تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۵/۰۷ - ۰۵:۵۰ | کد خبر : 3511

هر شهروند، یک دهان

حرف زدن با دهان دیگران ممنوع شد محمدعلی مومنی طرح: لاله ضیایی ماجرای «خر»یدن ما از وقتی که یادم می‌آید، به عارضه‌ای دچار بوده به نام «احساس در پاچه‌رفتگی». فکر می‌کند همه به فرایند در پاچه کردن مشغول‌اند. عموما هم درست فکر می‌کند طفلک! پس همیشه برای خرید من را با خودش همراه می‌کند. آن […]

حرف زدن با دهان دیگران ممنوع شد

محمدعلی مومنی

طرح: لاله ضیایی

ماجرای «خر»یدن ما
از وقتی که یادم می‌آید، به عارضه‌ای دچار بوده به نام «احساس در پاچه‌رفتگی».
فکر می‌کند همه به فرایند در پاچه کردن مشغول‌اند. عموما هم درست فکر می‌کند طفلک! پس همیشه برای خرید من را با خودش همراه می‌کند. آن هم چه کسی که خودش پاچه‌اش مملو از چیزهایی است که به آن رفته. اما گاهی همراهی یک فرد «از پاچه آسیب دیده» هم باعث دل‌گرمی است و اگر باز چیزی در پاچه برود، آدم لااقل دلش خوش است که یکی هم هست که مثل من چیزی به پاچه‌اش رفته و یکی در بدبختی من شریک است. همین باعث دل‌گرمی است!
حالا فکر نکنید دوستم می‌خواهد خودرو لوکس یا خانه و ملک بخرد که نگران پاچه‌اش می‌شود. این چیزها بزرگ‌تر از آن هستند که در پاچه جا بشوند و در کل خود صاحب‌پاچه را می‌ترکانند. این نگرانی پاچه‌ای برای خریدهای کوچک‌تر، حتی در اندازه جوراب و کبریت و این‌جور چیزهاست. مواظب نباشید، هنگام خرید کبریت هم توی پاچه‌تان می‌رود.
آن کسی که با مشتری همراه است، رویم به گلاب، گوشتکوب نیست و قرار است مشورت بدهد. ولی مگر آدم جرئت می‌کند در مغازه و فروشگاه به دوستش، مشورت بدهد و مثلا بگوید «نخر»؟ آی شکار می‌شوند فروشنده‌ها.
آخرین بار وقتی به خواهرم مشورت می‌دادم که این جنسش مرغوب نیست، فروشنده شاکی شد و گفت «تو چی‌کاره‌ای که نظر می‌دی؟! بفرما بیرون!» هر چه گفتم «خواهرمه»، گفت «خواهرته که خواهرته. کسب‌وکار ما رو خراب می‌کنی.»
حتی هنگام گران‌فروشی هم اگر جرئت دارید، به دوستتان هشدار بدهید. آی فروشنده شاکی می‌شود!
برای همین تصمیم گرفتیم از ابزارهای ارتباطی استفاده کنیم و من مشورت یواشکی بدهم که جنس کالا چه جور است، قیمتش چه جور است و ردیف است که بخری یا نه!
فروشنده‌ها با پی بردن به این اقدام، دستگاهی در مغازه‌ها نصب کردند که هرگونه ارتباط طرفین را با هم مسدود کنند.
هفته پیش وقتی دوستم می‌خواست سی‌دی یک سریال را بخرد، گفتم: «نخری‌ها! خیلی بی‌مزه و آبکی شده!»
فروشنده هم در جواب نقد من گفت: «غلط کردی که آبکی شده.»
و در دم رفت و از من به دلیل دعوت به نخریدن سی‌دی شکایت کرد.
شما یادتون نمیاد. یک موقع سی‌دی خریدن عمل مشکوکی بود. الان سی‌دی نخریدن جرمه!
کلا این‌جوری شده. آدم جرئت نمی‌کند به کسی بگوید «نخر!» فروشنده دلخور می‌شه.
اصلا این «خر» وسط فعل «نخر» بی‌دلیل هم نیست!

۱۱

نرم‌افزار تبریک‌گو، سرویس باید گردد
اگر گیر نمی‌دهید که گوینده رادیو چل پا در کفش روان‌شناس‌ها کرده، می‌خواهم پیشنهاد کنم گاهی تاریخ تولد هم را فراموش کنید و از زندگی لذت ببرید.
حالا ممکن است آن وسط منجر به چهار تا طلاق و مشاجره هم بشود. اما نتیجه کلی فاز خواهد داد.
حتما خودتان هم می‌دانید که «فراموشی» برای آدمیزاد است. وگرنه نرم‌افزار بانک‌ها و اپراتورهای تلفن همراه و شرکت‌های اقتصادی و فروشگاه‌ها هرگز فراموش نمی‌کنند و فرت و فرت برای جماعت پیام تبریک تولد می‌فرستند.
آن‌قدر هم می‌فرستند که آدم خودش باورش می‌شود یکی از سهام‌دارهای بزرگ بانکی است و آدم مهمی است که از بانک خصوصی و عمومی پیام تبریک می‌آید.
این‌که نرم‌افزار به آدم تولدش را تبریک بگوید، خیلی باحال است؟! حالا این‌که نرم‌افزار است و مامور و معذور. بدتر و رو مخ‌تر از نرم‌افزارها آن‌هایی هستند که نرم‌افزاروار یک پیام تبریک سال نو ‌و آرزوی ۸۷۶۰ ساعت عشق، ۳۶۵ روز خوش‌بختی، ۵۲ هفته شادی و ۱۲ ماه سلامتیSelect All می‌کنند و Send!
اتفاقا کیف می‌دهد که تولد را فراموش کنید و دو روز بعد هول‌هولکی مثل آدم پیام بدهید و پساپس تبریک بگویید که او هم دو تا حرف آبدار بزند. ارزش زندگی به همین سوتی دادن‌ها و فراموش کردن‌ها و لیچار گفتن‌هاست. نه به نرم‌افزار بودن.
اگر بشود بانک‌ها و اپراتورها و فروشگاه‌ها را راضی کرد که بی‌خیال محبت نرم‌افزاری بشوند و پیامک تبریک نفرستند، از محل صرفه‌جویی آن پول لازم برای یک اختلاس میلیاردی هم جور می‌شود لااقل!

Pic03-960426-Radio40

دهانم را فلانی، جعل کردی
حرف زدن با دهان دیگران ممنوع شد.
چه خوب می‌شد این خبر را ما از رادیو چل به اطلاع شما شنوندگان عزیز می‌رساندیم. واقعا هم دهان وسیله شخصی است و هر کس باید از دهان خودش استفاده کند. اصلا این کار جدا از فضولی و دخالت در کار دیگران، غیربهداشتی است. درواقع دخالت در کار و دهان مردم یک کار غیربهداشتی است و به این نوع از دخالت هم می‌گویند دخالت دهنی!
البته که این کار یکی از رسم‌های قدیمی ماست. ولی توفیر ندارد. این یک رسم غیربهداشتی است. اما مثل خیلی از کارهای غیربهداشتی دیگر هم‌چنان اجرا می‌شود. مثل لیس زدن بستنی قیفی دیگران. حالا عشقت است که باشد. آدم باید زبانش را به هر چیزی بکشد؟!
در همین راستا هر روز کلی آدم هستند که هی با دهان این و آن حرف می‌زنند. مثلا می‌گویند: «۷۰ درصد مردم می‌گویند ما کنسرو لازم نداریم!»
والا اگر دهان ما مرتکب چنین حرف‌هایی بشود. مگر این‌که دهان ما دست کس دیگر باشد، برود یک دور بزند و با آن حرف‌های دیگر بزند. چقدر از قدیم به ما سفارش کردند وسایلت را دست دیگران نده. ماشینت، تلفن همراهت و… می‌روند معلوم نیست با آن چه کار می‌کنند، می‌افتد گردن تو!

یا مثلا می‌گویند: «مردم می‌گویند پرجام را قبول نداریم.»
حالا ما دو ماه قبل با صدای بلند و با بلندگو و هر جور وسیله‌ای که دستمان بود، اعلام کردیم قبول داریم.
اصلا ما یک موقع رسانه نداشتیم، زحمت دهان ما را می‌کشیدی، حالا که هر کدام چند تا صفحه مجازی در هر سوراخ مجازی داریم که خودمان حرفمان را بگوییم.
از بچگی هم این‌جوری بود. مثلا می‌رفتیم مهمانی، حال نمی‌کردیم سلام کنیم. مامان از دهان ما می‌گفت: «سلام!»
می‌پرسیدند: «حالت خوبه آقا کوچولو؟!»
بر و بر نگاهش می‌کردم. بابا درحالی‌که به شکل خیلی نافرمی صدایش را نازک می‌کرد، از دهان من می‌گفت: «بله خاله جون. من خوبم!»
حیف آن موقع محکوم کردن را بلد نبودم!
چای تعارف می‌کردند. مامان با دهان من می‌گفت: «می‌گه من چایی نمی‌خورم. چایی دوست ندارم! خیلی ممنون عمو جون!»
درحالی‌که من روحم در آن چایی تازه‌دم بود.
بنابراین از همگان دعوت می‌کنم این‌جور کارهای غیربهداشتی را کنار بگذارند و هر کس با دهان خودش کارش را راه بیندازد. اصلا «هر شهروند، یک دهان!»

Pic04-960426-Radio40

شعر و شاعر زیبا
خانم شاعر تازه‌ترین شعرش را برای من فرستاد. اجازه خواستم که منتشر کنم. اجازه داد.
در مقدمه نوشتم: «شعر زیبا»ی شاعر شهر را بخوانید.
خانم شاعر وقتی این جمله را دید، چند شکلک خنده فرستاد و گفت: «کلی خندیدم.»
تعجب کردم، پرسیدم: «چرا؟!»
گفت: «فکر کردم نوشتی: شعری از «شاعر زیبا»ی شهر.»
فکر کردم: «چرا نباید زیبایی صفت مشترک شعر و شاعر شهر باشد؟!»

وارونگی دهان
چه‌جوریه حرف کسی که خودمون انتخابش کردیم حرف ما حساب نمی‌شه، اما حرف کسایی که ما انتخابشون نکردیم، حرف ما حساب می‌شه؟

شماره ۷۱۴

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟