تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۵/۲۲ - ۰۵:۲۴ | کد خبر : 3614

آقازادگی حلال

داستان جلد آقازاده‌های فرهنگ توانسته‌اند گره‌های فرهنگی بسیاری را باز کنند امین یگانه یک‌سری بحث‌ها در توییتر، فیس‌بوک و در میان قشر خاصی از تحصیل‌کرده‌ها باقی نمی‌ماند، کار به اینستاگرام و کوچه‌بازار می‌کشد و تاکسی‌ها و گعده‌های خانوادگی. من در یکی از پمپ بنزین‌های شهرستان جلفا، منطقه‌ آزاد در استان آذربایجان شرقی شنیدم؛ مرد جوانی […]

داستان جلد

آقازاده‌های فرهنگ توانسته‌اند گره‌های فرهنگی بسیاری را باز کنند

امین یگانه

یک‌سری بحث‌ها در توییتر، فیس‌بوک و در میان قشر خاصی از تحصیل‌کرده‌ها باقی نمی‌ماند، کار به اینستاگرام و کوچه‌بازار می‌کشد و تاکسی‌ها و گعده‌های خانوادگی. من در یکی از پمپ بنزین‌های شهرستان جلفا، منطقه‌ آزاد در استان آذربایجان شرقی شنیدم؛ مرد جوانی ترمز دستی پراید را کشیده بود و گاز گاز می‌کرد و پشت ماشین بالا و پایین می‌شد. رفیق کنار دستی‌اش آدرسی را که می‌خواستم، نشان داده بود و به دوستش یک چیزهایی می‌گفت که یعنی «سخت نگیر»، «عجله نکن» و «ژن خوب» را فهمیدم. سرم را از پنجره‌ صندلی شاگرد پراید درآورده بودم که بی‌خود به مرد جوان قدبلند و مرتبِ کُند کت و شلواری نگاه می‌کردم که راننده‌ پراید دستش را روی بوق گذاشت. رفیقش خندید.
آلبر کامو گفته بود آمدن هر نسلی برای بازریخت دادن دیگر جهان است. اگر این وظیفه، وظیفه‌ ذاتی هر نسل باشد، که از نظر کامو هست، تحدید آزادی افرادی از یک نسل، برایشان آزارنده و رنجاننده خواهد بود. این آزردگی را از خیل زیاد عبارت‌های اعتراضی که در سه دهه‌ گذشته ساخته شده‌اند نیز می‌شود فهمید. یا حتی از بغض و کین محتملی که در این نوشته جاری می‌شود، می‌توانید بفهمید که من فررزند یک کارگر هستم و از این رو سخت است بدون جانب‌داریِ هم‌شکل‌هایم نوشته‌ای بنویسم.
بنابراین همه‌ افراد نسلی که می‌خواهند جهان -حداقل جهان خود- را بازریخت دیگری بدهند، بفهمند که برای انجام وظیفه‌ تغییر جهان ژن خوب از الزامات است و این الزام را ندارند، آزرده و رنجیده می‌شوند و به دلیل کثرت جمعیتشان نسبت به تعداد کسانی که ژن‌های خوب دارند، احساس توانایی و قدرت بیشتری می‌کنند. همان اتفاقی که پیش از ما اندیشمندانی به آن قدرت پی بردند و از آن به «قدرت کف خیابان» تعبیر کردند. ژن‌های خوب هر چه هم خوب باشند و مستعد، نسبت به جمعیت ژن‌های معمولی و بد تعدادشان کم است و اگر آن تعداد زیاد لحظه‌ای اراده کنند، به زور تعداد هم که شده، ژن‌های خوب را محو کرده و ثابت می‌کنند قدرت در کف خیابان است. اما قبل از این‌که ما خودمان بدانیم چنین قدرت و نیرویی داریم، ژن‌های خوب دانسته‌اند و ابتکاراتی به خرج داده‌اند. آن‌ها حتی قبل از این‌که ما به آقازادگی به‌خاطر «آسان پول درآوردن» صفت بد و زشت را بدهیم و ارزش‌گذاری کنیم، خودشان به چنین آینده‌ای پی برده‌اند. از این‌رو اگر ژن‌های خوب ساده‌لوح مستقیما فعالیت‌های اقتصادی کرده‌اند، یک عده‌ای که ژن‌هایشان خوب‌تر و پیچیده‌تر بوده، فعالیت‌های فرهنگی کرده‌اند.
فعالیت فرهنگی ژن‌های خوب اتفاقا از یک جای خیلی خوب شروع شد. فضای فرهنگی کشور ما همواره به دلیل توقعات رسمی از فرهنگ دچار تناقض‌ها و گره‌های کوری بوده که موجب به وجود آمدن خط‌های قرمز مختلف شده که هر فعال فرهنگی با پدری معمولی نمی‌توانسته به آن‌ها نزدیک شود. نزدیکی به خطوط قرمز فرهنگی یا پول فرار می‌خواسته که هر دوی این‌ها از پدران معمولی برآورده نمی‌شده و نمی‌شود. با توجه به چنین فضایی، ژن‌های خوب با ورود به فعالیت‌های فرهنگی توانستند بسیاری از خطوط قرمز را جابه‌جا کنند. همین امر در بدو امر ورود آقازاده‌ها به عرصه‌ فرهنگ، نه‌تنها توانست از آن‌ها چهره‌ متفاوتی نشان دهد، بلکه سرمایه اجتماعی گسترده‌ای را نیز برای آن‌ها به ارمغان آورد.
فرزندان مسئولان بزرگ‌سالی که کف خیابان را تجربه می‌کردند، وقتی به خواهش درونی‌شان که بازریخت دیگر جهان بود گوش می‌سپردند، نمی‌توانستند راه و روش فرهنگی پدر را توجیه کنند. این فرزندان در بلندمدت به دلیل نزدیک کردن حاکمیت (پدران) به قدرت کف خیابان (مردم) نقش بسزایی داشتند به مشاوران فرهنگی تبدیل شدند. مشاورانی که می‌توانستند به‌راحتی فیلم، کنسرت، انتشارات، روزنامه، سایت و… تاسیس کنند، تاسیس کردند و در بدو ورود نیز مورد توجه دیگر فعالان فرهنگی قرار گرفتند. این وضعیت رفته رفته گسترش پیدا کرد، با حضور آقازاده‌ها در عرصه‌ فرهنگ چرخ اقتصاد فرهنگ جان می‌گرفت و قله‌های فرهنگ یکی بعد از دیگری توسط ژن‌های خوب فتح می‌شد. روزنامه‌ها و مجلات و رسانه‌های اینترنتی و پایگاه‌های خبری راهی بود که آقازاده‌ها بعد از کسب تجربه به تاسیس مدرسه و دانشگاه و کمپانی فیلم روی بیاورند.
فرآیند فرهنگی فوق آبرویی برای برخی از آقازاده‌ها دست‌وپا کرده است، اما آیا آن‌ها می‌توانند بگویند آقازاده نیستند؟ آیا می‌توانند ادعا کنند که دستاوردشان، دستاورد نامشروع تناقض‌های قدرت نیست؟ آیا حضور آن‌ها تهدید حضور دیگرانی شایسته‌تر نبوده است که آن‌ها هم برای بازریخت دیگر جهان به دنیا آمده‌اند. آیا آن‌ها جز با تحدید آزادی هم‌نسلانشان توانستند توفیقاتی کسب کنند؟
شاید امروز آقازاده‌های عرصه‌ فرهنگی مانند آقازاده‌های عرصه‌ اقتصادی مدعی شایستگی‌شان باشند و آن‌چه را انجام داده‌اند، ماحصل ژن خوبشان بدانند. اما آبی که آن‌ها از چاه بیرون کشیده‌اند، به آسیاب که می‌ریزد؟
در یک دهه‌ اخیر امر سیاسی در نزدیک‌ترین مکان به امر فرهنگی نشسته است. با این همه آموزش طبقاتی شده است. رسانه‌ها امر فرهنگی را جای امر سیاسی به مردم قالب می‌کنند. محیط زیست از دست می‌رود. قدرت به جای توجه به تکالیفش به حقوقش متمرکز شده است.

شماره ۷۱۵

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. quf
    31, مرداد, 1396 16:56

    بنظرم ما جمعیت ژن ضعیف یا متوسط میتونیم فقط از نظر جمعیت ی برتری برای خودمون قایل بشیم وگرنه در باقی زمینه ها ما بازنده ایم.ما باید نظاره گر باشیم ک اقلیت ژن خوب ما رو ب کجا میکشونن جالبه.بعد میایم میگیم چرا اقتصاد پویا نداریم.بعد میاین از زمینو زمان انتقاد میکنیم در حالی ک ریشه ی مشکل در دست خودشونه.

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟