تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۳/۱۴ - ۱۴:۰۳ | کد خبر : 4722

کمدی الزاما مضحک نیست

جسن معجونی از «خوک» می‌گوید شکیب شیخی ۵۰ سالگی‌اش نزدیک بود که تصمیم گرفت شیطنت کند. آن هم با ریش‌هایی که دیگر دارند سفید می‌شوند. شریک شیطنتش هم مانی حقیقی بود که او هم حالا یکی دو گام این‌طرف یا آن‌طرف به ۵۰ سالگی نزدیک می‌شود و اتفاقا او هم دیگر ریش‌سفید شده. سال گذشته […]

جسن معجونی از «خوک» می‌گوید

شکیب شیخی

۵۰ سالگی‌اش نزدیک بود که تصمیم گرفت شیطنت کند. آن هم با ریش‌هایی که دیگر دارند سفید می‌شوند. شریک شیطنتش هم مانی حقیقی بود که او هم حالا یکی دو گام این‌طرف یا آن‌طرف به ۵۰ سالگی نزدیک می‌شود و اتفاقا او هم دیگر ریش‌سفید شده. سال گذشته که در شهر رشت «خرس و خواستگاری» چخوف را با لهجه گیلکی روی صحنه برد، از استقبال فوق‌العاده مردم هم متعجب شدم و هم خوشحال و در دلم به حسن معجونی آفرین گفتم که به یک‌سری نقاط تلاقی مهم در سیر تولید و اجرای تئاتر در ایران رسیده. اما این‌بار دیگر صحبت از تئاتر نیست و چخوفی هم در میان صحبت‌ها حضور ندارد، بلکه می‌خواهیم بازگردیم به همان شیطنت اخیر حسن معجونی و مانی حقیقی؛ «خوک»! دو ماه پیش در همین مجله، «خوک» را به‌عنوان یکی از فیلم‌هایی معرفی کردم که باید در سال جدید منتظر دیدنشان باشیم. داستان فراتر از این‌ها بود و به نظرم «خوک» پیشنهاداتی قابل تامل در بسیاری حیطه‌ها به سینمای ایران داشت. حسن معجونی هم با مهربانی و وقار همیشگی‌اش همین نظر را دارد و در کنار این‌ها از ظرافت بازی کردن چنین نقشی می‌گوید و ما که می‌دانیم نظراتش از سر دانش و پختگی می‌آیند، بیشتر حسرت می‌خوریم که ای کاش جا و مدت چنین گفت‌وگوهایی بیشتر می‌شد.

آقای معجونی، همان‌طور که خودتان می‌دانید، در تئاتر نمای نزدیک خیلی معنادار نیست، در صورتی که در سینما نماهای نزدیک هم به‌سادگی میسر می‌شوند و هم تاثیر زیادی می‌توانند داشته باشند. در فیلم «خوک» قاب‌های بسته خیلی زیادی از خود شما وجود دارد. به‌عنوان مقدمه می‌خواهم بپرسم برای کسی که سابقه زیادی در تئاتر دارد، حضور در چنین فیلمی چه تجربه‌ای به همراه داشت؟
راستش را بخواهید، این نماهای نزدیک و بسته خیلی مغایر با عادات تئاتری من نیست، چون تئاترهایی که ما کار می‌کنیم، خیلی از مدل تئاترهای به اصطلاح «اگزجره» نیست و خیلی روان‌تر بازی می‌کنیم. البته که در نمای نزدیک دائما این مسئله را در پس ذهن خود داریم که ممکن است کوچک‌ترین حس، چندین برابر شود، پس احتمالا مجبور باشیم که لایه‌های درونی بیشتری برای بازیگری در نظر بگیریم تا کنترل بیشتر شود.
با اجازه شما عجالتا در نظر بگیریم که «خوک» فضایی تقریبا فانتزی دارد. در چنین فضایی که انبوهی از تیپ‌های مختلف در آن حضور دارند، شما چطور موفق شدید به سمت خلق یک شخصیت چندوجهی حرکت کنید؟
ببینید، زمانی که از یک کاراکتر به‌عنوان کاراکتر اصلی صحبت می‌کنیم، مجال این را داریم که وجوه مختلفی داشته باشیم و این چیزی است که شما تحت عنوان «شخصیت» به آن می‌پردازید. این در حالی است که بسیاری از کاراکترهایی که حضور کوتاه دارند، معمولا نماینده یک تیپ هستند. شخصیت اصلی یک تونالیته خاصی دارد که به من این اجازه را می‌دهد از یک نقطه شروع کنم و به یک نقطه پایان برسم و در این فرایند بستر ایجاد وجوه مختلف پدید می‌آید.
پیش از شروع کار مابه‌ازای بیرونی برای شخصیت حسن در ذهنتان بود؟
نفر خیلی مستقیم و صریح خیر. نمی‌توانم به شخص خاصی اشاره کنم، اما با این فضا بیگانه هم نیستیم، چون مقوله حسن کسمایی یک جور شوخی با قشر خود ما و کسانی است که تقریبا می‌شناسیم.
پس یک کلیت شرایط است که مابه‌ازای بیرونی برای شما ایجاد می‌کند.
بله، همین‌طور است.
این فیلم خیلی روی شخصیت اصلی خود متمرکز است. شما در بیش از ۹۰ درصد کادرهای فیلم حضور دارید. از وضعیت فیگوراتیو در نماهای بازتر گرفته تا اکسپرسیون چهره در نماهای بسیار نزدیک، همه و همه با جزئیات بالا کارگردانی و بازی شده‌اند. در چنین فیلمی شما با وظیفه بیرونی کردنِ «کودک درونِ» حسن کسمایی روبه‌رو بودید. برای انجام این وظیفه از چه رویکرد یا متدی استفاده کردید؟
ببینید، ما در ایران از متد بازیگری صحبت نمی‌کنیم. همان‌طور که خودتان می‌دانید، عمده صحبت‌هایی که درباره متد بازیگری می‌شود، بیشتر یک توهم بوده و بازیگری عمدتا شکلی شبیه تجربیات شخصی دارد. کاری که باید انجام شود، قرائت کاراکتر در پرتوی ژانر اثر است. یعنی من باید در این دقیق می‌شدم که اثر به چه سمتی حرکت می‌کند، چه چیزهایی را به مضحکه می‌گیرد و کجاها جدی می‌شود. این خط سیر باید در ذهن ترسیم شود و این وقوف و آگاهی وجود داشته باشد که شرایط کمدی الزاما شرایطی مضحک یا یک موقعیت خنده‌دار صرف نیست و خیلی وقت‌ها در عین جدیت چنین اتفاقی ممکن می‌شود.

حسن معجونی در نمایی از فیلم «خوک» به کارگردانی مانی حقیقی

حسن معجونی در نمایی از فیلم «خوک» به کارگردانی مانی حقیقی

ببخشید حرف شما را قطع می‌کنم، ولی آیا می‌توان «خوک» را به‌عنوان پیشنهاد یک کمدی خوب در نظر گرفت؟
کاملا! در جشنواره برلین هم ما با مخاطبی طرف بودیم که فرهنگ ما را نمی‌شناخت، ولی در عین حال کمدی فیلم را دریافت کرده بودند و بسیاری از آن‌ها در مورد «خوک» به‌عنوان اولین کمدی از سینمای ایران در مقیاس بین‌المللی صحبت می‌کردند. البته اطلاع نداشتند که حجم بالایی از سینمای ایران را فیلم‌های کمدی در اختیار دارند، منتها چون تنها به فروش فکر می‌کنند و از هنر فاصله می‌گیرند، زبان جهانی خود را از دست داده و نهایتا برای مخاطب ایرانی خنده‌دارند.
برگردیم به بحث بازیگری. شما گفتید که ژانر اثر قطب‌نمای بازیگری می‌تواند باشد. «خوک» تا حد زیادی روی هجو بسیاری از ژانرهای جاافتاده پیش می‌رود و ما پیشینه هجو یا پارودی در مقیاسی به این بزرگی، یعنی برای فیلمی که در یک جشنواره درجه یک بین‌المللی روی پرده برود، نداشته‌ایم. شما از این پیشینه نحیف پارودی در سینمای ایران به چه شکل کمک گرفتید؟ تئاتر به کمکتان نیامد؟
خیلی از این تعاریف دقیق نیستند، چون کسانی باید این تعاریف را به صورت دقیق با تئوری مشخص صورت‌بندی می‌کردند که در ایران این اتفاق نیفتاده. اما می‌شود در مورد این فیلم از نگاه‌های مختلفی کمک گرفت، مثلا از یک سمت می‌توان با نگاه پارودی ژانر وحشت سینمایی وارد آن شد و از سمت دیگر با کمک گرفتن از گروتسکی که در تئاتر شناخت بهتری از آن پیدا کرده‌ایم، راه‌حل‌هایی پیدا کرد. به‌هرحال قطعا انسان در ذهن خودش از منابع مختلف برای درک یک اثر استفاده می‌کند.
فیلم را که می‌دیدم، زبان ترکی مادر و پسر، یعنی شما و خانم جعفرزاده، خیلی برایم شیرین بود و صمیمیتی مجزا از باقی روابط فیلم در ذهنم تداعی می‌کرد که اتفاقا در انتها و زمانی که شیوا به خواب مادر می‌رود هم با یک شوخی به‌جا و درست یک نقطه گسست بسیار مهم در فیلم ایجاد شد. بعدتر به دوستی گفتم که اگر این مکالمات با زبان فارسی، یعنی زبان باقی افراد، برقرار می‌شدند، تمام این محور شیرین و مهم فیلم روی هوا می‌رفت. نظر خود شما در مورد این استفاده از «زبان دیگر» چیست؟
همین‌طور است که شما می‌گویید. آقای حقیقی از ابتدا به دنبال این بودند که حتما شخصیت تُرک باید در فیلم حضور داشته باشد و به این طریق به شخصی‌سازی یا همان صمیمیتی برسند که شما گفتید. آن صحنه خواب هم که گفتید، هجو صحنه‌ای‌ است که شیوا به خواب حسن می‌آید. با این‌که آن خواب خیلی رمانتیک نیست، اما جدی برگزار می‌شود و حتی همان هم در خواب مادر هجو می‌شود.
یعنی فیلم حتی به خودش هم رحم ندارد؟
دقیقا! این فیلم درحالی‌که با همه جا شوخی می‌کند، با خودش هم شوخی می‌کند. یعنی شما می‌بینید که با صنف خود ما در این فیلم شوخی می‌شود، مانی حتی با خودش هم شوخی می‌کند و در ادامه بعضی از صحنه‌های همین فیلم هم مورد شوخی قرار می‌گیرند.
خود من هم تقریبا چنین چیزی برایم قابل رصد بود که در فرایند «خوک» یک خودآگاهی برای تماشاچی پدید می‌آمد و در پس آن با مداخله تماشاچی در معناسازی ذهنی از فیلم، بسیاری از نقاط در سطح اول خود مورد شوخی قرار می‌گرفتند و کلیت اثر به سطح دیگری می‌رفت.
بله! این‌طور هم می‌توان مسئله را صورت‌بندی کرد.
کارهای قبلی آقای حقیقی بیشتر متمرکز بر دکوپاژ و مونتاژ بودند تا بازیگری، و این حتی در «پذیرایی ساده» که خود ایشان و خانم علیدوستی در آن بازی می‌کردند هم وجود داشت. در «خوک» شخصیت و بازیگری به حدی از برجستگی می‌رسند که در فیلم‌های آقای حقیقی تقریبا بی‌سابقه است. نقطه آغاز و همراهی شما با این فرایند به چه صورت بوده؟
من از ابتدا می‌دانستم با چه چیزی روبه‌رو خواهم بود. دستورالعمل من فیلمنامه‌ای بود که در مقابلم قرار می‌گرفت و این فیلمنامه است که مشخص می‌کند چه حجمی تمرکز بر روی این آدم واقع می‌شود و این شخصیت تا چه میزان سوژه است.
خروج از فیلمنامه، یا به اصطلاح خلاقیت‌های سر صحنه چقدر بوده؟
ببینید، ما قبل از این کار تمرین کردیم و فیلمنامه را زیاد خواندیم. در حین این تمرین چیزهایی کم و زیاد می‌شدند که بیشتر حاصل یک هم‌فکری و کار گروهی بودند. با این‌که این تغییرات را داشتیم، اما باز هم تغییراتی در هنگام فیلم‌برداری ممکن بود که پیش بیاید. الان جایی از فیلم به صورت دقیق در خاطرم نیست که بخواهم بگویم فلان بخش پیشنهاد این بوده و درنهایت این شده، اما یک سیر تدریجی و گروهی از تغییرات پیش آمد.
به نظر شما نقش حسن کسمایی برای خود شما نوشته شده بود؟
بله! از همان لحظه اول مانی به من گفت که فیلمنامه‌ای برای تو می‌نویسم.
بی‌تعارف جواب بدهید لطفا! به نظر شما اگر کسی غیر از خودتان در این نقش بازی می‌کرد، کار با این کیفیت از آب درمی‌آمد یا خیر؟
نمی‌توانم بگویم که کار خراب می‌شد یا بهتر، اما می‌توانم بگویم که به چیز دیگری تبدیل می‌شد. چون فیلم روی این کاراکتر اصلی سوار است و ۹۸ درصد با تمرکز بر همین کاراکتر پیش می‌رود، و خب کوچک‌ترین تغییری در این کاراکتر سرنوشت فیلم را بسیار دگرگون می‌کرد. به‌هرحال آدم‌های مختلف برخورد متفاوتی با این وضعیت پیشنهادی که فیلمنامه ارائه می‌دهد، دارند و هر کدام استایل و واکنش خاص خودشان.
بسیار عالی! پس من خودم صراحت سوالم را بیشتر می‌کنم. شما فرمودید که درک از المان‌های نمایشی مانند گروتسک در بازی این نقش به کار می‌آمد. نمی‌خواهم بگویم نداریم، اما قطعا بازیگرهای کمی داریم که درک دقیق و عمیقی از مفاهیم این‌چنینی داشته باشند و با اجازه شما نتیجه بگیرم که اگر شخص دیگری بازی می‌کرد، به احتمال خیلی زیاد جدای از متفاوت شدن نتیجه، کیفیت هم افت می‌کرد.
می‌توانم بگویم که بازی کردن این فیلمنامه بدون «درک» ناممکن است و هم‌چنین می‌توانم با قطعیت نتیجه بگیرم که این فیلمنامه کار نابازیگر نمی‌تواند باشد. مسئله‌ای که شما به آن اشاره کردید، بیشتر ناشی از کم‌تجربگی سینمای ما در کار گروتسک است. ما فیلمنامه‌های زیادی نداریم که چنین فضایی را تجربه کنند، اما در تئاتر چنین نیست و مشابه نمایشنامه‌ای آن زیاد وجود دارد. مثلا من خودم وقتی «ستوان اینیشمور» مارتین مک‌دونا را کار می‌کنم، چنین فضایی را تجربه کردم و سعی کردم که این فضا را به بازیگرانم هم منتقل کنم. پس خب آره! نیاز است که انسان شناخت داشته باشد.
از تجربه برلین برای ما می‌گویید؟
خیلی خوب بود. از بازخوردی که ما گرفتیم، متوجه شدیم که خیلی‌ها با فیلم ارتباط برقرار کرده‌اند و این در حالی بود که ما خیلی نگرانی داشتیم که شاید به‌خاطر اتفاق «ترجمه» نتوانند فضای فیلم را درک کنند، اما به‌راحتی درک شد و به نظر من این برای یک فیلم موفقیت به حساب می‌آید. به ترجمه هم که اشاره کردم، همان‌طور که می‌دانید، منظورم برگرداندن یک زبان نبود، بلکه ما در این‌جا با برگرداندن یک فرهنگ روبه‌رو هستیم.
رابطه هنر و تجارت در سینما را با تئاتر مقایسه می‌کنید؟ چون به نظر می‌رسد که تئاتر راحت‌تر به نقاط تلاقی بین این دو رسیده باشد، درحالی‌که سینما چنین نیست.
پروژه سینمایی در مقایسه با تئاتر خیلی پرهزینه‌تر است و قشر فعال ما در این زمینه که دغدغه و اندیشه دارد، آن‌قدر که باید سرمایه ندارد. فیلم‌ساز به‌خاطر نبود سرمایه مجبور است که آن را از جای دیگری به دست آورد و برای برگرداندن این سرمایه که زیاد هم هست، نیازمند فاکتورهایی می‌شود که زیاد خوشایند هم نیست. واقعیت این است که حتی خیلی از نابازیگرهایی که وارد سینما می‌شوند که بیش از مهارتشان در بازیگری، چهره‌شان ملاک بود، از همین رهگذر و با همین منطق مسیر خود را به صنعت فیلم پیدا کردند و الان سینما را گرفتند و خیلی هم پرکار هستند. این را هم بگویم که همه ما مقصر هستیم در این ماجرا، زیرا همه به‌هرحال کوتاه می‌آییم و به چیزهایی تن می‌دهیم که اقبال فروش را به همراه داشته باشند.
به‌عنوان سوال آخر، باز هم منتظر حسن معجونی باشیم که در فیلمی آن‌قدر پررنگ، جدی و قابل بحث، نقشی تا این‌حد برجسته بازی کند؟
من هربار نقش کوتاه‌تری بازی کردم، ناراضی بوده‌ام، چون نه جای کاری داشته و نه ضرورتی که من در آن بازی کنم و خیلی‌های دیگر هم می‌توانستند آن نقش را بازی کنند. «خوک» چهارمین فیلمی است که در آن یکی از نقش‌های اصلی را ایفا می‌کردم. اولین فیلم کار آقای تبریزی بود، «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید»، که نزدیک ۱۰سال توقیف شد و دیگر موضوعیت خود را تا حد زیادی از دست داد. بعد از آن «خیابان‌های آرام» و «بی‌نامی» را کار کردم که «بی‌نامی» هم از جشنواره بیرون کشیده شد و به‌درستی ارائه نشد. به‌طور کل نقش اصلی برایم مهم‌تر و چالش‌برانگیزتر است و خیلی درگیرکننده‌تر، و این درگیری و چالش برایم بسیار شیرین و دوست‌داشتنی است.

Shakib Sheikhi

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟