تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۱ - ۱۸:۴۷ | کد خبر : 658

منزلت بالا، با تخفیف ویژه!

محمدعلی مومنی خبرنگار: این هدیه‌های‌ چرب‌و چیلی‌ که به دو خبرنگار دادین، چه‌جوریاست؟! – واسه بالا بردن «منزلت خبرنگاران» بود. اصلا به شما چه مربوط؟! خبرنگار: آخه نه که من هم خبرنگارم! ببخشید، منزلت خبرنگار تا کجا باید بره بالا؟! – تا طرفای زعفرانیه و نیاوران و ازگل، اونجاها. یه جوری که کسی از خبرنگار […]

محمدعلی مومنی

خبرنگار: این هدیه‌های‌ چرب‌و چیلی‌ که به دو خبرنگار دادین، چه‌جوریاست؟!
– واسه بالا بردن «منزلت خبرنگاران» بود. اصلا به شما چه مربوط؟!
خبرنگار: آخه نه که من هم خبرنگارم! ببخشید، منزلت خبرنگار تا کجا باید بره بالا؟!
– تا طرفای زعفرانیه و نیاوران و ازگل، اونجاها. یه جوری که کسی از خبرنگار پرسید «منزلت کجاست؟!» بگه اون بالا!
خبرنگار: ما که اصلا منزلت هم نداریم.
– خب تو مگه بلدی بغض کنی؟!
خبرنگار: واسه چی؟!
– یه خبرنگار خوب باید همیشه یه بغض ته گلوش باشه. پاشو برو سر خونه و زندگی و منزلت!
خبرنگار: الان داری من رو می‌خوری که! منم خبرنگارم!
– دو تا هدیه چرب و چیلی دادیم به خبرنگارها، دو تا تشر حق ندارم بزنم؟!
خبرنگار: آخه اون دو تا هدیه که دادی خیلی چرب و چیلی بود.
– چون خیلی لازم بود منزلت‌ خبرنگار بره بالا.
خبرنگار: واسه ما که تکون نخورد.
– واسه اون دو خبرنگار عزیز یه جوری رفت بالا که کلا معدل هر چی خبرنگار، توی دنیا، در طول تاریخ بود، یک جا رفت بالا.
خبرنگار: یعنی اینقدر بالا؟!
– جاش؟ یا جرینگی‌اش؟!
خبرنگار: هر دوش! میلیاردی!
– به جان شما اونقدر توی این سال‌ها به خبرنگارها سخت گذشته، اونقدر طفلی‌ها اذیت شده‌ان، که فقط دو تا هدیه خفن می‌تونست این همه سختی و دشواری رو جبران کنه! اصلا هر چی بلاست مستقیم می‌ره سمت خبرنگار. تیر غیب هم می‌ره سمت خبرنگارها. اصلا شما سر پیازی یا ته پیاز؟!
خبرنگار: حالا چرا این دو تا؟!
– نمادینه! بفهم! این دو تا کم گزارش درست کردن درباره فقر و گرسنگی و فساد؟!
خبرنگار: فقر و گرسنگی و فساد در آمریکا البته.
– بالاخره باید از یه جا شروع کرد دیگه. من خیلی متاسف می‌شدم وقتی این خبرنگار عزیز ما بغض می‌کرد. عین آدمایی که حق و حقوقش رو خورده باشن! اتفاقا یه روز اومد پیش من، گفت «خانه دوست کجاست؟!» بعد بغض کرد. من خیلی دلداری‌اش دادم. گفتم بالاخره پیدا می‌شه! فهمیدم همون منظورش منزلت خبرنگاره! ولی از بس خبرنگار محجوبی بود، گفت «من یه گزارش درباره هاپولی ماپولی آماده کرده‌ام؛ فقط جای نام مسئول مربوطه، دستگاه مربوطه و کشور مربوطه رو خالی گذاشته‌ام. الان می‌خوام پرش کنم. خانه دوست کجاست؟!» بعد دوباره بغض کرد.
توی ذهنم دو دو تا چهار تا کردم،‌ دیدم این گزارش که آماده است. حیفه با فساد در آمریکا مبارزه نکنیم. اونقدر مردم آمریکا در مضیقه بودن که اگر کمک‌شون نمی‌کردیم همه جان به جان آفرین تسلیم می‌کردن. چند تا بیلبورد هم نصب کردیم که کمک حالشون باشه. ولی گزارش‌های بُغضی یه چیز دیگه است.
خبرنگار: ئه؟! اینجوریاست؟! پس «خانه دوست کجاست؟!»
– بی جنبه پر رو. پیشنهاد کارهای بی‌شرمانه می‌دی؟!
خبرنگار: آخه من هم یه گزارش درباره حاتم‌بخشی نوشته‌ام که جای مسئول مربوطه، نهاد مربوطه و کشور مربوطه را خالی گذاشته‌ام.
– می‌خوای تشویش اذهان عمومی کنی؟! دهانت را نمی‌خواهند پاسخ گفت!
الو… الو… یه خبرنگار بی‌سرپناهِ کلید اینجاست؛ بیاین ببرینش، یه کم منزلتش رو ببرین بالا! فقط یواش!

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟