مریم عربی
هر روزم شده مثل روزهای وعده آزاد رژیم. هنوز ساعت به ۱۲ نرسیده، تلفن را برمیدارم و پاستا و همبرگر و پیتزا سفارش میدهم با سیبزمینی سرخکرده. یادم رفته قبلا چطور دلم طاقت میآورد با هشت تا قاشق برنج و چهار تا تکه سبزیجات بخارپز خودم را سیر کنم. شاید به خاطر این است که دیگر صبحانه نمیخورم. صبحانه خوردن دل خوش میخواهد. واقعا باید اعصابت سر جایش باشد که سر صبح بلند شوی برای خودت تخممرغ نیمرو کنی و آب پرتقال بگیری. من صبحها که از خواب بیدار میشوم، هنوز خستهام. دلم میخواهد صبحها را تا ظهر کش بدهم و بعد هنوز ساعت به ۱۲ نرسیده، همینطور که روی کاناپه لم دادهام، پاستا و همبرگر و پیتزا سفارش بدهم با سیبزمینی سرخکرده.
امروز کله سحر زد به سرم که بروم و روی موهایم رنگ بگذارم. یکدفعه دلم خواست موهایم را شرابی کنم. همیشه میگفت موی شرابی، صورت آدم را چاقتر نشان میدهد. میگفت و من هی حرص میخوردم که چرا اضافه وزنم را به رویم میآورد. حالا موهایم را شرابی کردهام و پیراهن مشکی تنم کردهام که لاغرتر نشانم بدهد. جلوی شیشه بلندقدی میایستم و به سایه خودم روی شیشه نگاه میکنم. به زن چاق و درشت موشرابی غریبه. دلم پیچ میخورد و مزه پاستای ظهر میپیچد توی دهانم. حالم از بوی رنگ موی شرابی به هم میخورد.
خانه بوی نا میدهد. بوی پیتزای مانده و ظرف نشسته. روی میز، یک وجب خاک نشسته. دستمالکاغذیهای گلولهشده را از توی بشقاب نشسته برمیدارم و همانطور که روی کاناپه لم دادهام، خاک روی میز را پاک میکنم. سنگین شدهام. مثل سنگ چسبیدهام به کاناپه و نای تکان خوردن ندارم، اما دلم میخواهد بلند میشدم و از خانه میزدم بیرون. دلم میخواهد شال مشکیام را که خالهای ریز زرشکی دارد و با موی شرابی خوب جور درمیآید، سرم میکردم و به یاد پیادهرویهای روزانه دوره رژیم، توی خیابان قدم میزدم. دلم شادی بچگانه وعده آزاد رژیم را میخواهد. دلخوشی چپاندن برنج توی قاشق غذاخوری و سوا کردن تخممرغهای درشتتر برای شام شب. دلم کسی را میخواهد که زل بزند توی چشمهایم و بگوید موی شرابی صورت آدم را چاق میکند. بعد من لجم بگیرد که چرا چاقیام را به رویم آورده. بعدش بروم روی ترازو و برای وعده آزاد رژیم، جای پیتزا، خوراک مرغ سفارش بدهم.
سایه برجهای بلند روبهرو، روی اتاق سنگینی میکند. بوی پیتزای مانده و سس کچاپ خانه را برداشته و رنگ نوشابه زردِ ته لیوان دلم را به هم میزند. مانتوی مشکی و شال خالخال زرشکی را میپوشم و از خانه میزنم بیرون. باید پیادهروی کنم. باید بروم خرید و برای ناهار فردایم تخممرغ درشت سوا کنم. فردا از پیتزا و پاستا خبری نیست.