تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۰۷ - ۰۸:۲۱ | کد خبر : 1749

کتابفروشی خاص من

همیشه… پریچهر زندیان یک کتاب‌خانه یا کتاب‌فروشی خاص برای هر کس می‌تواند یک‌سری ویژگی‌های منحصربه‌فرد را به نمایش بگذارد. اما به‌هرحال باید جایی باشد که حال آدم را خوب کند. می‌تواند مال ۵۰ سال پیش باشد، یا یک سال پیش. می‌تواند به تو از روزگاران قدیم بگوید، یا مال همین حالا باشد، ولی باز هم […]

همیشه…
پریچهر زندیان
یک کتاب‌خانه یا کتاب‌فروشی خاص برای هر کس می‌تواند یک‌سری ویژگی‌های منحصربه‌فرد را به نمایش بگذارد. اما به‌هرحال باید جایی باشد که حال آدم را خوب کند.
می‌تواند مال ۵۰ سال پیش باشد، یا یک سال پیش. می‌تواند به تو از روزگاران قدیم بگوید، یا مال همین حالا باشد، ولی باز هم برای تو حرفی داشته باشد برای گفتن؛ حرفی از جنس همین روزها، همین حوالی.
برای بعضی‌ها کتاب‌فروشی محل زندگی‌شان در بچگی شامل صفت خاص می‌شود، برای بعضی‌ کتاب‌فروشی دوره نوجوانی‌، برای بعضی‌ کتاب‌فروشی دوره دانشجویی، برای بعضی یک کتاب‌فروشی دنج توی یک خیابان نوستالژیک و برای بعضی‌ها…
اما کتاب‌فروشی خاص من کتاب‌فروشی‌ای است که تازه با هم دوست شدیم. همین چند وقت پیش پیدایش کردم و حسابی باهاش حال می‌کنم.
یک عصر جمعه که برای تولد یکی از دوست‌هام دربه‌در دنبال یک کتاب‌فروشی می‌گشتم که باز باشد تا یک دیوان حافظ بخرم، جست‌وجوی خیابان به خیابان در یک روز تعطیل مرا رساند به کتاب‌فروشی فروشگاه «همیشه» در مجتمع گلستان شهرک غرب. با ورود به کتاب‌فروشی وقتی خودم را لابه‌لای قفسه‌های کتاب‌ها دیدم، دیگر دلم نمی‌خواست از این جست‌وجو رها شوم. انگار به جای این‌که من به دنبال کتاب باشم، کتاب‌ها برایم خودنمایی می‌کردند و چشم مرا به سمت خودشان می‌کشاندند، برایم چشمک می‌زدند و من را ترغیب به انتخاب می‌کردند.
ویژگی منحصربه‌فرد همه کتاب‌فروشی‌ها نظم منحصربه‌فردشان است. اما چیدمان کتاب‌های «همیشه» گویی آرامش را به کتاب‌ها هدیه داده. آرامشی دل‌چسبِ مخاطب. انگار دلت می‌خواهد یکی‌یکی کتاب‌ها را برداری و یک نگاهی بین خط‌های آن بچرخانی. تازه اگر دنبال موسیقی هم باشی، می‌توانی آلبوم موسیقی موردنظرت را نیز همان‌جا پیدا کنی. یعنی که به‌هرحال دست خالی برنمی‌گردی.
خلاصه آن عصر جمعه با گشت‌وگذار بین قفسه‌ها، کتاب حافظ موردنظرم را پیدا کردم. ناخود‌آگاه لای کتاب را باز کردم، و این مصرع از غزل جلوی چشمم آمد:
حسن تو همیشه در فزون باد…

شماره ۶۹۰

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟