رامیز قلینژاد
برای من قرعه کشی فوتبال جام جهانی و قرارگیری در به اصطلاح گروه مرگ، یک فرصت است. پیش از قرعهکشی هم آرزو میکردم با تیمهای بزرگ همگروه شویم، زیرا رویارویی با واقعیتها هر چند تلخ باشند برای ما ایرانیها کار سختی است. فرهنگ ما چنین قابلیتی ندارد مع الاسف.
بگذارید از بعد جدیدی این موضوع را ببینیم. یک بار مقایسهای در مطلب تلگرامی دیدم که نوشته بود:
در کتابهای فارسی ابتدایی نوشته است: «بابا آب داد… بابا نان داد و…» از سوی دیگر مدام میخواند و میشنود که کشور ما کشوری ثروتمند است، نفت دارد، گاز دارد، معادن زیادی دارد و همه چیز دارد. و اینگونه کودک ایرانی یاد میگیرد که اولا همه چیز داریم و ثانیا همیشه کسی هست که قرار است چیزی بدهد.
پس چرا باید کار کنیم؟ چرا باید زحمت بکشیم؟ از سوی دیگر سالیان سال چنین تلقین شده است که ما نژاد برتر آریایی و دارنده درخشانترین و کهنترین تمدن های بشری هستیم و«هنر نزد ایرانیان است و بس.»
این تفکر، فرصت رویارویی با واقعیت را از ما ایرانیها گرفته است. میترسیم که رویارو شویم و آنچه در سالیان سال به خورد ما دادهاند نادرست از آب در بیاید!
اظهارات سرسری و بیپشتوانه به ویژه در فضای مجازی در مدح تاریخ و تمدن ایرانی و استعدادهای بیپایان و درخشان ایرانیان، اغلب بدون مستندات و پشتوانههای علمی و پژوهشی، کار و تلاش و پشتکار را از فرهنگ ایرانی سلب کرده و شانس و اقبال و خوشبختی بدون زحمت و سرمایه و ثروت بادآورده را وارد فرهنگ ایرانی کرده است.
فوتبال اما زندگی نیست. حداقل بخشی جدی از زندگی نیست که آن ترسِ رویارویی با واقعیت را نتوان در آن زندگی کرد. این فرصت خوبی است، بگذاریم یک بار برای همیشه، واقعیتها عریان و بیپرده با ما سخن بگویند. بگذاریم فاصله بین فوتبال ایرانی و فوتبال کشورهای پیشرفته ما را به این تامل و تعمق وادارد که شاید در ابعاد جدیتر زندگی هم این فاصلهها وجود دارد.
هر چند که سالیان گذشته هم رویارو شدهایم اما چندان نیاموختهایم. چه میشود ما در رویارویی با بزرگان فوتبال جهان، مشق بزرگی بکنیم و بیاموزیم که هیچ موفقیتی و هیچ دستآوردی در سایه شانس و اقبال نیست؟ راه موفقیت و پیروزی و بهروزی تنها و تنها و تنها تلاش و سرمایهگذاری و پشتکار و کار مداوم و سختگیرانه است.
مگر سالها پیش با قدرت برتر فوتبال جهان یعنی آلمان مواجه نشدیم؟ آن هم با بهترین آلمان دو دهه اخیر فوتبال؟ با اسطورههای تکرارناپذیری چون ماتیوس، کلینزمن، کوپکه، کوهلر و...؟
و حتی نیمه اول را با تساوی به رختکن رفتیم و نیمه دوم را با دوگل به آنها واگذار کردیم؟ همین آلمان در مقیاس کوچکترش در جام جهانی گذشته ۷ گل به برزیل در خانهاش زد!!
فوتبال یعنی همین! زندگی نیست اما تصویری از واقعیات زندگی است. همه ابعاد زندگی همین است. ما در تمامی ابعاد زیست انسانیمان با جهان مدرن و توسعهیافته فاصله داریم. زیاد هم داریم. نقطه عزیمت برای کاستن از این فاصلهها اتفاقا درک و فهم درست و منطقی این فاصلههاست. تا ندانیم و نفهمیم فاصلهای وجود دارد و ابعاد این فاصلهها چه و چگونه است، امکان گریز از آنها وجود ندارد.
جام جهانی آینده و به گمان من «گروه زندگی» آن میتواند فرصتی برای یادگیری و آموختن برای ما باشد، فرصتی برای درک فاصلههایمان با بزرگان فوتبال. فرصتی برای تامل در این که نقاط قوت و ضعف ما در تعامل و تقابل با جهان توسعهیافته کدامند؟ فرصت آن که بدانیم برای بزرگی کردن باید اسباب بزرگی فراهم آورد و به سخندانی و سخنرانی نیست.
باید به کودکانمان یاد بدهیم که ما ثروتمند نیستیم. ما آب نداریم. ما سرزمین خشکی داریم. نفت و گاز به زودی به پایان میرسد و زیرساختهای لازم برای تولید ثروت و تولید لذت برای انسان ایرانی را فراهم نیاوردهایم. ما مشکلات زیادی داریم که سالیان سال بیتوجه به آنها و در سایه توهمات پوچی چون نژاد برتر و کهنترین تاریخ و تمدن و… آنها را پنهان کردهایم و انسان ایرانی را پوشیده در لفافههای توهم و تخیل پرورش دادهایم.
انسان ایرانی را از فضیلتِ کارکردن دور کردهایم و کودکانمان را خوشباور و امیدوار به شانس و اقبال تربیت کردهایم. و همه اینها از عدم شناخت از واقعیتهایمان نشات گرفته است. ما به تواناییهایمان و به ناتواناییهایمان اشراف نداریم. از فرصتهایمان برای تعالی و رشد بهره نمیگیریم. فکری برای کاستیهایمان نمیکنیم.
امروز این فرصت فراهم آمده است. اگر تیم فوتبال ما در یک شب تابستانی چندین گل از تیمهای بزرگ اروپایی خورد غمگین نباشیم. غمی نیست. تلاش کنیم برای پر کردن آن فاصلهها. اگر بپذیریم دیگران از ما بهترند، برای بهتر شدن خواهیم کوشید. باید میدان بازی و گفتوگو را فراختر کنیم. همانطور که در برجام کردیم. گفتوگو و چالش با قدرتهای بزرگ جهان در هر بعدی از زندگی واقعی نیاز مبرم ماست. ما نیازمندیم به یادگیری و آموختن و فراهم آوردن اسباب بزرگی در همه میدانهای زندگی، میدان سیاست، میدان اقتصاد، میدان فرهنگ و هنر. امروز میدان سبز فوتبال اما سهلالوصول و آسان در اختیار ماست. این میتواند نقطه عزیمت باشد برای ما.
غمباد نگیریم. هیچ ایرانی خوشباوری حتی نباید تصور کند که ما از این گروه صعود میکنیم. صعود کنیم که چه بشود؟ مثلا اسپانیا یا پرتغال یا حتی مراکش حذف شوند که ما صعود کنیم؟ پس عدالت و واقعیت زندگی چه میشود؟ آن همه سرمایهگذاری و تلاش و کار و پشتکار چه می شود؟ اگر ما صعود کنیم، تثبیت فرهنگ شانس و اقبال نخواهد بود در ذهن کودکان و جوانان ما؟ چه چیز ما بهتر از هم گروههایمان در جام جهانی است؟ چرا باید ما موفق بشویم. بدون هیچ تلاش و سرمایهگذاری و برنامهریزی؟ و آنها با آن همه تلاش و زحمت شکست بخورند؟ بیایید به نام عدالت، به نام واقعیت، به نام زحمت و تلاش و به نام همه چیزهایی که اسباب بزرگیاند و بدون آنها هیچ موفقیتی حاصل نمیشود، آرزو کنیم این میدان، میدان یادگیری برای فرهنگ ما باشد و در آن شبهای تابستانی، هنرنمایی رونالدو و یارانش و اینیستا و تیکیتاکای اسپانیاییاش، شروط بزرگی را به ما یادآوری کنند و بیاموزند. تعداد توپهای رد شده از خط دروازهها، تنها و تنها قواعد یک بازیاند. ما حتی بازی را باید دستمایه یادگیری برای زندگی بکنیم.
بیاموزیم که رسیدن به جایی، بی آنکه بدانیم اکنون کجاییم غیر ممکن است. این نقطه عزیمت است. این فرصت را گرامی بداریم و از آن توشه فرهنگی بگیریم. زندگی، بازی نیست و -شاید نه آن اندازه که مرگ را پیش چشمانمان بیاورد- جدی است؛ سخت و جانکاه باید آموخت، باید کار کرد ، باید تلاش کرد تا موفق شد.