عاطفه مشتری
نویسنده: روبرت والزر، ترجمه: ناصر غیاثی، نشر چشمه، داستانهای آلمانی
روبرت والزر نویسنده و شاعر مشهور سوییسی است که بر نویسندگان و متفکران برجستهای ازجمله فرانتس کافکا، والتر بنیامین، اشتفان تسوایگ، هرمان هسه و روبرت موزیل تاثیر فراوانی گذاشته است.
رمان «دستیار» قصه زندگی یوزف است. او ۲۴ سال سن دارد و بعد از روزهای زیاد و سختی که در انجام وظیفه در خدمت ارتش گذرانده است، برای پیدا کردن کار به شرکت کاریابی میرود و مدیر شرکت او را به دهکدهای به نام برنزوایل میفرستد. آقای مهندس کارل تولبر کسی است که تصمیم به طراحی و ساخت چند اختراعش دارد و نیازمند دستیاری است که کارهای دفترش را بهطور منظم پیش ببرد و روی انضباط و نظافت زندگی کاری و شخصی کارمندش تاکید فراوان دارد. یوزف نهتنها در دفتر آقای تولبر مشغول کار میشود، بلکه در قسمتی از ویلای زیبای رئیسش ساکن میشود و وعدههای صبحانه، ناهار و شام را همراه با خانواده رئیسش صرف میکند. در روزهای اول ورودش به خانواده تولبر خیلی سریع و زیاد غذا میخورد. همین رفتارش موجب تعجب خانواده میشود، بهطوریکه از همان روز اول خانم تولبر با دیده تحقیر و گاه دلسوزانه به او نگاه میکند، چون متوجه میشود یوزف مدت زیادی است غذای خوبی نخورده است. به همین دلیل یوزف گاهی وقتها کنایههایی از این بابت که خیلی غذا میخورد، میشنید. اما دستیار برای آرامش افکارش راههای خوبی بلد بود و در تنهایی خودش بهخوبی به ذهنش استراحت میداد و سعی میکرد گذشته را فراموش کند. اما به دلیل اینکه در گفتوگوها سخنان ناروایی از نظر خانم تولبر میگفت، نگران بود اخراج شود و دوباره به زندگی سخت گذشتهاش برگردد. آقای تولبر برای جذب سرمایهدار برای تولید اختراعهایش مدام در سفر بود. بنابراین یوزف بیشتر کارهای دفتر را سروسامان میداد و فرصت بیشتری داشت تا با خانواده باشد. خانه آقای مهندس یک ویلای بزرگ و زیبا در دهکده بود و نامش تسوم ابندشترن بود؛ ویلایی که چشم هر رهگذری را به خودش جلب میکرد. اما در روستایی که این خانواده زندگی میکردند، مردمش انسانهای کنجکاو و در عین حال سوءاستفادهگری بودند و مدام در زندگی تولبر سرکشی میکردند. هر بار که او را میدیدند، در مورد روند ثبت اختراع و ساخت دستگاهها سوال میکردند و با دیده تمسخر به او مینگریستند و برای شکست تولبر در زندگیاش روزشماری میکردند. اما آقای یوزف فرد بسیار سخاوتمندی بود و در مهمانیهایی که در خانهاش میگرفت، همسایههایش را نیز دعوت میکرد. هرچند بهخوبی میدانست آنها با آمدنشان قصد دارند بیشتر در خانهاش سرک بکشند. روزها گذشت و بهتدریج مشکلات زیادی بر سر راه خانواده تولبر قرار گرفت و همین دردسرهای زندگی روی روحیه پدر خانواده تاثیر زیادی گذاشت. اما دستیار لایقش یوزف مارتین مهربان، در تمام لحظات سخت در کنار رئیسش بود و از خانوادهاش حمایت میکرد. اما وقتی کریسمس آمد، زندگی یوزف و تولبرها بیش از پیش تغییر کرد و مشکلات بیش از پیش باعث رنجش خانواده شد. نویسنده با قدرت قلم فوقالعادهاش روستای زیبای برنزوایل را برای خواننده به طرز عالیای توصیف میکند و خواننده بهخوبی میتواند تمام لحظاتی را که یوزف در روستا و در ویلا سپری میکند، درک کند. یوزف شخصیتی است که سعی میکند همیشه مفید و وفادار باشد، حتی اگر او را به ناتوانی و بیمسئولیتی متهم کنند. او خودش و تمام تفریحات و لحظات آرامشبخشی را که در زندگی شخصیاش دارد، دوست دارد. این کتاب را مطالعه کنید تا خودتان و زندگیتان را بیشتر دوست بدارید، مانند یوزف!
شماره ۷۱۱