تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۵ - ۱۰:۴۷ | کد خبر : 1941

کافه رویا

پرونده: یک پرونده تفاهم آمیز(چرا کافه ها دیگر محل تولید فکر نیست؟) جامعه‌ای که دیگر هدایت و شاملو نمی‌سازد شمیم شرافت – عصر کجا بریم؟ – بریم کافه؟ – بریم کافه چی‌کار؟ – یه چیزی بخوریم… – بریم. اول از همه باید این تمایز را قائل شد. کافه‌تریا با کافی‌شاپ تمایز دارد. اگر حوصله‌مان سر […]

پرونده: یک پرونده تفاهم آمیز(چرا کافه ها دیگر محل تولید فکر نیست؟)

جامعه‌ای که دیگر هدایت و شاملو نمی‌سازد

شمیم شرافت

– عصر کجا بریم؟
– بریم کافه؟
– بریم کافه چی‌کار؟
– یه چیزی بخوریم…
– بریم.
اول از همه باید این تمایز را قائل شد. کافه‌تریا با کافی‌شاپ تمایز دارد. اگر حوصله‌مان سر رفته است و هوس میلک شیک کرده‌ایم، به کافی‌شاپ می‌رویم و اگر دنبال فضایی برای بحث و گفت‌وگو باشیم، باید به کافه‌تریا سری بزنیم. مناقشه بر سر همین است؛ آمیختگی دو مفهوم به‌شدت متضاد با یکدیگر و مصرفی شدن آن‌چه برای فرهنگ است. افراد به چه دلیل به کاف (معلوم نیست کافی‌شاپ یا کافه) می‌روند؟ برای این‌که جای دیگری برای رفتن ندارند و دیداری با یکدیگر تازه کنند. این روزها اگر کسی قصد تفریح داشته باشد و دیگری قصد کسب درآمد، کافه و رستوران بهترین گزینه است. چراکه افراد زیادی اوقات فراغت خود را برای آشنایی و دیدار یکدیگر در این مکان‌ها سپری می‌کنند.
افراد به کافه می‌روند برای این‌که برخی کافه‌ها محلی برای تشخص هستند. کافه‌های بالای شهر، برای ملاقات اشخاص ثروتمند که عمدتا همدیگر را می‌شناسند، ساخته شده‌اند. اگر شما غریبه‌ای با ظاهر معمولی باشید، فشار اجتماعی محیط به‌قدری خواهد بود که ترجیح می‌دهید وارد این محل نشوید.
کافه گاهی اوقات محلی برای قرارهای کاری و درسی و اداری است. شما برای خوردن نیامده‌اید. هدفتان از پیش مشخص است.
اما برخی افراد به کافه می‌روند تا فکر کنند، حرف بزنند و از این فضای عمومی برای بسط اندیشه استفاده کنند. این مهم‌ترین کارکرد کافه‌ها به‌زعم هابرماس است. کافه برای هابرماس مامنی است برای بسط و ایجاد فضای عمومی. این فضا که نه آلوده به سیاست است و هم‌چنین از فضای خصوصی خانه نیز بریده است، شرایطی است که در آن می‌توان به تبادل افکار پرداخت. هابرماس معتقد است که در فضای روم و یونان باستان مردان برای تبادل آرا در محیط‌هایی جمع شده و با یکدیگر به گفت‌وگو می‌نشستند. کافه‌ها در ایران نیز سابقه‌ای طولانی دارند و از دوران صفویه در ایران به‌مرور برای تجمع مردان جا افتادند (زن‌ها متاسفانه نه در فضای عمومی هابرماس جای داشتند و نه در کافه‌های سنتی). کم‌کم کافه شکل سنتی خود را از دست می‌دهد، دیگر فضایی برای چای و قلیان مردانه نیست و به‌صورتی مدرن فضایی برای قرارهای دونفره یا گروهی می‌شود. دختران و پسران از خانه خارج شده و برای دیدار به آن‌جا می‌روند. جامعه‌ای که دیگر هدایت و شاملو نمی‌سازد، کافه‌هایش به جای پناهگاه امنی برای تفکر به محلی برای خنده‌های بلند تهی از معنا و چشم‌هایی که در میزهای دیگر دنبال آن‌چه ندارند می‌چرخند، تبدیل شدند.
زمانی که هابرماس از حوزه عمومی (بازهم حوزه عمومی مردانه) سخن می‌گفت، به دنبال فضایی بود که دستخوش مادیات و عقلانیت ابزاری نشده است؛ فضایی انسانی که مبتنی بر ارتباطات سالم است. افراد در کافه تحت فشار و اجبار نیستند، آن‌ها با استدلال و فهم متقابل سخن می‌گویند، آن‌ها صادق‌اند، حتی اگر صادق نباشند. حوزه عمومی هابرماس هیچ حدی و مرزی ندارد. افراد در آن خود را سانسور نمی‌کنند و با گفت‌وگوهای سازنده خود، در این فضا به درکی متقابل می‌رسند که منجر به رهایی آن‌ها می‌شود.
ایده‌آل هابرماس از کافه (که یکی از فضاهای مناسب برای شکل‌گیری حوزه عمومی بود)، امروز توسط عقلانیت بازار بلعیده شده است و به‌جای فضایی برای فکر بیشتر به محل ملاقات دونفره و چندنفره تبدیل شده. کافه‌ها هنوز در پاریس و وین و رم برقرارند، حوزه عمومی در جهت بسط خود تلاش می‌کند (با این‌که در این مناطق نیز شاهد بسط کافی‌شاپ‌ها هستیم)، ولی در ایران کافه‌ها عملا در معرض نابودی‌اند و این حکایت از پیروزی ساخت شهری مدرن ناقص دارد. حوزه عمومی هابرماس در ایران نزدیکی به تحقق داشت، اما ممکن نشد. کافه نادری، امروز مکانی برای سلفی است و بیشتر به موزه تبدیل‌شده تا محملی برای صحبت واقعی. مسن‌ترها ناامید گوشه خانه افتاده‌اند و جوان‌ترها مشغول میلک شیک خوردن‌اند. این حوزه عمومی نبود که هابرماس برایش نقشه می‌کشید. این حوزه عمومی است که به تسخیر فضای شهری و عقلانیت ابزاری درآمده که در آن کارفرما به دنبال سود و مشتری به دنبال اتلاف وقت است. دخالت قدرت در حوزه عمومی از مردم بره‌های رام و آرامی می‌سازد که ناامید از تغییر، سلفی می‌گیرند. جمعی نیستند. دنبال کاری نیستند. دنبال اتلاف وقت و فراموشی‌اند.
امروزه تعدد کافه می‌تواند وجوه مثبت و منفی بسیاری داشته باشد. تعدد کافه یعنی تعدد فضای عمومی، فضای جمعی و فضای معاشرت. از طرفی این تعدد می‌تواند تعدد پوچی و بی‌کاری و اتلاف وقت را نیز با خود به همراه داشته باشد. ساعت‌هایی که در دود کافه زیر صدای بلند موسیقی و دادوفریاد مشتریان له می‌شوند و میلک شیک‌ها و سالادهایی که سفارش داده می‌شوند و صندلی‌هایی که به نوبت خالی و پر می‌شوند. کافه دیگر فضایی نیست که شما ساعت‌ها در آن‌جا نشسته و فکر کنید. کافه امروز مکانی است که همچون سایر پدیده‌های عصر جدید معنای واقعی خود را گم کرده و به امری بازاری تبدیل شده است. منویی هفت‌رنگ با اسامی عجیب و غریب در اختیار شما گذاشته می‌شود و باید بدانید این‌جا سیگار ممنوع است، صدای موسیقی بلند است، باید فریاد بزنید و تنها یک ساعت پذیرای شما خواهیم بود. پس سریع سفارش دهید، بخورید و بروید.

شماره ۶۹۳

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟