تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۹/۱۰ - ۲۱:۱۲ | کد خبر : 8574

هند همیشه درون خودش است!

درباره تجربه دانشجو بودن در هند هستی عالی طبع همین چند وقت پیش عکس جسدهایی که در صف سوزانده شدن روی زمین چیده شده بودند، دست به دست می‌شد، کرونای هندی اوج گرفته بود و بعد از مدت‌ها نگاه همه‌مان به سمت هند برگشته بود. یادم است که در یکی از همان روزها در ویدیوکالی […]

درباره تجربه دانشجو بودن در هند

هستی عالی طبع

همین چند وقت پیش عکس جسدهایی که در صف سوزانده شدن روی زمین چیده شده بودند، دست به دست می‌شد، کرونای هندی اوج گرفته بود و بعد از مدت‌ها نگاه همه‌مان به سمت هند برگشته بود. یادم است که در یکی از همان روزها در ویدیوکالی با دوستانم بحث سفر هند شده بود و آن‌هایی که چند صباحی را در هند گذرانده بودند، سفره دلشان را باز کردند و از این‌که چقدر در سفرهایشان به هند اذیت شده بودند، گفتند. چند وقت بعد دوست پزشکم خبر داد که به‌زودی برای تحصیل به هند می‌رود و گل ماجرا وقتی بود که خواهرم از فیلم‌های هندی خوشش آمده بود و روزانه حداقل پنج ساعت فیلم هندی در خانه پخش می-شد! خلاصه این‌که چند وقتی همه چیز در زندگی‌ام شبیه هند شده بود و درنهایت تصمیم گرفتم در این شماره از کلاسور کمی هندی‌بازی دربیاورم. پس با آبتین جاوید درباره تجربه دانشجو بودن در هند صحبت کردم. جاوید دانش‌آموخته رشته فیلم و تلویزیون از دانشگاه FTII هند است و قبل از آن دانشجوی تئاتر موزیکال هندی در مالزی بوده است.

اول از هر چیز، کمی از مسیری که برای رسیدن به هند طی کردی، بگو.

من از سال ۲۰۱۰ از ایران به سمت مالزی برای فعالیت هنری برون‌مرزی و انیمیشن‌سازی رفتم، ولی درنهایت با استاد خودم که در زمینه تئاتر هندی فعالیت می‌کرد، آشنا شدم و از دو سال بعد کم‌کم انیمیشن را کنار گذاشتم و با توجه به این‌که زمینه جشنواره نواحی را با پدرم داشتم و همیشه به رشته‌های هنری علاقه نشان می‌دادم و دقیقا به همین دلیل در ایران موفق نبودم، رشته خودم در ایران را رها کردم و تا مدتی در مالزی ماندگار شدم. وقتی به مالزی رفتم، مطمئن نبودم می‌خواستم چه کار کنم. قصد من انیمشین‌سازی بود، ولی بعد از مدتی متوجه شدم که استاد من، راملی ابراهیم، که نام ایشان در یونسکو به عنوان یکی از عناصر زنده میراث ناملموس آسیای جنوب شرقی و هند ثبت شده، در مالزی روی پروژه‌های مربوط به هنر بومی هند کار می‌کنند و در چند سبک به اوج رسیده بودند. من این شانس را داشتم که از طریق ایشان با سبک‌های مختلف تئاتر آشنا شوم. بعد از آن به هنر کلاسیک هندی علاقه‌مند شدم و حتی دیگر فکر انیمیشن را هم از سرم بیرون کردم. هند دارای چندین سبک تئاتر موزیکال است و من در یکی از سبک‌ها تخصص لازم را پیدا کردم و استادم من را به هند بورسیه کرد.

یعنی برای تحصیل در هند برنامه‌ریزی قبلی نداشتی؟

همین‌طور است. ما در مالزی چند کتاب با محتوای هندی چاپ کرده بودیم و در اولین دیدارم با سفیر هند ارتباط ما با سفارت شکل گرفت. من در سال ۲۰۲۰ از طرف دولت هند دعوت شدم که در یکی از ۱۰ دانشگاه اول دنیا در زمینه فیلم و تلویزیون، در هند درس بخوانم. این فرصت خیلی خوبی برای من بود، چون هم دانشگاه در رده بالایی قرار داشت، هم پیش‌زمینه کاری من تئاتر هندی بود و بر همین اساس امکان طرح موضوعات بیشتر با دانشجویان هندی وجود داشت. من قصد رفتن به دانشگاه هند را نداشتم و در واقع به آن‌جا دعوت شدم و بورس شدم.


چطور تخصصی را که در هند کسب کرده بودی، در ایران پیاده کردی؟


من در واقع تالیف رقص خوانده بودم و با توجه به این‌که ژانر من کاملا هندی بود، در سال ۲۰۱۷ با کوله‌باری از فرهنگ هندی به ایران برگشتم. تصمیم گرفتم همان علم را در نواحی ایران و در نمایش‌های بومی ایران پیاده کنم. در نواحی زیادی رفت‌وآمد داشتم و در تلاش بودم که اقوام مختلف را از طریق نمایش به هم نزدیک‌تر کنم. پیشینه خانوادگی من هم در همه این فعالیت‌ها اعم از مستند و جشنواره‌ای نقش داشت.


کمی درباره فضای آکادمیک دانشگاه‌های هند و به طور خاص دانشگاه خودت صحبت کنیم. عموما چطور محیطی دارند؟


شرایط هر دانشگاهی در هر کجای دنیا بر اساس امکانات و ویژگی‌ها و موقعیت‌ها متفاوت است. در ایران خودمان هم همین است. مثلا خیلی از دانشگاه‌ها هستند که خیلی خوب‌اند، اما وقتی حضوری به آن‌جا مراجعه می‌کنی، می‌بینی که چهارتا اتاق بیشتر نیستند! این‌ها تصویر رایجی از دانشگاه به ما نمی‌دهند و باورش سخت است که از دل همین دانشگاه کوچک اسامی درخشانی بیرون آمده‌اند. این به خاطر حضور اساتید یا روش تدریس و مدیریت دانشگاه است. اول بگویم که دانشگاه‌ها از لحاظ اتکا به این‌که از شما یک انسان خردمند بسازند، واقعا فضای عالی‌ای داشتند. امکانات کتابخانه‌ای بسیار در دسترس و راحت بود و برای گرفتن یک کتاب نفیس هزار مدل امضا گرفتن لازم نبود. دانشگاه ما آرشیو فیلم هند بود و چه چیزی کامل‌تر از این؟ ما حتی برای گرفتن حلقه‌های عتیقه فیلم هم دردسر نداشتیم. آرشیو فیلم‌های کیارستمی خودمان هم آن‌جا بود و هر کسی می‌خواست، می‌توانست حلقه فیلم را ببرد و در سینمای دانشگاه ببیند و ضمنا ورود برای دانشجوی فیلم و تلویزیون هم رایگان بود.
در درجه دوم می‌خواهم بگویم که یکی از ویژگی‌های خیلی خیلی خاص هند این است که اساتید فقط به یک موضوع محدود نیستند. مثلا اگر قرار است کسی شیمی درس بدهد، فقط شیمی بلد نیست، اسطوره و افسانه بلد است، ریاضی و فیزیک و هندسه بلد است و برای همین است که نگاه میان رشته‌ای دارند. وقتی به جامعه هند نگاه می‌کنیم، به طرز روشنی می‌بینیم که همه چیز در درون خودش در غلیان است. خود هندی‌ها یک اصطلاحی دارند که می‌گوید «هند همیشه درون خودش است»، یعنی هند همیشه در درون خودش سرریز می‌کند و چیزی بیرون نمی‌ریزد، و این است که باعث رشد هند می‌شود. در دانشگاه هم همین بود. اساتید خیلی می‌دانستند، فراتر از درس بلد بودند و بیشتر از کتاب برای ما حرف می‌زدند و واقعا ذهن دانشجو را طوری به سمت و سوهای مختلف پرتاب می‌کردند که شما اصلا به عنوان یک دانشجو انتظار نداری یک استاد تا این حد باسواد باشد! در کنار همه این‌ها اساتیدی بودند که هرگز دانشجو را ناامید نمی-کردند. خبری از پرخاش‌گری‌ها و تحقیرها نبود و صمیمیتی که وجود داشت، همه ما را تشویق می‌کرد. خود من همیشه برای حرف زدن با استادهایم ذوق داشتم.


چه چیزی باعث ایجاد این میزان از رفاقت بین دانشجو و استاد شده بود؟


یکی از دلایلش این بود که استادها در کنار دانشجوهای شهرستانی و نقاط مختلف هند در یک بلوک و خوابگاه بودند. یعنی به همان اندازه‌ای که دانشجوها در طول روز با اساتید برخورد داشتند، در زمان استراحت هم کنار هم بودند و بچه‌ها گاهی تا پنج صبح با استادها بحث و گفت‌وگو داشتند و استاد آن‌قدر درگیر مسائل دانشجو می‌شد و برعکس که بحث نمره کاملا کنار می‌رفت و روابط شکل خانواده می‌گرفت. مشکلات دانشگاه، مشکلات رشته‌های دیگر در همین شب‌نشینی‌ها حل می‌شد و به نظرم بقیه دانشگاه‌ها هم همین شرایط را داشتند، چون اکثر بچه‌ها با چنین فضایی آشنا بودند. در کنار این‌ها ماجرای دانشجویان مهمان هم جذابیت خودشان را دارند. شما در هند هستید و هم‌کلاسی‌هایی با ملیت‌های مختلف را می‌بینید و اساتید هم همین‌اند و همه با هم تبادل علم می‌کنند. وقتی در چنین فضایی هستید، حتی دلتان نمی‌خواهد به اندازه یک خرید رفتن معمولی از دانشگاه خارج شوید و ترجیح می‌دهید مدام در همان اتمسفر بین‌المللی بمانید. این‌ها نقاط قوت دانشجو شدن در هند است. در کنار این بهشتی که تصویر کردم، قطعا مشکلاتی هم هست.


مثلا چه مشکلاتی؟


مشکلی که برای بومی‌ها وجود داشت، هزینه دانشگاه بود و اوضاع همیشه به نفع دانشجویان خارجی بود. چون ارزش دلار به روپیه برای آن‌ها به‌صرفه بود. من هزینه‌ای پرداخت نمی‌کردم و این موقعیت را درک نمی‌کردم، ولی شاهد تحصن‌های دانشجوها بودم، کسانی که از نظر بهداشتی مشکل دارند، از نظر تغذیه و خوابگاه. اگر کسی قرار است از جیبش هزینه کند و برای تحصیل به هند برود، این را از من بشنود که آن‌جا برای کسی که هزینه می‌کند، دقیقا مثل ایران است. من هزینه نکردم و همه چیز عالی بود، ولی بچه‌ها با غذاهای سلف مشکل داشتند، با امکانات بهداشتی مشکل داشتند و…


با توجه به این‌که پس از اتمام دوران تحصیل امکان شهروند هند شدن نیست، صرف گرفتن مدرک باعث می‌شود که دانشجوهایی از ایران تصمیم به تحصیل در هند بگیرند؟


این یک معضل اجتماعی داخل ایران است که این طرز فکر را به وجود آورده که آن کسی که مدرک خارجی دارد، از دانشگاه خوبی آمده و باید او را پذیرفت. احتمالا می‌دانید که امضای نهایی بسیاری از دانشگاه‌های معتبر هند از انگلیس زده می‌شود، یا مدارک تحت لیسانس انگلیس هستند، بنابراین خیلی‌ها به هند می‌روند تا مدرک انگلیسی را بگیرند تا وقتی وارد ایران می‌شوند، برای خودشان اعتبار ایجاد کنند. جامعه و خانواده ایرانی تا حد زیادی درگیر مسئله مدرک‌گرایی و هزینه‌های حواشی تحصیل‌اند. این چیزها دست‌پخت پدر و مادرهای جامعه خودمان است و متاسفانه همین طرز فکر است که باعث می‌شود شاهد این ماجرا باشیم که دانشجو‌ها بدون هدف از ایران خارج می‌شوند و صرفا دنبال آن مدرک خارجی هستند. هند نشد، مالزی، مالزی نشد، ترکیه، ترکیه نشد، جزایر فلان و این کشورهای اروپایی که من اسم‌هایشان در ذهنم نیست. این مدرک‌ها خیلی با هم فرقی ندارند و این معضل اجتماعی فقط برای ایرانیان است و من شاهد این قضیه بوده‌ام. معضل این است که دانشجوهای این‌چنینی بی‌هدف‌اند. من دانشجویان ایرانی زیادی در هند دیده‌ام که فقط دنبال مدرک خارجی بودند و همه‌شان هم به محض برگشتن به ایران می‌گویند: «هند خوش گذشت.» نمی‌گویند که فلان تجربه را کسب کردیم، یا فلانی را پیدا کردیم تا با او مراوده تجاری داشته باشیم. دانشجوهای ایرانی خارج از کشور خیلی در این عوالم نیستند! من هم در هند این چیزها را دیده‌ام، هم در جاهای دیگر. بچه‌ها اول برای مدرک خارجی می‌آیند و بعد به دنبال موقعیت شغلی‌اند و من خیلی دیده‌ام که دانشجویان ایرانی کلا دنبال خوش‌گذرانی‌اند و اصلا درس نمی‌خوانند. در مقابل، مشقت دانشجویان بومی آن کشور را دیده‌ام که با چه زحمتی درس می‌خوانند. البته روی سخن من با کسانی که خارج از ایران مایه سربلندی خودشان و کشورشان و خانواده‌شان هستند، نیست. من دیده‌ام که خیلی‌ها برای گرفتن یک مدرک زبان معمولی به دبی، ترکیه، هند و حتی پاکستان و تاجیکستان رفته‌اند! فقط به خاطر مدرک خارجی!


گمان می‌کنم بیشتر دانشجوهای ایرانی‌ای که در هند هستند هم از همین قشرند؛ کسانی که به قول شما شیفته مدرک خارجی‌اند و اصولا از قشر مرفه جامعه‌اند.


ببینید، این‌جا دو نکته وجود دارد؛ نه آن دانشگاه‌های سطح بالا پذیرنده این دانشجویان سطح پایین هستند و نه این دانشجویان سطح پایین جزو طبقه کم‌درآمد جامعه‌اند! آن‌قدری درآمد دارند که بدون کار کردن و درس خواندن پول شش ماه تا یک سال را از پدر و مادرشان بگیرند. حرف من کلا با این قشر است، نه قشر زحمت‌کشی که باعث سربلندی مملکت است. بله دقیقا، من در هند از این قشر دانشجو خیلی دیده‌ام؛ قشری که دستش به دهانش می‌رسد و دلار می‌خرد و سطح دانش گفت‌وگوی معمولی هم ندارد. این‌ها به قصد مدرک خارجی و خوش گذراندن ایران را ترک می‌کنند، چون قشر متوسط رو به بالا هستند. من در خیلی از دانشگاه‌ها درس خوانده‌ام و خیلی با دانشجوها در ارتباط بوده‌ام و متاسفانه تمام آن‌هایی هم که ناراضی هستند، از همین قشرند! قشری که می‌توانند این کار را بکنند، هر طوری شده، کارشان را راه می‌اندازند و مدرک را می‌گیرند و خوش هم می‌گذرانند و وقتی به ایران برگردند، دو قورت و نیمشان هم باقی است.


و سوال آخر؛ دانشجوی هند بودن از نظر اجتماعی و فرهنگی در چه سطحی است؟


دانشجوی هند بودن از نظر اجتماعی خیلی خوب است، چون شما در فضایی هستید که به ایران نزدیک است. من در دانشگاه‌های آسیایی زیادی بوده‌ام و شک ندارم که هند یکی از دانشگاه‌هایی است که ایرانی‌ها در آن راحت‌اند. من هیچ‌وقت به خاطر پیشینه سیاسی کشورم چهره جالبی نداشته‌ام و هر بار گفتم ایرانی‌ام، همه یک قدم رفته‌اند عقب و احتمالا فکر کرده‌اند که قرار است بمب‌گذاری کنم! متاسفانه تصویرمان در آسیا مطلوب نیست. کلا ایرانی بودن سخت است. برای من مسجل شده که ایرانی بودن و ایرانی ماندن خارج از ایران خیلی دشوارتر است، اما تنها کشوری که برای ایرانی‌ها بسیار خوب است، هند است و اصلا قابلیت این را دارد ‌که خانه دوم ما باشد. ما با هندی‌ها پیوندهای فرهنگی زیادی داریم و هر بار که ایرانی بودنمان را ابراز می‌کنیم، بهتر پذیرفته می‌شویم. همیشه دانشجوی هند بودن، شهروند هند بودن هم در خود دارد و ایرانی‌ها جاده دانشجوی هندی بودن را برای ما صاف کرده‌اند و ما راحت می‌توانیم زندگی کنیم. خصوصا در نیمه غربی هند که به ایران و پاکستان نزدیک‌تر است. آن‌جا گاردی در برابر ما نیست و کلمات هم آن‌جا فارسی‌تر است. از نظر فرهنگی هم همین است، چون شما آن‌جا غریبه نیستید و همسایه‌اید. اقتصادشان به ما نزدیک است و برای ما ایرانی‌ها به‌صرفه است. زندگی در هند می‌تواند تمرین خوبی برای برخورد با زبان‌های کهن دیگر باشد. مهم‌ترین نکته این است که دانشجوی کدام دانشگاه هند شوید و چطور دانشجو شوید! شما به عنوان یک ایرانی حتی اگر با نمره صفر در دانشگاه هند مردود شوید، باز هم چندبرابر آدمی که بوده‌اید، مرتبه فکری‌تان رشد کرده. اگر کسی با افکار مثبت و خوب قصد تحصیل درست و پیشرفت در خارج از ایران را دارد، هند بهترین کشور است و هیچ جای دیگری را نمی‌توانم تجویز کنم، چون در تجربه خودم همه چیز عالی بوده.

***

سرزمینی برای کشف معنای زندگی

تهمینه عزیز‌زاده، فارغ‌التحصیل رشته منابع انسانی در یکی از دانشگاه‌های هند

قصه هند رفتن من به سال ۸۸ برمی‌گرده که بعد از پایان تحصیلم در رشته آمار و تدریس ریاضی و آمار و مشاوره تحصیلی تصمیم گرفتم با سوال ذهنی‌ای که اون روزها برام پیش اومده بود، بیشتر درگیر بشم؛ کشف معنای زندگی. اون روزها دوست داشتم بدونم دیگران در این کره خاکی چطور فکر می‌کنند، چطور زندگی می‌کنند و چطور به سوال‌هایی مثل معنای زندگی‌هاشون پاسخ می‌دن. شاید برای شما عجیب باشد، ولی چون خانواده من به‌سادگی قبول نمی‌کردند که من برای پیدا کردن این سوال‌ها رهسپار جایی بشم، از ادامه تحصیل به عنوان یه پوشش برای پاسخ به این سوال‌ها استفاده کردم. من دختری از خانواده‌ای به‌شدت حمایت‌گر، عاطفی و وابسته بودم و در سن ۲۵ سالگی در شرایطی بودم که برای آینده بهتر باید بند ناف عاطفی خودم را می‌بریدم تا استقلال فکری پیدا کنم. من بین کشورهای اروپایی، استرالیا، مالزی و هند، گزینه آخر را انتخاب کردم، چون جدا از مواردی که ذکر کردم، دوست نداشتم برای منی که هدف اصلی‌ام چیز دیگری بود، هزینه‌تراشی‌های زیادی شود. شهری که من انتخاب کردم، مرکز تدریس یوگا بود و به همین دلیل در طول سال افراد زیادی از اروپا و آمریکا در آن‌جا اقامت داشتند و من در کنار تحصیل امکان معاشرت و گفتمان با آن‌ها را هم داشتم. علی‌رغم این‌که ایرانی‌های آن‌جا در اکثر موارد سوییت مجزایی می‌گرفتند تا بیشتر اوقات با جامعه ایرانی دور خودشان معاشرت داشته باشند، من وارد یک خانواده هندی شدم و مثل یه عضو خانواده با آن‌ها زندگی کردم. با آن‌ها به معابد، مهمانی‌ها، عروسی‌ها و… می‌رفتم و سعی می‌کردم از نزدیک شرایط محیطی را درک کنم. یادم است که حتی برای انجام امور روزمره‌ام سعی می‌کردم حداقل کمک‌ها را از دوستان ایرانی‌ام بگیرم و تا حد ممکن روی توانایی‌های شخصی که شاید در وجودم پنهان بود، تکیه کنم.
درباره فضای آموزشی حرف زیاد است. دانشگاه ما یک ساختمان قدیمی حدودا ۲۰۰ ساله با معماری انگلیسی داشت. فضای کلاس‌ها بزرگ بود و اساتید من عموما دوران تحصیلاتشان را در آمریکا گذرانده بودند، چون رشته من مدیریت منابع انسانی بود. از نظر رفتار، اساتید من بسیار پسندیده با دانشجو برخورد می‌کردند و حتی پیشنهاد می‌دادند که هر زمان کتابی احتیاج دارم، از آن‌ها درخواست کنم تا در اختیارم قرار دهند. فضای دانشگاه تقریبا بین‌المللی بود، چون تا جایی که یادم است، ما هم‌کلاسی‌های کره‌ای و چینی هم داشتیم. یک چیزی را همین‌جا می‌خواهم اضافه کنم؛ این‌که متاسفانه ایرانی‌ها نگاه مثبتی به هند ندارند. به هند می‌روند، ولی نگاه نژادپرستانه هم دارند! یک بار برای گرفتن یک امضای کاری وارد اتاق یکی از مسئولین خانم در هند شدم و او با توپ پر خطاب به من گفت: «چرا شما انقدر خودتان را برتر می‌بینید؟ با این‌که در کشور خودتان نیستید و به این‌جا می‌آیید، هم‌چنان ازخودراضی و فخرفروشید.» حق هم داشت. فضای شهری که من در آن‌جا بودم، توریستی بود و محیطش بسیار بهتر از تصورات ما ایرانیان بود. قضاوت‌های ما بیشتر بر مدار احساسات است تا عقل. آن اوایل چنان من را ترسانده بودند که برای یک ماه ماشین کرایه کرده بودم تا با هندی‌ها کمترین میزان برخورد را داشته باشم! البته دلیل دیگر این تصمیم این بود که بیشتر اوقات برق کل شهر می‌رفت و شب‌ها ظلمات مطلق می‌شد. اما من بعد از یک ماه تصمیم گرفتم مسیر دانشگاه را پیاده بروم تا از نزدیک با مردم تعامل داشته باشم. هند برای من انتخاب منحصربه‌فرد و راحتی بود، مثلا چون مدرک زبان نمی‌خواست. البته یکی از عواملی که بیشتر ایرانی‌ها هند را انتخاب می‌کنند، مدرک زبان است. دیگری هزینه تحصیل و زندگی است. هند مثل یک پله ترقی است، به این امید که بشود از طریق آن به اروپا یا آمریکا رفت. دیگری نزدیکی فرهنگی است.
واقعا نمی‌شود همه آن روزها و احساسات را در چند جمله خلاصه کرد. اولین چیزی که درباره هند در ذهنم است، رنگ‌ها و جشن‌هاست. عجیب‌ترین چیز در هند نوع تفکراتشان است. یک خاطره کوتاه یادم آمد. یک بار یکی از آهنگ‌های همایون شجریان را با صدای بلند گذاشته بودم و صاحب‌خانه دم در خانه‌ام آمد و وقتی زنگ زد، انتظار داشتم بگوید صدای موزیک را کم کنم. ولی در کمال تعجب تعظیم کرد و تشکر کرد که خدای موسیقی را وارد خانه‌اش کردم! هند به هر لحاظ کشور منحصربه‌فردی است و من بهترین تجربه‌های زندگی‌ام را در آن‌جا داشتم.

چلچراغ۸۲۰

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟