تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۰۸ - ۰۸:۱۱ | کد خبر : 926

همه رفوزه‌هایی که یک‌وری به کوزه نرفتند!

گزارشی مختصر از مولتی میلیاردرهای اخراجی بنفشه چراغی اگر همیشه از مدرسه‌ رفتن فراری بوده‌اید و حالا با تلف کردن بخش عظیمی از سال‌های مفید عمرتان در سیستم آکادمیک، معتقدید که با وجود زور زدن‌هایتان، استعدادها و توانایی‌هایتان آن‌قدر در چهارچوب‌های این سیستم جا نمی‌شده‌اند که بالاخره شکسته و درب‌و‌داغان شده‌اند و از شما، همان […]

گزارشی مختصر از مولتی میلیاردرهای اخراجی

بنفشه چراغی

اگر همیشه از مدرسه‌ رفتن فراری بوده‌اید و حالا با تلف کردن بخش عظیمی از سال‌های مفید عمرتان در سیستم آکادمیک، معتقدید که با وجود زور زدن‌هایتان، استعدادها و توانایی‌هایتان آن‌قدر در چهارچوب‌های این سیستم جا نمی‌شده‌اند که بالاخره شکسته و درب‌و‌داغان شده‌اند و از شما، همان ربات مطیعی را ساخته‌اند که می‌خواستند، اجازه بدهید دستتان را به گرمی فشرده و این مطلب را تقدیمتان کنیم. اگر از ترس بدبخت شدن براثر ترک مدرسه حالا تبدیل به فرد بی‌کارِ صدالبته تحصیل‌کرده‌ای شده‌اید که هنوز هم بعضی شب‌ها کابوس امتحان می‌بیند، بگذارید هم‌دلانه با شما بگوییم که مدرسه‌ها خیلی وقت‌ها دروغ می‌گفتند. مدرسه‌ها اگر واقعا مدرسه بودند که، جدای از کنترل‌پذیری و تعیین تکلیف ماشینی، قدری هم منطق و گفتمان یاد بچه‌های مردم می‌دادند. منطقی ریاضی که بشود نحوه تعیین ارزش درستی/ نادرستی گزاره‌هایش را به زندگی واقعی هم تعمیم داد. منطقی که می‌گوید در صورتی که گزاره شرطی «اگر در مدرسه شاگرد ممتاز باشیم، در بقیه زندگی هم موفق می‌شویم» گزاره درستی باشد، دلیل نمی‌شود نقیض آن یعنی «اگر در مدرسه شاگرد ضعیف باشیم، در بقیه زندگی هم بیچاره‌ می‌شویم» هم لزوما گزاره درستی باشد. بیایید ببینیم چقدر از موفق‌ترین‌های جهان، تحصیلات عالیه مرتبط داشته‌اند. نه، اصلا بیایید برویم سراغ رفوزه‌هایشان، سراغ اخراجی‌هایی که حالا همه آن شاگرد‌ممتاز‌های میز‌اولی برایشان کار می‌کنند. ما هنوز هم بر سرحرفمان درباره درستی آن گزاره اولی هستیم، اما بیایید برای یک بار هم که شده، برویم سراغ همه آن‌هایی که نتوانستند استعداد‌ها و خلاقیت‌هایشان را توی جامیز کلاس جا‌ بدهند و تنها گوش‌به‌فرمان معلمشان بنشینند. هرچند استثنا، اما بیایید برویم سراغ همه میلیاردر‌های اخراجی.

میلیاردر ۲۱ ساله‌‌ای که سیکل دارد

همین که بخواهیم به دنیای امروز هم سرک بکشیم، یاد دیوید کارپ می‌افتیم. همان پسرکی که ۱۵ سالگی مدرسه را رها کرد و ترجیح داد توسط مادرش آموزش ببیند. در ۱۷ سالگی به ژاپن رفت تا در مهم‌ترین علاقه زندگی‌اش ـ‌برنامه‌نویسی‌ـ پیشرفت کند و بعد از بازگشت،‌ یک روز معمولی که مثل همیشه در آپارتمان مادرش پشت کامپیوتر نشسته بود، «تامبلر»، فورومی آن‌لاین و کاربرپسند برای وبلاگ‌نویسی را راه‌اندازی کرد. تامبلر به سرعتی باورنکردنی ۱۰۰ میلیون کاربر را به خود جذب کرد. روزانه بالای ۹۰ میلیون پست در این اپلیکیشن اجتماعی منتشر می‌شود و اوضاع آن‌قدر به همین روند صعودی پیش رفت که کمپانی‌های قدرتمند از گوشه و کنار دنیا خواهان خرید سهامی از وب‌سایت دیوید شدند. او با اولین فروش سهام تامبلر برای مادرش خانه خرید و چیزی نگذشت که در ۲۱ سالگی میلیاردر شد. شاید هم منصفانه نیست که در تقابل، ۲۱‌ ساله‌هایی که در دانشگاه به سر می‌برند، اگر دربه‌در دنبال وام نباشند، در بهترین حالت مشغول ارزان‌ترین مشاغل پاره‌وقت‌اند. دیوید کارپ، که تا کلاس هشتم تحصیلی سواد دارد، اما به گزارش گاردین موفق‌ترین جوان نیویورک است،‌ هرچند که خودش معتقد است خوشبخت‌ترینشان هم هست.

خوانش‌پریشی مولتی‌میلیاردر هزار چهره
سر ریچارد برانسون، از آن مولتی میلیاردر‌های همه‌فن‌حریف است که هر ور سر برگردانی، اثری از خود به جا گذاشته است. ریچارد برانسون، با دست خالی اما روابط اجتماعی خوبی که همواره توانایی عجیبی در برقرارکردنشان داشته است، با راه‌اندازی سلسه‌ شرکت‌های موسیقی فعالیت‌های اقتصادی خودش را شروع کرد. هنوز چیزی از تاسیس این شرکت‌ها نگذشته بود که برند «ویرجین برانسون» با شیبی باورنکردنی رشد کرد و دیری نگذشت که کار به ایجاد خطوط هواپیمایی «ویرجین آتلانتیک» هم کشید. اگر بی‌ربطی بین این دو عرصه شما را به تعجب آورده است، پس اجازه دهید اضافه کنیم که این کارآفرین فعال حوزه اقتصاد،‌ تا کنون گستره تجارت خود را در زمینه‌های پروازهای فضایی، شرکت‌های هواپیمایی، راه‌آهن، اینترنت، سیستم‌های کابلی، موسیقی، رادیو، لوازم آرایشی و بهداشتی، جواهرات، لوازم خانگی و صنایع غذایی، هریک تا حد مطلوبی از موفقیت پیش برده است. هضم همه این قابلیت‌ها، با درنظر گرفتن ناتوانی او در ادامه دادن مدرسه بعد از ۱۴ سالگی به علت خوانش‌پریشی، به مراتب دشوار‌تر هم خواهد شد.

henry-ford-american-industrialist-cars-made-in-usa-mass-production-detroit-freemasons-grand-lodge-of-new-york

از ترک مدرسه، تا فوردیسم!
هنری فورد، یکی دیگر از آن پسربچه‌هایی که بود که هیچ‌وقت علاقه‌ای به مدرسه نداشت و آخر سر هم قبل از ۱۵ سالگی مدرسه را ترک کرد. در عوض، عاشق ابزارات مکانیکی بود و همیشه مسئولیت تعمیرات وسایل خانواده و همسایه‌ها را برعهده داشت. هنری فورد با مزرعه‌داری نان شبش را کاسب می‌شد و هم‌زمان چیز‌هایی هم برای دلش می‌نوشت. کم‌کم به تعمیر ماشین‌های کشاورزی علاقه‌مند شد و بعد از ازدواج، دست زنش را گرفت و از مزرعه رفت و به‌خاطر مهارت‌های خارق‌العاده‌اش، به‌عنوان مهندس و تکنسین ارشد شرکت برق ادیسون استخدام شد. از همان زمان‌ها هم در خانه‌اش، به اختراع اتومبیل می‌پرداخت و آن‌قدری پیشرفت کرد که دست به اختراع خط تولید صنعتی زد و اولین خط تولید خودروی ارزان‌قیمت را راه انداخت و گرد‌وخاکی حسابی در اقتصاد جهان تولید کرد. فورد، بدون تحصیلات آکادمیک و با ایجاد تحولی تاریخی بر صنعت، نه‌تنها تا مدت‌ها متمول‌ترینِ زمانه‌اش بود، بلکه نظریه‌هایی صلح‌جویانه در زمینه‌های اقتصاد و جامعه‌شناسی نیز از خود به‌یادگار گذاشت و چنان تاثیری بر اقتصاد گذاشت که از آن به‌عنوان فوردیسم یاد می‌کنند. فکرش را بکنید، هیچ معلوم نیست اگر پدر دهقان ِهنری، در همان بچگی‌هایش وضعیت درسی پسر همسایه را توی سرش می‌زد و مجبورش می‌کرد مدرسه‌اش را ادامه دهد، هنری فورد اصلا تا آخر عمر از همان مزرعه کوچک، بیرون می‌آمد یا نه.

97h/02/huch/4978/21

ثروتمند‌ترین مردِ تاریخ
نام جان دی‌.راکفلر را هرکسی شنیده است. مردی که نه فقط به ثروت، که به دست‌به خیر بودنش، ـ‌هرچند به‌وضوح برای ظاهرسازی‌ـ هم مشهور است. اما آن‌چه خیلی‌هایمان از بنیان‌گذار کمپانی استاندارد اویل نمی‌دانیم، این است که پیش از گرایشش به صنعت نفت، در سن ۱۶ سالگی از مدرسه اخراج شد. پس از قدری پادویی و روی هم گذاشتن حقوق‌های بخور و نمیرش، به‌واسطه روحیه اقتصادی‌اش،‌ توانست روابط اجتماعی و محبوبیت قرص و محکمی به‌ویژه میان قشر فرودست برای خود دست‌وپا کند. مدتی دست به هرکاری زد تا وقتی که هم‌زمان با افتتاح اولین پالایشگاه‌های نفتی در اوهایو،‌ پتانسیل رشد را احساس کرد و چنان آن را چسبید که چیزی نگذشته،‌ شرکت یکه‌تاز راکفلر را تاسیس کرد. ورشکستگی‌ها و بالا و پایین‌ها و شدید‌ترین فشارها و استرس‌ها را تاب آورد و دست‌آخر، موفق شد کنترل سه‌چهارم صنعت نفت آمریکا را در دست بگیرد. راکفلر، سرمایه‌داری شد که در سال‌های آخری عمرش چندتایی دانشگاه و مدرسه تاسیس کرد و چندتایی هم از بیماری‌های کشنده جهان را در مناطق محروم ریشه کن کرد. اما بگذارید بهتان قول بدهم که راکفلر، نه این توان اقتصادی و نه سیاست‌های حرفه‌ای در روابط اجتماعی‌اش و نه اثرگذاری مستقیم خود و بعدتر خاندانش بر نظام سرمایه‌داری را از آن چند کلاس مدرسه‌ای که رفت، یاد نگرفت.

برای فیلم‌ساز موفقی بودن، فیلم دیدن کافی است!

حتم دارم خیلی‌هایتان از همان ابتدای کار حدس زده‌ بودید که قطعا نام کوئنتین تارانتینو هم در این لیست به چشم خواهد آمد. این کارگردان، بازیگر و فیلمنامه‌نویس آمریکایی، صرف‌نظر از این‌که چقدر حرفه‌ای است یا چقدر دوستش داریم، بی‌شک و تردید فیلم‌سازی موفق است. آن‌چه درباره او شگفت‌انگیز است، تحصیلات آکادمیک اوست. کوئنتین در ۱۵ سالگی از مدرسه اخراج شد و بعد از آن هرگز حتی به قصد اتمام دبیرستان پا به مدرسه نگذاشت. در عوض به کار پاره‌وقت در یک مغازه اجاره فیلم مشغول شد و برای این‌که موفق‌تر باشد، روز و شبش را به مرور تمام فیلم‌هایی که در دست داشتن، گذراند. این‌طوری بود که به قول خودش، تنها با فیلم بسیار دیدن، فیلم‌ساز شد. تارانتینو حالا برای خودش پدیده‌ای به حساب می‌آید که تا این‌جای کار برنده جوایز اسکار، گلدن گلوب، نخل طلای کن و جایزه بافتا در رشته‌های فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی شده است.

هرقدر از کارپ‌ها و فورد‌ها و تارانتینوها و همه آن اخراجی‌ها و مردودی‌های دیگری که اسمشان را نیاوردیم هم بگوییم، به هیچ برهانی ثابت نمی‌شود که اگر مدرسه نروید، موفق‌تر خواهید شد! با ارجاع به همان قوانین گزاره‌های شرطی که در ابتدا صحبتش بود، قصد ما نه در جهت اثبات، که در راستای ابطال همه آن احکام متزلزلی بود که در تقدیس سیستم‌های آموزشی صادر می‌شوند. به قصد رد ادعای بی‌اساسی که همه آن‌ بندگان خدا را که در مدارس سرکوب می‌شوند، به بدبختی جبری و دائمی محکوم می‌کند.

شماره ۶۷۹

 

برچسب ها: ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟