پیمان ابوالقاسمی
شکسپیر سالهاست چراغ در دست گرفته و در تاریکیها راه را به انسانها نشان میدهد.
در مکبث از بدی جاه طلبی و حرص میگوید و در اتللو از بدی حسادت و زود باوری. در تراژدیهایش میگوید: اگر کار بدی انجام دهی عاقبت بدی در انتظارت خواهد بود.
به همین صورت در نمایشنامه جولیوس قیصر نشان میدهد هدف وسیله را توجیه نمیکند و البته شاید بتوان گفت مهمترین حرف این نمایشنامه این است که: هرگز نیکی از بدی به وجود نمیآید.
در این نمایشنامه، جولیوس قیصر، امپراطوری بزرگ است که در راه سعادت کشورش کارهای زیادی انجام داده و مورد قبول مردم است. اما قیصر خصلتهای بدی مانند جاه طلبی و غرور و کمی تملق دوستی دارد. بروتوس که انسانی وطن پرست و شریف است، میترسد که این جاه طلبی و غرور، قیصر را دگرگون کند و او را دشمن آزادی و کشورش سازد.
بروتوس صاحب منسبی عاقل و دارای اعتقادات بزرگ است که قیصر را از صمیم قلب دوست دارد ولی به خاطر وطن پرستی و نجات میهنش از دست غرور و جاهطلبی جولیوس قیصر، دست به جنایتی هولناک میزند. کسی یوس شخصیت دیگر نمایشنامه، انسانی حسود و مظهر زشتی و پلیدی است که بروتوس را به انجام آن جنایت وحشتناک تحریک میکند. کسی یوس مانند یاگو در نمایشنامه اتللو، بسیار حسود است و برای رسیدن به قدرت حاضر است شرافت و عدالت را زیر پا بگذارد. شاید شخصیتهای اصلی این ماجرا بروتوس و کسی یوس باشند که با هم همراه میشوند. اولی حاضر است برای نجات کشورش دست به هر کاری بزند و دومی برای رسیدن به قدرت.
اما در پایان همه اینها به سزای اعمالشان میرسند. جولیوس قیصر نتیجه جاهطلبی و غرورش را میبیند و کسی یوس نتیجه حسادتش به قیصر را. اما بروتوس نتیجه آن جنایت هولناک را میبیند، اگر چه هدفی بزرگ و متعالی که همانا نجات سرزمینش است در سر داشت، ولی نتوانست هدف را با وسیله سازگار کند. اینجاست که شکسپیر میگوید نیکی از بدی به وجود نمیآید، به انسانها میآموزد که از راه بد نمیتوان به خوبی رسید.
در این نمایشنامه شخصیتهایی نیز وجود دارند که به جولیوس قیصر وفادارند، آنتونی یکی از این شخصیتهاست. شکسپیر به واسطه این شخصیت، وفاداری را میستاید.
جولیوس قیصر از طرفی نمایشنامهای سیاسی نیز هست که سقوط حکومت جمهوری و شروع استبداد قیصری در روم را نشان میدهد، بهطوری که شکسپیر در صحنه اول از پرده اول و همچنین در صحنه دوم از پرده سوم مردم روم را نشان میدهد که خواهان پادشاهی هستند.
شکسپیر در این نمایشنامه قسمتی از تاریخ را به نمایشنامهای بزرگ تبدیل کرده است. اگرچه شخصیت جولیوس قیصر را مطابق با تاریخ نشان نداده است. زیرا تاریخ جولیوس قیصر را انسانی پاکیزه و یکی از بزرگترین و بهترین سربازان و سیاستمداران میداند، درحالیکه شکسپیر قیصر را مردی مغرور، جاهطلب، تملق دوست و تا حدی خرافاتی معرفی میکند.
جولیوس قیصر نمایشنامهای است با شخصیتهایی مغرور، شریف، حسود، جاه طلب، وفادار و وطن پرست که هماکنون نیز در اطراف ما چنین انسانهایی هستند وهر روز با آنها معاشرت میکنیم. شکسپیردر این نمایشنامه داستانی را نقل میکند که سالهاست به کرات اتفاق میافتد. در صحنه اول از پرده دوم کسی یوس میگوید: «چه قرنها که از این پس که این صحنه عالی ما را، در کشورهایی که هنوز به وجود نیامده و به زبانهایی که هنوز ناشناخته است، به کرات نمایش بدهند.»
آری این ماجرا هم اکنون و از پس سالها نیز برای انسانها اتفاق میافتد.
شماره ۶۸۴