تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۵/۳۱ - ۱۶:۴۶ | کد خبر : 5076

امروز شعر تعطیل است

نگاهی به فیلم «آخرین کسی که آقای کاف الف را دید» شکیب شیخی سینمای هنر و تجربه است و قرار است که با چیزی در آن همراه شویم که در سینمای جریان اصلی گویا امکانش وجود ندارد. کل داستان این فیلم چیست؟ بنا بر این است که ما با یک «کمسیر» جنایی با پرونده‌ مرگی […]

نگاهی به فیلم «آخرین کسی که آقای کاف الف را دید»

شکیب شیخی

سینمای هنر و تجربه است و قرار است که با چیزی در آن همراه شویم که در سینمای جریان اصلی گویا امکانش وجود ندارد. کل داستان این فیلم چیست؟ بنا بر این است که ما با یک «کمسیر» جنایی با پرونده‌ مرگی مشکوک همراه شویم. این نیت اصلا از آب در نیامده و به مرحله اجرا نرسیده است. عامل اصلی در ناکامی فیلم‌ساز در سه محور نهفته است: ایده، دکوپاژ، بازی گرفتن از بازیگران. در ادامه مرور کوتاهی خواهیم کرد به هر یک از این سه محور که فیلم را به مسیر و جایگاهی غلط کشانده‌اند.

فیلم‌کوتاهِ نیمه‌بلند
فیلم چیزی حدود ۶۰ دقیقه است و می‌توان آن را به عنوان یک فیلم نیمه‌بلند بررسی کرد، نه فیلمی بلند. با این‌حال کل ایده این فیلم چیست؟ مسخ شدن یک کاراگاه جنایی در فرایند حل پرونده. این ایده هم روی کاغذ متناسب با یک فیلم کوتاه است –که تا این‌جای کار مشکلی نیست- و هم در پرداخت اولیه چیزی به عنوان عناصر سازنده یک فیلم بلند، به آن افزوده نشده. به سادگی می‌شد بسیاری صحنه‌های تکراری و «غیر ضروری» این فیلم را حذف کرد تا شاید هم به واسطه کوتاه‌تر شدن زمان و هم به واسطه تاثیری که این «غیاب» شاید روی مخاطب می‌گذاشت، فیلمی جذاب‌تر داشته باشیم.
پرداخت ماکسیمالیستی فیلم‌ساز بر روی نقاطی که اصلا نیاز به چنین پرداختی ندارند، واقعا به فیلم لطمه می‌زد. به سه وجه از این پرداخت تنها توجه کنید: گفت‌وگوی کاراگاه داستان ما با مردم محلی که هر از گاهی در هنگام صحبت با یک جامپ‌کات هم روبه‌رو می‌شدیم. خب این‌ها را می‌شد پشت سر هم به صورت مسلسلی قرار داد و تنها چند نما از فضای شهری را در لابه‌لایش گنجاند. دیگر چه نیازی بود با آن خانمی که «پنجشنبه‌ها روی زمین به دنبال چیزی می‌گشت» صحبت کرده، و زمان زیادی برای حرکت شخصیت اصلی بین لوکیشن‌های مختلف تلف شود؟ این حجم از شعر و متن‌خوانی آن هم به صورت تصادفی که نه برایند دراماتیک در فیلم ایجاد می‌کنند و نه ما را به نقطه‌ای می‌رسانند برای چه بود؟ مردی که در حال تعقیب مداوم کاراگاه بود را ما حدودا شش بار در حال انجام این‌کار دیدیم. چرا پنج بار نه؟ چرا ۱۰۰۰بار نه؟ آن هم در دکوپاژی که مدام حسِ «تعقیب‌کننده» را از بین می‌بُرد و یک نمای نزدیک از چهره این مرد می‌گرفت.

او بدونِ ما و ما بدونِ او
کلیت دکوپاژ این فیلم نمای مدیوم است. نمای مدیوم پایه اصلی خود را بر محیط پیرامونی شخصیت و وضعیت فیگوراتیو او، مستقر می‌کند. گرچه این قوانین و اصول از آسمان بر زمین نازل نشده‌اند، اما شکلی از تخطی که در این فیلم صورت گرفته بیشتر ناشی از کم‌بنیه بودنِ ایده کلی دکوپاژ است. فیلم سرتاسر نقطه دید شخصیت کاراگاه بود، اما هرجا که فضاسازی کم می‌آورد –که به غیر از یک اتاق نامتعین و شب و باران تند اصلا فضایی در آن وجود نداشت- ما باید با نمای نزدیک چهره این شخصیت روبه‌رو می‌شدیم. به عبارت بهتر کارگردان وقتی متوجه شده که نمی‌تواند با این بی‌فضایی و بی‌فیگوری کار را به جایی برساند، با یک برش عجیب در دکوپاژ به سراغ نمای نزدیک و اکسپرسیون صورت می‌رفت.
حالت ساده و تمام قد این شکل از دکوپاژ فردِ تعقیب‌کننده بود. شخصیت اصلی در چندین صحنه به عمق یا حاشیه قاب حرکت می‌کرد و در فضایی که از آن هویت‌زدایی می‌شد، تعقیب‌گرش از سویی دیگر وارد کادر می‌شد. تا این‌جا همه‌چیز نه تنها بدون مشکل، بلکه بسیار خوب پیش می‌رفت، اما متاسفانه تمام این طرح با یک نگاه فرد تعقیب‌کننده به سمت دوربین، و ثبت نمای نزدیک او، مثل قاصدکی توفان‌زده به آسمان می‌رفت.

تیر خلاص
دقیقا از همان لحظه‌ای که کاراگاه وارد اتاق می‌شود و سرایدار و آن گروهبان هم با او به اتاق می‌آیند، نوع نگاهی که کاراگاه به محیط می‌اندازد و دوربین از نیم‌رخ او را شکار می‌کند، تنها دو چیز را می‌تواند ثابت کند: یا شخصیت کاراگاه همه‌چیز را فهمیده است –که نه فهمیده بود و نه می‌توانست فهمیده باشد و خدا را شکر نفهمیده بود- یا بازیگری که این نقش را بازی کرده، می‌داند که در حال فیلم بازی کردن است.
این فضای تصنعی تنها به این نکته محدود نیست و در نقطه نقطه فیلم، چه در بازی گرفتن، چه در شخصیت‌پردازی کار را به جایی می‌رساند که آخرین شب که شخصیت نویسنده حالتی از تب و تشنج را داشت، نه تنها هیچ دلالتی نتوانست ایجاد کند، بلکه بدل به کاریکاتوری شد که ادای «شاعرانگی در سینما» را در می‌آورد.
به طور کل «آخرین کسی که…» تقریبا فاقد هرگونه ساختار است و این یعنی ما دیگر با یک «تجربه» روبه‌رو نیستیم، «هنر» را که به طبع نباید از یک کارگردان جوان توقع داشت.

Shakib Sheikhi

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟