تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۲۴ - ۰۴:۵۸ | کد خبر : 3400

هیچ‌هایک تا ماه!

وقتی هیچ‌هایکرها و بک‌پکرها جغرافیا را کوچک می‌کنند نسیم بنایی ۱۷ ساله بود و تنها ۱۰ فرانک ته جیبش داشت، البته دیپلمی هم از مدرسه پاریس گرفته بود که بعید به نظر می‌رسد هیچ‌وقت به کارش آمده باشد. آندره بروژیرو اهل فرانسه است، اما اهل فرانسه نیست؛ چطور ممکن است کسی که از ۱۷ سالگی […]

وقتی هیچ‌هایکرها و بک‌پکرها جغرافیا را کوچک می‌کنند

نسیم بنایی

۱۷ ساله بود و تنها ۱۰ فرانک ته جیبش داشت، البته دیپلمی هم از مدرسه پاریس گرفته بود که بعید به نظر می‌رسد هیچ‌وقت به کارش آمده باشد. آندره بروژیرو اهل فرانسه است، اما اهل فرانسه نیست؛ چطور ممکن است کسی که از ۱۷ سالگی به دور دنیا سفر کرده و خاکِ بیش از ۱۳۵کشور دنیا را به چشم دیده، با پاهایش پیموده و با دست‌هایش لمس کرده، متعلق به یک کشور باشد؟ البته شاید خیلی‌های دیگر باشند که بیش از این ۱۳۵کشور را دیده و از آن نوشته باشند، اما شکل سفرهای آندره فرق دارد. این سفرها آن‌قدر فرق دارد که او را به جایزه بزرگ‌ترین مسافر دنیا می‌رساند. سفرهایی که با ۱۰ فرانک شروع شد و به کوهی از خاطرات هیجان‌انگیز تبدیل شد. آندره همه این سفرها را به صورت هیچ‌هایک از سر گذرانده و در طول سفر به طور متوسط ۱دلار در روز خرج کرده‌است. یعنی سفر او به این شکل بوده که کنار جاده می‌ایستاده، انگشت شَست خود را به راننده‌ها نشان می‌داده و یکی بالاخره لطف می‌کرده و او را تا جایی می‌رسانده است. حتما آن‌ها که چند ماه یا چند سال کار می‌کنند و چندین میلیون پول در حساب خود ذخیره می‌کنند تا یک هفته به سفر خارجی یا داخلی بروند، نمی‌توانند چنین چیزی را باور کنند. اما چیزهای باورنکردنیِ بیشتری در مورد آندره وجود دارد. او نه‌تنها با خودرو و موتور به صورت هیچ‌هایک سفر کرده بلکه از هواپیما، قطار، کشتی و حتی کرجی هم برای هیچ‌هایک استفاده کرده‌است. در خاطرات او، به وسایل‌نقلیه دیگری اشاره نشده، اما امکان دارد او حتی با قاطر و اسب هم به صورت هیچ‌هایک، مسافتی را پیموده باشد. این مارکوپولوی جسورِ فرانسوی، سفر خود را در سال ۱۹۵۵ آغاز کرده و در سال ۱۹۵۸ به کنگو رسیده؛ در آن زمان مجبور شده خدمت سربازی خود را انجام بدهد و به همین خاطر تا سال ۱۹۵۹ آن‌جا می‌ماند و در جوار سربازهای کنگویی، در لباس مقدسِ سربازی خدمت می‌کند. حالا این‌که قانون چگونه چنین چیزی را ممکن ساخته، بماند اما او که توانسته خلبان هواپیما را راضی به هیچ‌هایک کند لابد راهی هم برای قانع کردن فرمانده پیدا کرده که سربازی‌اش را این‌طوری بگذراند. به هر حال، سربازی که تمام می‌شود دوباره شال‌وکلاه می‌کند و به کنار جاده می‌رود تا به مقصد بعدی برسد. به کانادا که می‌رسد، لنگر می‌اندازد، البته تنها برای سه سال که به عنوان مترجم کار می‌کند. کمی پول پس‌انداز می‌کند و دوباره راهیِ دیارِ بعدی می‌شود. در طول این سفرها چندین بار به زندان می‌افتد و آزاد می‌شود. چند بار دارایی‌هایش به سرقت می‌رود و چندین بار فرشته مرگ را به چشم می‌بیند، اما تسلیم نمی‌شود. یک‌شب کنار هیپی‌های سان‌فرانسیسکو، شبی دیگر در کنار قاتل‌های تفنگ‌به‌دستِ برونئه‌ای و یک شب در کنار بودایی‌های بانکوک؛ هیچ روزی بدون ماجرا نگذشته‌است. در هند، یوگا مطالعه می‌کند و در کامبوج به چادر پناهندگان، پناه می‌برد. ۱۸ سال بعد، ۴۰۰ هزار کیلومتر از خاک زمین را زیر پا گذاشته و دوباره به خانه بازگشته است. حالا وقت آن است که قلم به دست بگیرد و از ماجراجویی‌هایش بگوید؛ وقتی نوشت و نوشت، باید نامی روی کتابش بگذارد، نامی که می‌تواند دستاورد تمام این ۱۸ سال سفر و رایگان‌سواری‌ها باشد. «زمین چیزی نیست جز یک کشور!» این نامی است که آندره روی کتابش می‌گذارد؛ این عنوان در حقیقت بزرگ‌ترین درسی است که او از این ماجراجویی‌ها گرفته است. البته کتاب که تمام شد، آندره احساس کرد که هنوز هم می‌تواند مثل همان ۱۸ سالِ گذشته سفر کند و چند وجب زمینِ باقی‌مانده از این کره‌خاکی را هم به چشم ببیند. پس دوباره راهی دیارهای نادیده شد. حالا بعید نیست یک روز هم کنار جاده‌ای نزدیک به ناسا بایستد و به محض این‌که سفینه‌ای خواست به فضا پرتاب شود، خودش را با ترفندهایی که در این سال‌ها آموخته وارد فضاپیما کند تا به شیوه هیچ‌هایکرها به فضا هم سری زده باشد. به هر حال او ثابت کرده که هیچ‌هایکرها به هرجایی که بخواهند و به هر شیوه‌ای می‌توانند سفر کنند.

آندره بروژیرو، معروف‌ترین هیچ‌هایکر دنیا

آندره بروژیرو، معروف‌ترین هیچ‌هایکر دنیا

دکترای زندگی به مدد انگشت شَست
آندره جزو معروف‌ترین هیچ‌هایکرهای دنیا است، اما او تنها کسی نیست که به این شیوه سفر کرده‌است. هیچ‌هایکرها و بک‌پکرهای بسیاری در دنیا وجود دارند که چون شیفته سفر هستند، کمبود مالی نمی‌تواند دست‌وپای‌شان را ببندد. آن‌ها به خاطر کمبود پول، اسیر جغرافیا نمی‌شوند، بلکه با ریسک‌پذیری‌ها و ماجراجویی‌های خود، جغرافیا را به بند می‌کشند. زمین‌وزمان را زیر پا می‌گذارند و داستان‌های باورنکردنی مثل آندره به ثبت می‌رسانند. لودویک اوبلر یکی دیگر از سیاحانِ هیچ‌هایکری بود که کمی دیرتر از آندره جسارت به خرج داد و وارد دنیای هیچ‌هایکرها شد، اما این چیزی از ارزش‌های او کم نمی‌کند! لودویک تا ۲۵سالگی سرش به درس‌وکتاب بود و کسی هم از وجودش خبر نداشت تا این‌که ناگهان به سرش زد دنیا را بپیماید. البته خیلی‌ها در سنین مختلف به سرشان می‌زند که دنیا را زیر پا بگذارند، بعضی‌ها هم از وقتی چشم باز می‌کنند می‌خواهند دنیا را بگردند، اما تعداد کمی هستند که این رویا را عملی می‌کنند، لودویک یکی از آن تعدادِ اندک بود که در پنج سال، دور دنیا از جمله ایران را هم گشت. البته او در این سفر از کمکِ دست‌کم یک‌هزار و ۳۰۰ راننده در دنیا بهره گرفت تا بتواند چنین عمل بزرگی را انجام بدهد و در نهایت به جایزه پیر لوتی (جهان‌گردِ بزرگ فرانسوی) دست پیدا کند. او در ۲۵سالگی جوان آس‌وپاسی در فرانسه بود، اما احتمالا ناگهان دریافته که در کشوری جهان‌گردخیز متولد شده و باید مانند اکثر هم‌وطن‌هایش نامش را در میان جهان‌گردان به ثبت برساند. اما چون پول‌وپَله درست‌وحسابی در اختیار نداشت، راه هیچ‌هایکرها را در پیش گرفت؛ شاید هم می‌خواست دُوز هیجان سفرش را بالا ببرد. به هر حال سفر را با کوله‌ای به یاریِ انگشت شستش آغاز کرد و در ۳۰ سالگی به نقطه اول بازگشت تا مثل همه جهان‌گردان خاطراتش را روی کاغذ بیاورد. خودش معتقد است در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ که کل دنیا را به این شیوه سفر کرده، «دکترای زندگی» را دریافت کرده است. او به شیوه هیچ‌هایک خودش را در یک کِشتی جا کرده و اقیانوس اطلس را پیموده است و حتی سورتمه‌ای به صورت هیچ‌هایک گرفته تا یخ‌های قطب را طی کند. او حتی در طول همین سفر با دختر رویاهایش در پاناما در سال ۲۰۰۵ آشنا شده و کمی بعد با او ازدواج کرده‌است و اکنون هم به عنوان سخنران، از تجربیات سفرهایش به‌ویژه برای کودکان سخنرانی می‌کند.

این بک‌پک به‌دوش‌ها
لودویک به لطف هیچ‌هایک هم دنیادیده شد هم سروسامان گرفت. اما بعضی‌ها از قبل سروسامان گرفته‌اند و مدت‌هاست با هم زندگی می‌کنند که ناگهان تصمیم می‌گیرند همه‌چیز را بگذارند و بروند. البته خیلی‌ها در مرحله تصمیم باقی می‌مانند و با یک حساب دودوتا چهارتا و نگاهی به جیبِ مبارک‌شان به این نتیجه می‌رسند که بهتر است بمانند و بسوزند و بسازند. اما سینتیا و همسرش حتی با نگاه به جیب‌های خالی‌شان ناامید نشدند و با توکل به قدرت انگشت شست، کوله‌ای به دوش انداختند و راهی کنار جاده شدند تا دور دنیا را بگردند. حالا یک‌سال از سفرهای هیچ‌هایکیِ آن‌ها می‌گذرد. به نظر می‌رسد این رایگان‌سواری‌ها بدجور به دهان‌شان مزه داده چون تازه خاطره‌نویسی از این ماجراجویی‌های ارزان را شروع کرده‌اند و قرار است همین‌جور داستان‌های تازه تعریف کنند. آن‌ها هرچند وقت یک‌بار در مجله «خانه به دوش» قصه‌ای تازه از ماجراهای هیچ‌هایکیِ خود می‌گویند و بسیاری را با همین داستان‌های بامزه، شیفته سفر ارزان به شیوه هیچ‌هایک کرده‌اند. در حالی‌که همه انتظار دارند آن‌ها از خطرات و ناامنی‌های سفر به این شیوه برای‌شان بگویند، این‌طور نوشته‌اند که بزرگ‌ترین خطر برای‌شان، افزایش وزن است؛ آن‌ها می‌گویند هر کسی مشغول غذا خوردن باشد تعارفی می‌کند و این زن‌وشوهر که نمی‌خواهند کسی از آن‌ها ناراحت شود، در طول راه ناخنکی به غذای همه می‌زنند. همین ناخنک‌های کوچولو باعث افزایش وزن‌شان شده که از نظر خودشان بزرگ‌ترین خطر در طول سفرهای‌شان محسوب می‌شود. جالب است که آن‌ها همه‌چیز را با نیت خودشان می‌بینند. یعنی می‌گویند هر بار وارد کشور جدیدی می‌شوند و می‌خواهند به‌صورت هیچ‌هایک مسافتی را با وسیله‌ای طی کنند، به این فکر می‌کنند که نیت‌شان خوب است پس آدمِ خوبی هم بر سر راه‌شان قرار خواهد گرفت. البته یک بار هم سوار بر خودروی زن‌وشوهرِ دیگری می‌شوند که در میانه راه ماشین خراب می‌شود و مجبور می‌شوند دسته‌جمعی ماشینی به صورت هیچ‌هایک بگیرند، اما به نظر می‌رسد تا به حال واقعا همه‌چیز به خیروخوشی گذشته و خطری جز افزایش وزن تهدیدشان نکرده است. اما اگر این زوج بچه‌دار شوند چطور؟ آیا باز هم می‌توانند این‌طور دل به دریا و کوه و دشت و بیابان بزنند و با هر غریبه‌ای هم‌سفر شوند؟ از آن‌جا که در دنیای هیچ‌هایکرها و بک‌پکرها، چیزی به عنوان «نمی‌توانم» و «نمی‌شود» معنایی ندارد، می‌توان انتظار داشت که با وجودِ بچه هم راهی برای خود پیدا می‌کنند.

هیچ‌بات، ربات هیچ‌هایکر کانادایی

هیچ‌بات، ربات هیچ‌هایکر کانادایی

از هیچ‌هایک تا هیچ‌بات
سایت «بک‌پکر» به‌روزترین توصیه‌ها و پیشنهادها را برای کسانی دارد که می‌خواهند با کودک خود به سفرهای هیچ‌هایکی بروند و حتی کودک‌شان را طوری بار بیاورند که در بزرگ‌سالی برای خودش یک‌پا هیچ‌هایکر و بک‌پکر باشد. از نظر آن‌ها تبدیل کردنِ کودک به یک هیچ‌هایکرِ قهار، به سادگی شمردن از یک تا ۱۰ است. البته شیفتگان هیچ‌هایک از کودکان هم فراتر رفته‌اند و هیچ‌هایکری را به ربات‌ها هم یاد داده‌اند! باورش شاید کمی سخت باشد اما «هیچ‌بات» رباتی بود که شیفتگان هیچ‌هایک ساختند و به دنیا معرفی کردند. قضیه از این قرار بود که یک روز دیوید هریس اسمیت از دانشگاه مک‌مستر و فراک زلر از دانشگاه ریرسون در کانادا با هم گپ می‌زدند که به ایده «هیچ‌بات» رسیدند. هیچ‌بات، رباتی است که خیلی ساده طراحی شده و تنها نقطه جذابش، انگشت شستی است که به بالا گرفته تا بتواند سفر هیچ‌هایکی داشته‌باشد. این ربات توانایی راه رفتن ندارد، بلکه فقط می‌تواند ماشینی به صورت هیچ‌هایک بگیرد؛ راننده او را سوار می‌کند و در مقصدی که در راهش باشد پیاده می‌کند. هیچ‌بات در حقیقت یک محک اجتماعی در زمینه هیچ‌هایک کردن بود که سفر خود را از کانادا آغاز کرد و یک روز از آلمان سر درآورد تا این‌که به دست خرابکارها افتاد و با ناجوانمردی از دنیای هیچ‌هایکری کنار زده‌شد. اما در همین مدت هم به همه ثابت کرد حتی یک ربات می‌تواند سفری ارزان به دور دنیا داشته باشد.

یک جو جرئت
ربات‌هایی مانند هیچ‌بات و هیچ‌هایکرهای بزرگی مانند آندره و لودویک به آدم‌ها یاد می‌دهند که سفرهای ارزان در هر شرایطی ممکن و شدنی هستند. شاید این روزها در برخی از نقاط دنیا به دلایل مختلف، هیچ‌هایکرها کم شده باشند، برخی به خاطر ارزان شدنِ بلیت‌های هواپیما، دیگر تمایلی به ریسک کردن و سفر با غریبه‌ها نشان نمی‌دهند. برخی با دیدن فیلم‌های ترسناکی مثل «سلاخی با اره در تگزاس» دچار وحشت شده‌اند و عده‌ای هم از ترس آدم‌ربایی‌ها و بدبختی‌های احتمالی، عقب نشسته‌اند و وارد این بازی هیجان‌انگیز نمی‌شوند. اما هیچ‌هایکرهای حرفه‌ای دست از تلاش برنداشته‌اند، آن‌ها نهادها و جامعه‌های مختلفی تشکیل داده‌اند و سعی می‌کنند با برگزاری جلسه‌ها و دورهمی‌ها، این فرهنگ را در میان علاقمندان به جهان‌گردی گسترش بدهند. بزرگی و وسعت زمین، حجم زیادِ ناشناخته‌ها و غریبه‌هایی که در آن قرار دارند و وجود مرزهای متعدد، باعث می‌شود خیلی از افرادِ جسور، خود را از این ماجراجوییِ بزرگ محروم کنند. اما اگر یک روز دل و جرئت به خرج بدهند، شاید مثل آندره دریابند که «زمین چیزی نیست جز یک کشور!»

 

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟