مرثیهای برای یک مکان از دست رفته
۱
اگر شما هم مثل من یکی از آن ۱۴۰۹ نفری باشید که به عضویت کانال تلگرامی فرهنگستان هنر درآمدهاید لابد باید درست مثل من برای پیدا کردنش تا قعر چاه تلگرامتان پایین بروید تا به لوگوی آن برسید. اگر شما هم مثل من از کسانی باشید که برایشان مهم است یک مجموعه چقدر به زیباییشناسی بصری چیزی که به مخاطبش نشان میدهد اهمیت میدهد، لابد اعصابتان خرد میشود که میبینید لوگوی کانال تلگرامی مجموعه بزرگی به نام فرهنگستان هنر همان نشان تلگرام است که فقط زیرش با نستعلیق کامپیوتری نوشتهاند فرهنگستان هنر. اگر مثل من کمی صبور باشید و حوصله داشته باشید داخل کانال را هم نگاهی بیندازید متوجه میشوید که آخرین فعالیتهای فرهنگستان هنر در ۴۰-۳۰ روز گذشته چند همایش بوده است که مهیجترینشان «هفته فرهنگی جمهوری آذربایجان» و «کودک به عنوان مخاطب اصلی هدف جامعه سینمایی» است. اگر حوصله داشته باشید و این عنوانها و یکی دو عنوان دیگر را در گوگل جستوجو کنید، لابد میبینید که در عکسهای همایشها معمولا تعداد آنهایی که آن بالا پشت میز نشستهاند و حرف میزنند از تعداد آنهایی که آن پایین نشستهاند و چرت میزنند هم کمتر است.
اگر از کسانی باشید که هنوز نمایشگاه کتاب رفتن را ترک نکردهاند لابد یکی دو ماه پیش به نمایشگاه رفتهاید و لابد با دیدن اسم انتشارات فرهنگستان روی بنر اطلاعرسان در ابتدای ردیف غرفهها از آن رد شدهاید. اگر مثل من تصادفا امسال تصمیم گرفته باشید به غرفه بروید لابد دیدهاید که غرفه پرو پیمانی است از کتابهای هنری که خیلیهایشان میتوانند کتابهای مرجع باشند. کتابهایی که به قلم مترجمان نامآشنایی از قبیل فرزانه طاهری و نسترن پاشایی ترجمه شدهاند و عموما از سرفصلهای کنجکاویبرانگیز تاریخ هنر هستند. البته که اگر تا اینجا پیش رفته باشید احتمالا تاریخ چاپ کتابها را هم نگاهی انداختهاید و لابد دیدهاید که بیشتر آنها در دوران ریاست قبلی، پیش از آنکه علی معلم فرهنگستان را به یکی از عقیمترین مراکز فرهنگی و هنری تبدیل کند چاپ شدهاند. اگر شما هم از تعدد ناشرانی که هیچ چیز برای عرضه ندارند، اما با هیاهوی تبلیغاتی گوش فلک کتاب را کر کردهاند دل پری داشته باشید لابد برایتان این سوال پیش آمده که چطور ممکن است این حجم از کتابهای درست و حسابی این همه مغفول مانده باشد و خاکگرفته که هنوز بشود چاپهای ۱۵ سال قبلش را هم در کتابفروشیها پیدا کرد.
حالا اگر واقعا دیوانه باشید و تصمیم بگیرید درباره اساسنامه فرهنگستان هنر هم چیزهایی بدانید احتمالا با دیدن این عبارت دیگر حسابی برق از سرتان میپرد. فرهنگستان هنر قرار بوده است مکانی برای «فعالیتهای اثرگذار در فرهنگ کشور» باشد. سوال بزرگ این است: فرهنگستان قرار بوده است با برگزاری یک همایش درباره شیوه خاص مقرنسسازی در معماری دامغان یا چاپ کتابهایی که بعد از پانزده سال هنوز چاپ اولشان تمام نشده است این کار را انجام دهد؟
۲
احتمالا تنها جای فرهنگستان هنر که کمی شبیه عبارت «مکانی برای» فعالیتهای اثرگذار در فرهنگ کشور بود رواق فرهنگستان بود. رواق کوچک حاشیه خیابان ولیعصر، که لمیده زیر سایه دو خیابان پررفت و آمد ولیعصر و طالقانی نقطه آرامشی دلچسب برای چند دقیقه نشستن و دور شدن از جریان پرشتاب روزمرگی بود. نمونهای از یک معماری دلچسب با ستونهایی که سعی کرده است دورههای مختلف تاریخی معماری ایرانی از دوره هخامنشی تا عصر اسلامی را یکجا جمع کند، سقفی که با ساختار فلزیاش معماری مدرن را به خاطر میآورد، رنگ سبزی که گذشته از اشارت سیاسی مجموعه به انقلاب ۱۳۵۷ فضا را از خاکستری دودگرفته خیابان کهنسال جدا میکند و البته آب و نقش همیشگی آن در زیباییشناسی ایرانی و شرقی. یکی از معدود نمونههای موفق مبلمان شهری که توانسته بود به چیزی فراتر از یک نیمکت برای نشستن بدل شود و تا حدی به چیزی که در اساسنامه فرهنگستان ذکر شده است، نزدیک شود. یک پاتوق کوچک که در طول روز میزبان گروههای مختلف مردمی بود. صبح و عصر میزبان عابران خستهای که در جستجوی لحظهای آرامش میتوانستند با معماری فراموش شده سرزمینشان آشتی کنند و شبها پناهگاه گروههای سنی جوانتر که آن را به چشم یک پاتوق فرهنگی برای نواختن موسیقی یا فعالیتهای هنری دیگر میدیدند.
حالا به جای همه اینها یک ردیف شیشه زمخت وجود دارد که خیلی زود، ظرف انگار این شهر یاترای همین چند روز رواق فرهنگستان را هم به یک اثر موزهای، یک دکور عقیم و خنثی هنرمندانه که ارتباطی حقیقی با فرهنگ در حال عبور از خیابان ندارد و فقر برای تماشا ساخته شده است، بدل کرده است. شیشههایی که درست به ضخامت دیوار جدیای هستند که میان هنر ایرانی و مخاطب عام کشیده شده است و ظاهرا عدهای از هرگونه مخدوش شدن این دیوار به شدت بیزارند. نگارنده بسیار امیدوار است تا پیش از روز انتشار این نوشته شیشهها برداشته شده باشند و رواق بار دیگر در دسترس همه شهروندان قرار گرفته باشد، اما حتی این اتفاق فرضی هم چیزی از این واقعیت کم نمیکند که پاتوقهای فرهنگی تهران به سرعت و با روندی عامدانه در حال محو شدن و از میان رفتناند. زیرگذر چهارراه ولیعصر که به سرعت محتوای فرهنگی پارک دانشجو و تئاتر شهر را تحت تأثیر قرار داد و فضای فرهنگ عامه پیرامون آن را از میان برد، تغییر کاربری سریع میدان انقلاب که رفتهرفته راسته کتابفروشی آن را استحاله کرده است و نمونههای بسیار دیگری از این دست گواهی این حقیقتاند که تمایلی، شاید ناخودآگاه، در مدیریت شهری تهران وجود دارد که تمایل دارد فضای عمومی شهر را تنها به وجه کاربردی عبور و مرور تقلیل دهد و امکان ماندن در این فضا، نه بهعنوان یک مسیر که به عنوان یک مقصد را از میان ببرد. تهران هنوز از خیابانهایش میترسد. تهران در وحشت از خیابانهایش دارد به سرعت خودش را میبلعد. این شهر یارای زلزدن به چشمان خودش را ندارد.
شماره ۷۱۲