«من را قضاوت نکن» زیر ذرهبین
شکیب شیخی
قطعا همه ما شنیده یا دیدهایم که: «من را قضاوت نکن.» این جمله را مدام باید بالا و پایین کنیم تا دقیق بفهمیم از آن چه برداشتهایی میشود کرد و چه برداشتهایی نمیشود؛ چه تفسیرهایی باید کرد و چه تفسیرهایی نباید، و از همه مهمتر خیلیها که این جمله را استفاده میکنند، دقیقا چه وضعیت و جایگاهی دارند. برای دسترسی به این «خیلیها» به سراغ فضای توییتر فارسی رفتیم. در یادداشت اول این پرونده به ماهیت این جمله در فضای توییتر فارسی اشاره میشود و پس از آن در گزارشی خواهیم خواند که این جمله دقیقا با چه سر و شکل، و البته تناقضاتی، در این فضا استفاده میشود.
کلمه «جاجمنت» یا Judgement اسمِ فعلِ «جاج» یا Judge، است. پیش از اینکه مترادفی را برای این کلمه انتخاب کنیم، بهتر است نگاهی بیندازیم به جدول زیر که معنای این واژه را در دو لغتنامه مشهور وبسترز و کمبریج و تعاریفشان را از کلمه «جاج» ارائه دادهاند نشان میدهد.
اگر تمام این خطوط را نگاهی بیندازیم، احتمالا بهترین ترجمه برای دو کلمه «جاج» و «جاجمنت»، همان «قاضی/داور» و «قضاوت/داوری» باشد. چه در ستون چپ و چه در ستون راست، تنها ردیف آخر معنایی نسبتا منفی میتواند داشته باشد. تا جایی که به قاضی دادگاه یا داور یک مسابقه مربوط است، هیچ انسانی توانایی گفتن «من را قضاوت نکن» یا «من را داوری نکن» ندارد، چون داور و قاضی به خواسته آن شخص به قضاوت و داوری ننشسته، که حالا بخواهد به خواسته او از جایش بلند شود و کارش را رها کند. بنابراین با دایره گستردهای از معانی کلمه «قضاوت» روبهرو هستیم که قطعا همه آنها نمیتوانند مخاطب «من را قضاوت نکن» باشند. حال که تکلیف داور و قاضی مشخص شد، در ادامه به سراغ دیگر معانی «قضاوت» کردن میرویم، تا به دو نکته برسیم: ۱. ترجمه کردن یک جمله غربی و استفاده بیمحابایش در زبان فارسی چقدر به کژراهه و بیراهه میرود و ۲. اپیدمیِ قضاوتهراسی چقدر الکن و ناتوان در بیان همان مقصود اندکی است، که در بهترین حالت میتواند داشته باشد.
انسان یا حیوان؟
تمام بار منفی کلمه «حیوان» را که در ذهن دارید، ابتدا تخلیه کنید و حالا به این سوال پاسخ دهید: آیا حیوان قضاوت میکند؟ خیر. منظور از حیوان، موجودی است که تنها بر اساس غریزه عمل میکند. اینکه شامپانزهها توانایی استفاده از ابزار دارند، یا فیلها در قالب اجتماعات کوچک اینسو و آنسو میروند، محلی در بحث منطقی درباره «حیوان» ندارد.
برگردیم به همان تعاریفی که لغتنامهها از «قضاوت» میدادند. قضاوت یعنی صادر کردن یک حکم درباره چیزی. مثلا اینکه بگوییم «این آهنگ گوشنواز است» یا «این منظره چشمنواز است» به معنای صادر کردن حکم «گوشنوازی» و «چشمنوازی» درباره آن آهنگ و آن منظره است. اگر کسی به یک تابلوی نقاشی نگاه کند و رو به شما بگوید «این تابلو زیباست»، نهتنها درباره آن تابلو قضاوت کرده، بلکه با ابراز این قضاوت شما را هم دعوت میکند به تماشای آن تابلو بروید، حال شما میخواهید بروید یا نروید، به خودتان مربوط است. این شکل از ارتباط که به مرور زمان شکلی بسیار پیچیده هم به خود گرفته و با بالا رفتن سن هر فرد هم پیچیدهتر میشود، کاملا بر مبنای قضاوت قرار میگیرد. حالا باز پرسش اولیه را مطرح کنیم: آیا حیوان قضاوت میکند؟ خیر. و اگر شخصی به شما روزی بگوید «قضاوت نکن»، چه برداشتی باید از این جمله بکنید؟ «حیوان باش!» این «حیوان» و «غریزی محض» بودن را فعلا در ذهنتان نگه دارید، چون بعدا به نتایج جالبی با آن میرسیم.
تا اینجا فهمیدیم که قضاوت معنای مثبت هم میتواند داشته باشد. فرض کنید شخصی میگوید «من را قضاوت نکن، اما دیشب با ماشین زدم به یک نفر و فرار کردم» و شما در پاسخ بگویید «کار خوبی کردی». آن شخص به احتمال زیاد این جمله شما را یک قضاوت قلمداد نخواهد کرد، در صورتی که چنین است. چرا نمیدانیم که قضاوت میتواند به حکم مثبت هم ختم شود و فقط مانند گرامافونی که سوزنش گیر کرده، کورکورانه میگوییم «من را قضاوت نکن» و چرا نمیدانیم که «قضاوت» جایگاهی بسیار اساسی در فاهمه انسان دارد؟ دلیلش واضح است: چون طی ۱۰ یا ۱۵ سال اخیر به برکت سریالبینی و فیلمبینی زبان اصلی شدید ایرانیها، یک جمله خاص از متن انگلیسی خارج شده و در ترجمه به فارسی حالت عام پیدا کرده. انگلیسیزبانها منظورشان این است که «نادانسته داوری نکن» یا حتی خفیفتر «وقتی جای من نیستی، درباره من قضاوت نکن»، اما ما مستقیما آن را به «قضاوت نکن» تبدیل کردیم و به مرور زمان با پدید آمدن موجودی به نام توییتر و امثال آن، در اوج خلاقیت «جاج» را جایگزین همان «قضاوت» ۱۵ سال پیش خود کردیم.
چه چیز را قضاوت کنیم؟
فرض کنیم اینکه یک شخص بگوید «من را قضاوت نکن»، مترادف این است که «نادانسته درباره زندگی خصوصی من قضاوت نکن». هیچ مشکلی با این جمله قطعا وجود ندارد. مشکل از یک پرسش بسیار ساده اما آغاز میشود: کدام زندگی خصوصی؟ اخیرا دوستی در جایی نوشته بود: «وزیر اقتصاد یا رئیس بانک مرکزی، نباید بابت فلان عملکردش مورد قضاوت قرار بگیرد.» حتی خواندن این جمله از روی کاغذ هم خندهدار است. مگر عملکرد وزیر، زندگیِ خصوصی اوست؟ اینطور نیست، پس شعار پوچ ندهیم. یا برخی میگویند: «اثر فلان هنرمند را قضاوت نکنیم.» از کی تا حالا یک اثر هنری زندگی خصوصی افراد است که نباید درباره آن قضاوت شود؟ هیچ فیلسوف و اندیشمندی در طور تاریخ، به اندازه ایمانوئل کانت درباره قضاوت مطلب ننوشته است. کانت سه جلد کتاب تحت عنوان «نقدهای سهگانه» دارد. کتاب اول «نقد عقل محض» و کتاب دوم «نقد عقل عملی» نام دارند. کتاب سوم اما دو نیمه متفاوت دارد که یکی از این نیمهها کاملا به زیباشناسی و درک زیبایی توسط انسان میپردازد. میدانید نام کتاب سوم چیست؟ Critique of Judgement که ترجمهاش میشود «نقد قوه حکم»، و واضح است که این «حکم» همان «قضاوت» است که مدام از آن فرار میکنیم. همانطور که میبینید، کانت «قضاوت» را به عنوان قوهای در انسان معرفی میکند که دستکم، در شناسایی زیبایی به کارمان میآید.
از عملکرد سیاسی و هنری و مدیریتی افراد بگذریم. خیالتان را راحت کنم. هر چیزی که در معرض عمومی قرار بگیرد، مورد قضاوت هم قرار خواهد گرفت. این جمله ساده را ببینید: «آن درخت است.» این جمله یک حکم یا قضاوت است که «درخت بودن» را به «آن» نسبت داده. وقتی یک جمله به این سادگی هم در ذات خودش حاوی قضاوت است، مطمئن باشید شکل پوشش، طرز حرف زدن، نحوه عبور کردن از خیابان، موسیقی مورد علاقه و هر چیز دیگر انسانها هم مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. همین مسئله را هم در ذهن خود نگه دارید، باز هم در آینده به نتایج جالبی از آن خواهیم رسید.
یک سوال بسیار اساسی در اینجا برای ما پیش میآید: آیا کسانی که میگویند «من را قضاوت نکن»، هیچ حقی ندارند؟ چرا! کاملا هم حق دارند. حق آنها نه در خود آن جمله، بلکه در تفسیر ما از آن جمله نهفته است. با دو تفسیر میتوان آن جمله را نجات داد. در وهله اول «من را قضاوت نکن» یعنی اینکه «نادانسته قضاوت نکن» یا «پیشداوری نکن». در وهله دوم هم این جمله یعنی «بر اساس قضاوتت، به من زور وارد نکن». یعنی با این دو گزاره هم میتوان به حداقلی از تعامل همدلانه رسید هم گامی برای آزادیِ بیشتر برداشت و از سیستمهای اخلاقی جاافتاده که امکان دارد توانایی درک شرایط جدید را نداشته باشند، عبور کرد. همین مسئله «گامی برای آزادی بیشتر» را هم به ذهن بسپارید تا وارد بخش بعدی شویم.
بیو: یک توییتری پارینهسنگی
نسیم بنایی در صفحه بعد گزارشی از مقوله #جاج کردن در توییتر آماده کرده که حتما برای تصویربرداری از چشمانداز این شبکه اجتماعی، بسیار به کار میآید. در ادامه این یادداشت به «قضاوت نکردنِ ریاکارانه» توییتریها پرداخته میشود. قرار شد سه مطلب را در خاطر داشته باشیم تا در انتها نتایج جالبی از آنها بگیریم: تبلیغ «حیوان و غریزی بودن»، قضاوت شدن حتمیِ هرچه در عرصه عمومی قرار بگیرد و همان مسئله «گامی برای آزادی بیشتر». این سه مسئله را با توییتر جمع میکنیم تا حاصل را ببینیم.
عدهای آدم، که عمدتا تحصیلکرده هم هستند و از «جاج» گفتنشان معلوم است دستی بر زبانهای دیگر هم دارند، پای پیشرفتهترین سطح تکنولوژی همگانی، یعنی گوشی هوشمند یا کامپیوتر نشستهاند و در قرن بیستویکم از انسانها میخواهند که «قضاوت نکنند»، که «حیوان باشند» که «غریزی باشند». چیزی از این مضحکتر وجود دارد که با استفاده از بهروزترین ابزار، تبلیغ عصر حجر کنیم؟ همه افراد در توییتر بر اساس یک کدگذاری حرف میزنند. همین منطق هشتگ و دیده شدن، باعث میشود ادبیات افراد به هم نزدیکتر شود. حتما باید با گوشیهای گرانقیمت وارد شد به یک فضای کدگذاریشده و در آنجا تبلیغ بدویت کرد؟
در همان توییتر، کسی که از جزئیات زندگی خصوصی خود، نظری که درباره همسرش دارد و حتی به خود همسرش هم نگفته، مینویسد، توقع دارد «قضاوت نشود»؟ اصلا اگر قرار است قضاوت نشود، دیگر چرا این حرفها را میزند؟ که سبک شود؟ در همه جای دنیا یکسری «گروپ تراپی» (درمان گروهی) وجود دارد که مثلا افرادی که از ناملایمات روحی، یا مصرف مواد مخدر یا الکل رنج میبرند، برای بهبود حالشان به آنها مراجعه میکنند. آیا توییتر چیزی فراتر از یک گروپ تراپی بزرگمقیاس است، به انضمام انواع دروغها و اکانتهای جعلی و مزاحمتها؟
امکان دارد افرادی که پیرو اخلاق مسلط در جامعه هستند، به واسطه همین تعلق، خود را برتر از دیگری بدانند و بدون تفکر کامل درباره آن فرد قضاوت کنند. دعوت به قضاوت صحیح، یکی از آن ویژگیهایی بود که باعث میشد سویههای سرکوبگر اخلاق مسلط شکسته شود و گامی به سمت «آزادیِ بیشتر» برداشته شود. آیا «من را قضاوت نکن» خودش به اخلاق مسلط در توییتر تبدیل نشده؟ آیا این جمله چیزی جز یک «پیام تهدید/ فرار رو به جلو» است؟ نکته ترسناک اینجاست: زورگوهای توییتری (به قول خودشان زورگویی نه، «بولی کردن») هیچ زوری جز تعدادی فالوئر و یک کیبورد ندارند. اگر احیانا به دست آنها منابع ثروت یا قدرت سیاسی یا نظامی داده شود، چه میشود؟ اگر به دست یک زورگوی توییتری ارتش بدهیم، چه چیزی برمیخیزد؟ فاشیسم.
«نگاهی بر چرایی ترسِ توییتریها از قضاوت شدن و قضاوت کردن» را هم از اینجا بخوانید.