هم این گفت‌وگو و تعامل را ادامه دهد و نقاط مشترک خودش را با این افراد و آن جریانات غیرهم‌سو پیدا کند و آن را یک گام بداند برای حرکت به سوی گام بعدی.

شماره ۷۱۶

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. بابک
    7, شهریور, 1396 18:06

    به نظر من این منش را می‌شود در دو عبارت قانون‌مداری و عدالت اجتماعی خلاصه کرد. دکتر مصدق به‌شدت پای‌بند قانون بود. قانون را نتیجه مسلم مجلس می‌دانست.
    به نظرم مصدق هر چیزی بود جز قانون مدار، تعداد عبورهای مصدق از قانون بیشتر از رعایت قانون بوده، چند نمونه رو ذکر میکنم:
    ۱- قبول پست نخست وزیری به شرطی که بتونه باز نماینده مجلس بشه که خلاف قانون اساسی اون موقع بود
    ۲- باطل کردن خیلی از شعب اخذ رای که احتمال برنده شدن مخالفهاش وجود داشت در مجلس هفدهم
    ۳- منحل کردن مجلس ۱۷ ام
    ۴- عوام فریبی و هوچی گری در جلسات مجلس پانزدهم
    ۵- سرباز زدن از دستور خلع از نخست وزیری در دوران فترت مجلس هفدهم ( طبق قانون اساسی شاه این حق رو داشت) حتی دوستان مصدق بهش هشدار داده بودن که این اتفاق میافته و درجواب گفته بود : «شاه جراتشو نداره»
    ۶- فشار بر نمایندگان مجلس هفدهم برای موافقت با اختیار نامحدود (دیکتاتوری آشکار) و بعدش به مدت یکسال تمدیدش کرد .
    من باز هم از مجله وزین شما درخواست میکنم که بهتر روشنگری بکنین و تاریخ رو بدون جوگیری به اطلاع نوجونها برسونید
    پ.ن : این توضیحات در مدح یا ضم مدرس نیست، صرفا برای اینه که، بت سازی نکنین جد بزرگوارمون ( ابراهیم)، بت شکنی نکرد که فقط خاطره ساخته باشه برای نوادگانش، نذارید خستگی به تنش بمونه
    ممنون

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟