تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۰۷ - ۰۴:۵۱ | کد خبر : 3042

معجزه در تورین

آیا افسانه اسطوره دروازه‌بانی جهان در رستاخیز کاردیف به نقطه پایانی خود می‌رسد؟ حامد وحیدی صحبت از یک فرشته دوست‌داشتنی با یک ویژگی استثنایی است. کاریزمای ویران کننده بوفون همان شورِ مفقود شده در چارچوبِ دروازه‌های غول‌های توپ گرد است. مهم نیست اگر ویدئوهای رنگ و رو رفته هنرنمایی گوردون بنکس و دینو زوفِ بزرگ […]

آیا افسانه اسطوره دروازه‌بانی جهان در رستاخیز کاردیف به نقطه پایانی خود می‌رسد؟

حامد وحیدی

صحبت از یک فرشته دوست‌داشتنی با یک ویژگی استثنایی است. کاریزمای ویران کننده بوفون همان شورِ مفقود شده در چارچوبِ دروازه‌های غول‌های توپ گرد است. مهم نیست اگر ویدئوهای رنگ و رو رفته هنرنمایی گوردون بنکس و دینو زوفِ بزرگ را هنوز در یوتیوب ندیده‌اید، افسوس نخورید اگر تماشای استواری سپ مایر و شوماخر را از دست داده‌اید، دنیا به آخر نرسیده اگر رقص شور‌انگیز میشل پرودوم و ژان ماری فاف بلژیکی را نظاره نکرده‌اید. لباس‌های رنگی خورخه کامپوس، سیمای عجیب پیتر شیلتون، دیوانه بازی‌های رنه هیگوئیتا، انعطاف غیر قابل باور محمد الدعایه، ادوین فن درسارِ مسلط، فرماندهی خوزه لوئیس چیلاورت و سرنوشت تراژیک ماریاس پمپیدو و کارلوس روآی آرژانتینی را به صندوقچه خاطرات فوتبالی‌تان بسپارید. سیاهی زیر چشمان روشتو رِکبرِ ترکیه‌ای، بلند پروازی‌های پیتر اشمایکل و صلابت اولیور کان را لختی بی‌خیال شوید. سلوک عجیب و غریب و رفتارهای منحصربه فرد دروازه‌بانان تاریخ‌ساز دنیای فوتبال را از یاد ببرید. می‌خواهیم به دور از شیفتگی‌های خامدستانه و فارغ از تعصبات رایج، از مَردی فرازمینی سخن بگویم: «جانلوئیجی بوفون»؛ همان اسطوره‌ای که در روزگار زیست ما فوتبال بازی می‌کند و برخلاف تمام اسامی که همیشه به عنوان فراموش‌ ناشدِگان فوتبال به ما معرفی شده، اینک پیش روی ما ایستاده.

۱

پانزده سال است که تبدیل به بخشی از خاطرات ما شده است. هرگاه در زمین می‌درخشد، رسانه‌های رنگین نقاط مختلف دنیا؛ از ایتالیا گرفته تا شرقی و غربی‎‌ترین نقاط جهان در وصفش قلمفرسایی می‌کنند. کافیست او در مستطیل سبز دلبری کند تا قلوب هواداران پرشمارش در سرتاسر جهان به شماره بیفتد، کافیست تا پس از یک شیرجه نفس‌گیر، برخاستنش از روی زمین را همچون عقابی که شکارش را در چنگال گرفته متصور شویم، کافیست دوربین روی صورتش فوکوس کند تا غرقابه‌ای از آرامش و جنونی سکرآور را در سیمایش نظاره‌گر باشیم، کافیست غلاف کردن قلیان احساساتِ مهاجمان عصبانی بعد از ناکامی‌شان در محوطه هجده‌قدم در مقابل او را ببینیم؛ چه آنکه آب می‌کند آتش نگاهش کوه یخی از خشم بازیکنان را.
یکبار روایت یکی از بازیکنان سرشناس فوتبال جهان را می‌خواندم. نامش از خاطرم رفته اما حرفهایش کمی بیش و کم در روحم حک شده است. او در بخشی از آن اظهارات گفته بود: «همیشه دلم می‌خواست با تیم ملی ایتالیا و یا یوونتوس دیدار داشته باشیم. آخر دست دادن با بوفون برایم بسیار جذاب بود. بالاخره روز هیجان‌انگیزی که منتظرش بودم فرا رسید. وقتی نخستین بار با من دست داد، بالاخره راز جادویی بوفون را حس کردم. او آخرین بازمانده از نسل اسطوره‌های دروازه‌بانی بود و من این را خوب می‌دانستم.»

۲
نفرین عشق اول، سوء رفتار همسر دوم یا فرجام سومین همراه جانلوئیجی بوفون زندگی شخصی او را در موقعیتی شبیه به اُتللو در تراژدی جاودان ویلیام شکسپیر قرار داده است. هرقدر او به دنبال آرامش و دوری از جنجال است اما خبرنگاران سمج بین بودن یا نبودن در زندگی شخصی او غوطه‌ورند.
پرداختن به حواشی زندگی سلبریتی‌ها یکی از اصلی‌ترین سوژه‌های خبرنگاران جنجالی یا همان پاپاراتزی‌ها در سرتاسر جهان است. اخلاقی بودن یا نبودن این‌گونه اخبار، پایین بودن سطح و اصطلاحاً زرد بودن اینچنین مطالب و سرک کشیدن‌های مزاحمین رسانه‌ای همواره موضوع مورد چالش میان کارشناسان حوزه رسانه بوده است. اما میل عامه مردم به آگاهی از رازهای پشت‌پرده و حواشی پر طمطراقِ سرشناس‌ها یکی از تفریحات قرن بیست و یکم است و نباید تردیدی در اصل این موضوع داشت.
درست از فردای برملا شدن اتمام نامزدی جی‌جی بوفون با وینچنزا کَلی قهرمان دوی سرعت تیم ملی ایتالیا، پیکانِ توجه رسانه‌ها نه به ادامه سرنوشت کَلی بلکه جانلوئیجی بوفون بود. این تلخیِ نبرد نابرابر و فاصله نامنصفانه‌ای است که فوتبال با سایر ورزش‌ها ایجاد کرده است. جاذبه سحرآمیز شماره یک یووه و تیم ملی ایتالیا و تمام فراز و فرودهای روابط شخصی‌اش تا همین امروز جزو پر بازدیدترین خبرهای سایت‌‌های خبری است اما خزان زندگی کَلی احتمالاً هیچ کاربری را ترغیب به کلیکی ساده نیز نخواهد کرد. این دونده سرعت این روزها در سی و دو سالگی پس از فرجام جدایی عشق اول و آخرش، ورزشکاری افسرده است که خیلی زود نیز دوران حرفه‌اش به پایان رسید. (او بعد از ناکامی در بازی‌های المپیک تابستانی ۲۰۰۸ پکن و از دست دادن قهرمانی در تورنمنت نه‌چندان سطح بالایِ بازی‌های کشورهای حوزه مدیترانه در سال ۲۰۰۹، در ۲۶ سالگی از این رشته ورزشی کناره‌گیری کرد.) فقط کافیست کره‌زمین چند چرخ دیگر بزند و چند سال دیگر بگذرد تا تنها چند اشاره به مدال‌های رنگ و رو رفته‌اش در صفحات ویکیپدیا باقی بماند.
اما گذر ایام برای جانلوئیجی مسیری دیگر به همراه داشت. تابستان سال ۲۰۰۵ بود که رسانه‌ها تصاویر «اَلنا سِردُوا» مدل اهل جمهوری‌چک در جایگاه ویژه و در جریان دیدارهای خانگی یووه در تورینو را منتشر کردند. طولی نکشید که نامزدی رمانتیک بوفون با او زبانزد همگان شد. آنهایی که منتظر بودند پس از اتمام فصل ۲۰۰۶‐۲۰۰۵ این دو چهره مشهور در فراغت و به دور از جنجال زندگی مشترک خود را جشن بگیرند در نهایت چیزی جز استمرار دلدادگی این دو را ندیدند و تماشای تور سفید بر سر «سردُوا» را برای مدتی از یاد بردند. لوئیس توماس و دیوید لی؛ پسران کاکل‌زری جی‌جیِ بزرگ یکی بعد از دیگری به دنیا آمدند اما همچنان خبری از ازدواج رسمی به گوش نمی‌رسید. هرچند در غرب برخلاف آداب و رسوم شرقی تابوی زندگی مشترک به این شکل شکسته شده اما منتقدین و مصلحین اجتماعی و ورزشی نیز در این میان بودند که این زندگی مشترک و تاثیرات نامطلوب آن بر جوانان به خاطر الگو بودن سوپر جی‌جی را هرازگاهی مطرح می‌کردند. احتمالاً به همین خاطر و شاید بنا به دلایلی دیگر سرانجام «بوفون» و «سردُوا» با برگزاری مراسمی در سال ۲۰۱۱ و پس از شش‌سال با هم بودن، رسماً به زیر یک سقف رفتند تا هم کارشناسان نفس راحتی بکشند، هم جوانان منحرف نشوند و هم زندگی شخصی‌‌شان به دور از حاشیه‌پردازی‌ها دنبال شود.
وقتی بوفون و هم‌بازی سابقش کریستین (بوبو) ویه‌ری به عضویت هیأت مدیره خطِ تولید برندِ لباس و پوشاکِ «بچی اِ ابراچی» که متعلق به النا سِردُوا بود، درآمدند، دیگر کمتر کسی بود که با دیدن این همه عشق، اعتماد و دو سر عائله، فرجامی جز خوشبختی برای این زوج سرشناس متصور شود. اما انگار که پای نفرینی در میان باشد (اشاره به وینچنزا کَلی) ، همه چیز به ناگه فرو ریخت و خبر آغاز نامزدی میان سِردُوا و الساندرو نَسی تاجر جوان، خوش‌سیما و تقریباً سرشناس ایتالیایی (و همچنین پسر عمه جان الکان و آندره‌آ آنیلی به ترتیب رئیس هیأت مدیره فیات و رئیس باشگاه یوونتوس) در سال ۲۰۱۴ همچون بمبی خبری پیگیران اخبار خاله‌زنکی در این کشور را تحت‌الشعاع خود قرار داد. «سردوا: احساس می‌کنم خوشحال هستم. احساسی همچون بازگشت به خانه بعد از مدتی طولانی را دارم.» شاید اظهارنظراتی اینچنین رازهای زیادی از روزهای سخت و پرفشار میان بوفون و سِردُوا را نشان دهد. لحظاتی که البته از دید بسیاری از پاپاراتزی‌ها دور مانده بود.
بوفون که به همراه سایر غول‌های تورینی یکی از ارکان انقلابِ آنتونیو کونته در یوونتوس بود اما روزهای روبه راهی در زندگی شخصی‌اش نداشت. عکس‌های منتشر شده سِردُوا با فرزندان بوفون و البته شوهر میلیونرش در شبکه‌های اجتماعی لایک‌خور فراوان داشت و به نظر می‌رسید زمان وداع فرارسیده و او باید با النا برای همیشه خداحافظی کند.
در چنین احوالاتی بود که بوفون نیز نشان داد اردوهای پرتعداد تیم‌ ملی و همراهی با باشگاه یووه باعث نشده که او بیکار بنشیند و فکری برای خودش نکند. «ایلاریا دامیکُ» روزنامه‌نگار ورزشی و گوینده تلویزیونی معروف ایتالیا جایی در قلب سنگربان اسطوره‌ای این کشور دست و پا کرده بود و حالا نوبت آن بود تا رسانه‌ها دست به کار شده و در کنار نامِ بوفون جایی نیز برای همکار سابقشان درنظر بگیرند. لئوپُلدُ مَتّیا نیز یکسال بعد به دنیا آمد تا جی‌جی شاهد تولد سومین فرزندش اما این بار از مادری دیگر باشد.

۳
فرض کنید در حالیکه تصاویر ستاره مورد علاقه‌تان در یوونتوس؛ همان که روی صفحه دسکتاپ لپ‌تاپتان، بک‌گراوند نمایشگر تلفن همراهتان، روی دیوار اتاقتان و یا موقعیت‌ها و جاهایی شبیه این است، ناگهان در نقطه نامعلومی از زمان ناگهان زنده شود و پس از نزدیک شدن به سمت‌تان، با شما یک عکس سلفی بگیرد. تصور کنید یکی از سینه‌چاکان جانلوئیجی بوفون هستید و به همین خاطر طرحی از تصویر او را بر روی یکی از اعضای بدنتان «تَتو» کرده‌اید. مدتی بعد بوفون جلوی شما ظاهر شود و با تصویر خودش بر روی اندام شما یک عکس یادگاری بگیرد.
احتمالاً پس از خواندن سطور بالا با خودتان می‌گویید چرا باید چنین رویاپردازی‌های غیرقابل تحققی در سر بپرورانیم؟ اگر جزو این دسته از سوال کنندگان باشید باید همیشه به همان فرض ابتدایی بدون در نظر گرفتن بخش پایانی‌تش دلخوش باشد اما اگر طالبِ تقدیری دیگر هستید احتمالاً بارقه‌ای از امید تا چند لحظه دیگر و پس از خواندن خبری جالب برایتان زنده خواهد شد.
«جیــو» یکی از میلیون‌ها هواداری یووه است که در کنار عشق به بیانکونری، یک شیفته‌ی به تمام معنایِ سوپر جی‌جی است. او آنقدر مجذوب سنگربان افسانه‌ای یووه بوده که تصویری بزرگ از او را روی بخش پشتی رانِ پای چپش «تَتو» کرده است.
اینکه او بالاخره چطور و از چه راهی و با استفاده از چه ترفند و پیگیری‌هایی بالاخره موفق شده تا برای لحظاتی خودش را به بوفون برساند شاید خود سوژه‌ای مجزا و البته خواندنی بطلبد اما واکنش و صمیمیت «نامبر وانِ» در مواجه با «جیــو» و تحقق همان رویایی که در ابتدای این مطلب به آن اشاره شد و گرفتن عکس یادگاری آنهم با واکنشی مشابه تصویر خالکوبی شده روی پایِ «جیــو» توسط کاپیتان بوفون، آنقدر این طرفدار متعصب را شوکه و خوشحال کرده که در مصاحبه‌ با رسانه‌ها گفته است: «بی‌تردید این لحظه را هیچگاه از یاد نخواهم برد. بوفون برای من نه‌تنها جایگاهی افسانه‌‌وار به عنوان یک بازیکن فوتبال دارد، بلکه شخصیتی اعجاب‌برانگیز نیز است. خیلی از دوستانم به من می‌گویند تو دیوانه هستی اما تمام افتخار و مسرت من در همین «تَتوی» بزرگ اسطوره‌ام پشت پای چپم است.

۴
از ۱۶ سال پیش تا الان وقتی توریستی؛ فلورانس را یکی از مقاصد گردشگری خود انتخاب می‌کند؛ در کنار بازدید از گالری‌های پرشمار، خانه باستانی خاندان مدیچی، مقبره‌های میکل‌آنژ و نیکولا ماکیاولی و قلب رنسانسِ اروپا، حتماً گذری نیز به خیابان پالاتزکی و منطقه خوش آب و هوا و بسیار آرامِ کُورچیانو می‌اندازند. ساختمانی کرم‌رنگ بخشی از تاریخ فوتبالی آتزوری‌ها در خود جای داده است.
«بنیاد موزه فوتبال ایتالیا» نمونه‌ای نادر از اسناد و افتخارات فوتبالی این کشور است که آرشیوی کم‌نظیر از آثار فدراسیون فوتبال ایتالیا از سال ۱۹۳۴ تا به امروز را در خود جای داده است. لباس‌های دوره‌های مختلف، توپ‌، مدال، جام‌های رنگارنگ، کفش بازیکنان معروف، تصاویر فوق‌العاده و کمیاب از ستار‌ه‌های سرزمین چکمه‌ای و خلاصه زیرخاکی‌های استثنایی که نظیرش را فقط در این مکان می‌توان دید، مجموعه‌ای دیدنی را تشکیل داده‌اند که گردشگران علاقه‌مند به فوتبال تماشایش را از دست نمی‌دهند.
اما رویدادی که جانلوئیجی بوفون افسانه‌ای را به این موزه پیوند می‌زند؛ اهدای لباس امضاء شده او به این بنیاد است. لباس زرد رنگی که در صد و پنجاهمین بازی ملی‌اش در روز ششم سپتامبر ۲۰۱۵ مقابل بلغارستان برتن داشت. همان بازی که با پیروزی یک بر صفر ایتالیا و شصت و دومین کلین‌شیت بوفون همراه شد.
جی‌جی بوفون در روزهایی که با ۱۶۸ حضور، بیشترین تعداد بازی ملی را بالاتر از نام‌هایی همچون: کاناوارو، مالدینی، پیرلو، زوف، دِروسی، زامبروتا، فاکتی، دل‌پیه‌رو و کیه‌لینی برای تیم ملی ایتالیا انجام داده است؛ نخستین بازی ملی‌اش را سال ۱۹۹۷ و در نوزده سالگی در دیداری که تیم ملی کشورش مقابل روسیه صف‌آرایی کرده بود پس از مصدومیت جانلوکا پالیوکا در دقیقه سی و دوم بازی انجام داد و این جایگاه را همچنان پس از نوزده سال در دستان خود دارد.
در حالیکه چند لباس، دست‌کش و سایر آثار مرتبط با سوپر جی‌جی تا پیش از این در «بنیاد موزه فوتبال ایتالیا» موجود بود، لباس این بازیکن تاریخ‌ساز یوونتوس و ایتالیا در صد و پنجاهمین بازی ملی‌اش نیز به این بنیاد اهداء شد تا سهم این اعجوبه دروازه‌بانی بیش از پیش در این موزه جاودانه شود.

۵
روبینیو دروازه‌بان همیشه سکونشین یووه در چند فصل گذشته در ایتالیا به خاطر شباهتش به دروازه‌بان سابق یوونتوس و تیم ملی ایتالیا به او لقب «آنجلو پروتزیِ سرزمین قهوه» داده‌اند. داستان شیفته‌گی دیوارنه‌وار او به بوفون در عین تکان‌دهنده بودن شنیدنی است. روبینیو در حالیکه می‌توانست مسیر فوتبالی‌اش را متفاوت‌تر ادامه دهد اما آنقدر بوفون را دوست داشت که حاضر شد با مبلغی بسیار کم و در حدود چند صد هزار یورو ذخیره‌ی ذخیره او شود. فقط باید یک گلر باشی و از طرفی بوفون را نیز زندگی کرده باشی تا بفهمی دروازه‌بانی در حال و روز روبینیو چرا چنین تصمیمی می‌گیرد؛ او یک عشق بوفون محض بود. تسخیر جادوی دروازه‌ها در یووه محدود به بوفون نیست. انگار هر بازیکنی که به سرزمین سپید و سیاه‌پوشان گام می‌گذارد، ذوب و مبهوت چیزی غیرقابل توصیف می‌شود؛ آمارها بهترین گواه برای به تصویر کشیدن احساس روبینیو کافی هستند: ۵۰ ماه حضور در سکوهای باشگاه بهایی بود که او فقط به خاطر عشق به با #۱ بودن پرداخت کرد.

شماره ۷۰۷

شمارش معکوس برای گمانه‌زنی در مورد ماندن یا رفتنش به حرکت افتاده. بالا بدن جام قهرمانی در کاردیف می‌تواند در کنار پر کردن کلکسیون افتخارتش حسن ختامی باشکوه و رویایی برای دروازه‌بانی باشد که معبد دور از دسترس بزرگان این پست را نیز به لرزه انداخته است. اما دیر یا زود باید برای سکانس پایانی وداع و غروب معجزه در تورین آماده شد. سال ۲۰۱۷ باید برای فوتبال دنیا یک برگ برنده جدید رو کند؛ یک معجزه دیگر؛ شاید این بار جایی دورتر از شمال غرب ایتالیا و تورین جاودانه شده با تلالوی جادویی جانلوئیجی بوفون.

* اشاره به نام فیلم معجزه در میلان، ساخته ویتوریو دسیکا در سال ۱۹۵۱

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟