تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۲۲ - ۰۷:۵۶ | کد خبر : 766

انقراض من‌های آرمانی

شروین وکیلی از به هم ریختن قواعد شهرت در جامعه می‌گوید حسام خراسانی «این که خواننده‌ای عامه‌پسند چند میلیون هوادار دارد، نه امری شگفت‌انگیز است و نه نامنتظره. با این حال این پدیده نشانه انقراض من‌های آرمانی و نمود منسوخ شدن سرمشق‌های شخصیتی‌ای است که برای دیرزمانی نظام‌های اخلاقی را در جوامع انسانی سامان می‌داده، […]

شروین وکیلی از به هم ریختن قواعد شهرت در جامعه می‌گوید

حسام خراسانی

«این که خواننده‌ای عامه‌پسند چند میلیون هوادار دارد، نه امری شگفت‌انگیز است و نه نامنتظره. با این حال این پدیده نشانه انقراض من‌های آرمانی و نمود منسوخ شدن سرمشق‌های شخصیتی‌ای است که برای دیرزمانی نظام‌های اخلاقی را در جوامع انسانی سامان می‌داده، و اکنون رو به انقراض دارد.» این‌ها را شروین وکیلی می‌گوید. او در این گفت‌وگو به فراگیر شدن شکل‌های تازه‌ای از پیام‌های پوچ اشاره و به نقش مهم رسانه‌ها تاکید می‌کند. این جامعه‌شناس هم‌چنین با بررسی شخصیت‌های بنیان‌گذار یا مقطعی تاریخی از واقعی یا دروغین بودن شهرت می‌گوید.

شاید خوب باشد صحبت را با گپ و گفتی درباره خودتان شروع کنیم. تجربه شخصی شما از برخورد با آدم‌های مشهور و ستاره‌های جمع یا به اصطلاح سلبریتی‌ها چطور بوده است؟
ترجیح می‌دهم به جای آن‌که تجربه‌ای از سال‌های اخیر را پیش بکشم و از نشست و برخاست با دوستان نام‌دارم بگویم، قدری عقب‌تر بروم و نخستین آموخته جدی‌ام هم درباره «آدم مشهورها» را برایتان واشکافی کنم. یکی از بخت‌های بزرگی که من در زندگی داشته‌ام، آن بود که وقتی در دوران راهنمایی درس می‌خواندم، یک بار از مدرسه‌ اخراج شدم. بسیاری از دوستان به خاطر این‌که من ۱۰ سال در دبیرستان تیزهوشان علامه حلی معلم و بعدتر مدیرگروه زیست‌شناسی بودم، مرا هم یکی از دانش‌آموزان آن مرکز به شمار می‌آورند. اما حقیقت آن است که من در اواخر دوران راهنمایی به دلایل ایدئولوژیک از آن مدرسه اخراج شدم و چند سال بعد که دیپلم گرفتم، تقریبا با دعوت همان‌هایی که اخراجم کرده بودند، بازگشتم تا همان‌جا درس بدهم. اما موهبتی که در این اخراج نهفته بود، آن‌که در فاصله چند ماه از فضای مدرسه‌ای که بهترین مرکز آموزشی پایتخت بود، به محیط مدرسه‌ای عادی و تا حدودی بی‌دروپیکر پرتاب شدم. تفاوت این دو محیط از بسیاری نظرها چشم‌گیر و تکان‌دهنده بود. اما مهم‌ترین چیزی که در جریان این نقل و انتقال آموختم، شباهت‌ها بود. جدای از آن‌که در هر دو مدرسه شاگردانی باهوش و دوست‌داشتنی درس می‌خواندند، این نکته هم در هر دو مشترک بود که در میان بچه‌ها ستاره‌هایی ظهور و افول می‌کرد و برای مدتی الگوهای رفتاری هم‌شاگردی‌هایم را تعیین می‌کرد. امر شگفت برایم آن بود که این ستاره‌ها در هردو مدرسه کمابیش یکی بودند. یعنی شاگردانی که لقب پرافتخار تیزهوش را به چنگ آورده بودند و در مدرسه‌ای مجهز با تاکید اغراق‌آمیز بر علوم ریاضی درس می‌خواندند، درست مثل بچه‌هایی که در مدرسه‌ای دورافتاده با امکاناتی فقیرانه حضور داشتند، فلان هنرپیشه فیلم‌های پرماجرا را می‌پرستیدند و موهایشان را شبیه به بهمان خواننده کوتاه می‌کردند.
این همان چیزی است که امروز هم رواج دارد و باعث می‌شود عده‌ای به اصطلاح بت‌ جوانان (youth idol) تبدیل شوند؟
دقیقا، پدیده‌ای که در جریان این تجربه دوران کودکی بدان برخورد کردم، ‌همان است که موضوع پرسش کنونی‌مان است. مسئله‌ای که قدیم‌ترها به آن پدیده مشاهیر می‌گفتند و امروز با وام‌گیری نازیبایی از زبان انگلیسی آن را «سلبریتی» می‌نامند.
شما انگار از این کلمه خوشتان نمی‌آید. البته خب، فارسی هم نیست و…
البته که خوشم نمی‌آید! کلمه‌ای است که وقتی در میانه زبان پارسی بیان می‌شود، چیزی میان سبیل و کبریت را در ذهن مجسم می‌سازد! و چه بهتر که همان کلمه جاافتاده‌تر و قدیمی‌ترِ پارسی یعنی مشهورها یا نام‌دارها را برایش به کار بگیریم. حتی تعبیر «بچه معروف» در زبان کوچه از سلبریتی بهتر است. حالا این نکته بماند که بر مبنای همین وام‌واژه نادل‌چسب و ترکیب کردنش با نام آقای تتلو، کلمه عجیب و غریب تتلیتی را ساخته‌اند که این یکی هم به اسم نوعی بازی یا رده‌ای از تنقلات شبیه است!
چه می‌شود که برخی از مردم بیشتر از بقیه مشهور می‌شوند؟
این نکته بدیهی است که خلق‌وخوی مردمان متفاوت است و هرکس بنا به کردار و رفتارهایش و عادت‌ها و عواطف و هیجان‌هایی که دارد، در ارتباط با اطرافیانش میزانی از مهر و محبت را جذب می‌کند و بنابراین حلقه‌ای پرشمار یا اندک از دوستان و آشنایان را در اطراف خود سازمان‌دهی می‌کند. باز این هم بدیهی است که گه‌گاه کسی کاری انجام می‌دهد و به دستاوردی می‌رسد که بر زندگی شمار زیادی از مردم جامعه‌اش اثر می‌گذارد و به همین خاطر نامش بر سر زبان‌ها می‌افتد. نامدار بودن اصولا بدان معناست که فردی به‌خاطر اثری که بر زندگی دیگران به جای گذاشته، مورد توجه قرار می‌گیرد و این توجه در گفتمان‌های جمعی بازتاب می‌یابد و چه عنصری مهم‌تر از نام و نشان فرد، برای پردازش شدن در این چرخه زبانی می‌توان سراغ گرفت؟
یعنی مبنای اصلی مشهور شدن عده‌ای و گمنام ماندن عده‌ای دیگر، تاثیری است که بر زندگی توده مردم می‌گذارند؟ این را امری فراگیر می‌دانید؟
این نکته که در هر جامعه‌ای برخی از مردم نام‌دار هستند، قاعده‌ای عمومی است. مردان و زنان به‌خاطر نقش اجتماعی و جایگاه والایی که دارند، یا به‌خاطر ثروت و داشته‌هایشان، یا به دلیل کارهای سودمند یا زیان‌باری که انجام می‌دهند، توجه دیگران را به خود جلب می‌کنند و برای مدتی کوتاه یا بلند در گفتمان‌های عمومی نمودی می‌یابند. این امری طبیعی و مرسوم و عادی است و جامعه‌ای نمی‌شناسیم که این پردازش انگاره اعضایش را به انجام نرساند، یا این تمرکز موقت توجه جمعی بر نام و نشان و هویت فردی موثر را نداشته باشد.
اما در دوران جدید انگار قواعد مشهور شدن قدری دگرگون شده است.
دوران مدرن با چرخش‌ها و گسست‌های جامعه‌شناسانه گوناگونی مشخص می‌شود، که یکی از آن‌ها دگردیسی در الگوی پردازش و فهم انگاره مردمان است. در دوران مدرن به دنبال انفجار جمعیتِ ناشی از توسعه بهداشت و گسترش شهرنشینی، شمار افراد ناشناسی که در یک مکان کنار هم می‌زیستند، افزایش یافت. از سوی دیگر نهادینه شدن صنعت چاپ و بعدتر ظهور رسانه‌های الکترونیکی به بسط شتابنده و غافل‌گیرانه ارتباطات اجتماعی دامن زد. درنتیجه شیوه‌هایی که به‌طور سنتی «من» با «دیگری» روبه‌رو می‌شد و او را می‌شناخت، منسوخ گشت و به حاشیه رانده شد.
در دوران پیشامدرن این وضعیت چگونه بود؟
در جامعه سنتی من و دیگری از راه واسطه‌هایی انسانی و آشنا با هم مربوط می‌شدند. یعنی من که در روستایی یا شهری سنتی زندگی می‌کرد، انگاره‌ای از افراد مشهورِ زیست‌جهانِ خویش در ذهن داشت که در تجربه شخصی‌اش، یا گفت‌وگوهای رویارویش با افراد آشنا سرچشمه می‌گرفت. در آن روزگار من‌ها از راه برخورد رودررو و لمس تاثیر خان‌ها و شاه‌ها و سرداران و دانشمندان و شاعران به حضور و ماهیتشان آگاه می‌شدند. خواه خود این تجربه را به‌طور مستقیم تجربه کرده باشند و خواه آن را با یکی دو واسطه، به روایت فردی آشنا به دست آورند. یعنی شهرت یک ستاره اجتماعی در دوران سنتی در شبکه‌ای به نسبت کوچک و آشنا صورت‌بندی می‌شد که به‌شدت با کلیت زیست‌جهان فرد چفت و بست شده بود. انگاره‌ای که من از حکیم مشهور شهرمان داشتم، به درمان شدن خودم یا خویشاوندانم به دست او بازمی‌گشت و شاعران و ادیبان مشهور اغلب کسانی بودند که فرد از خودشان یا با یکی دو واسطه از نزدیکانشان شعرها و گفتمانشان را شنیده بود.
آیا می‌توان شخصیتی بنیادگذار یا مقطعی تاریخی را برای تحول در الگوی مشهور شدن در جهان باستان در نظر گرفت؟‌ آیا در آن دوران هم گسست‌هایی شبیه آن‌چه امروز در دوران مدرن می‌بینیم، سابقه داشته است؟
بله، بنا به اسناد تاریخی، نخستین کسی که در جهان سنتی سازوکارهایی تازه برای عبور از این شبکه محدود به کار گرفت و در سطحی جهانی مشهور شد، کوروش بزرگ بود. گزنوفون یونانی در کتاب کوروپدیا که شرح زندگی کوروش است، می‌نویسد که او نخستین شاهی بود که مردمان پیروی از او را برمی‌گزیدند و دوستش می‌داشتند،‌ بی‌آن‌که او را دیده باشند. این اشاره او بسیار معنادار است، چون نشان می‌دهد که مردمان تا پیش از کوروش تنها کسانی را به‌عنوان شاه به رسمیت می‌شناختند که سالی چند بار در مراسم و آیین‌های جمعی با او رویارو شده و حضورش را از نزدیک دیده باشند. کوروش که بر بخش عمده جهان متمدن روزگار خود چیره شد و نخستین دولت یکپارچه ایرانی را تاسیس کرد، به جای پیکره ملموس و عینی خویش گفتمانی را جایگزین ساخت. گفتمانی که هنوز هم پس از دو و نیم هزاره دوام آورده و در متون مقدس تیره‌های گوناگون ایرانی داستان‌هایش به یادگار مانده است. نوآوری چشم‌گیر کوروش بعدتر توسط سرداران و سیاستمداران و شاهانی گوناگون مورد تقلید قرار گرفت و گاه نوآوری‌هایی هم در آن به انجام رسید. اما قالب و چهارچوب عمومی همان بود و تنها زنجیره انتقال روایت‌های مربوط به فرد مشهور بود که چند حلقه‌ای کم و زیاد می‌شد. آن‌چه در عصر مدرن رخ داد، گسستی از این الگوی باستانی بود و مجرای انتقال و تکثیر داستان‌های مربوط به افراد مشهور را به صنعت (چاپ، رادیو، تلویزیون، اینترنت) گره زد. یعنی در این‌جا سازوکاری غیرانسانی و فنی جایگزین ارتباط‌های رویاروی مردمان می‌شد، و امکان تکثیر انبوه و بازتولید مکانیکی انگاره‌ای از افراد مشهور فراهم می‌آمد.
درباره درجه واقعی یا دروغین بودنِ شهرتِ شاهان و سرداران بزرگ قدیمی سخن‌های زیادی بر سر زبان‌هاست. تا چه اندازه می‌توان به تصویری که از این افراد در تاریخ باقی مانده، اعتماد کرد. به بیان دیگر، شهرتی که این افراد در دوران خود داشته‌اند، تا چه اندازه راستین و واقعی بوده و خلق و خوی اصلی‌شان را نشان می‌داده است؟
در جهان سنتی مشهور شدن یک فرد کمابیش با تاثیری که او بر جهان و زندگی مردمان به‌جا می‌گذاشت، متناسب بود. نفرت و هراسی که اسم چنگیز در دل‌ها تولید می‌کرد، با جنایت‌های هولناک این سردار مغول متناسب بود و محبوبیت و سرافرازی‌ای که کوروش طی قرن‌های پیاپی از آن برخوردار بود، با نظم و آرامش و شکوفایی فرهنگی‌ای که سامانش داده بود، هماهنگ بود. در شرایطی که شهرت زیر تاثیر تماس مستقیم با فرد یا رویارویی با افرادِ تاثیرپذیرفته از او شکل می‌گرفت، دروغ گفتن درباره انگاره‌ها دشوار بود و توخالی بودنِ تبلیغات اغراق‌آمیز به‌سادگی فاش می‌شد. شاید به این خاطر است که شاعران نام‌داری که در مقام ستاینده سلطان‌های قدیمی از دربارها حقوق می‌گرفتند، وقتی از حدی نیرومندتر و چیره‌دست‌تر می‌شدند، به پند و اندرز روی می‌آوردند و همگان به اغراق و دروغِ نهفته در مدح شاهان آگاه بودند. اما در زمانه مدرن چرخشی مهم در این میان رخ نمود و مدارهای تکثیر شهرت یک‌سره از ارتباط رویاروی افراد مستقل شد. حالا دیگر این امکان وجود داشت که توده مردم نام و نشان و داستان فردی مشهور را در روزنامه و کتاب بخوانند و تصویرش را در تلویزیون و سینما و نمایش‌گر رایانه‌شان ببینند و او را «بشناسند» و انگاره‌ای گاه پرشاخ و برگ از او در ذهن حمل کنند، ‌بی‌آن‌که او را دیده باشند، یا کسی از آشنایانش را دیده باشند،‌ یا به‌طور مستقیم و غیرمستقیم تاثیری واقعی از او پذیرفته باشند.
به این ترتیب در دوران مدرن با شکلی تازه از شکل‌گیری شهرت روبه‌رو هستیم؟
همین‌طور است. آن‌چه ستاره‌های دوران مدرن را از پیشینیانشان متمایز می‌سازد،‌ آن است که شهرتشان بیش از آن‌که وابسته به تاثیرگذاریِ شخصی‌شان بر زیست‌جهان دیگران باشد، به شیوه اتصالشان به رسانه‌های جمعی متکی شده است. این بدان معناست که شکلی از شهرت جعلی ممکن شده است، یعنی بازتولید و تکثیر نام و نشان افرادی که نقشی اثرگذار در جایی نداشته‌اند، اما ادعای داشتن چنین نقشی را دارند و به‌خاطر اتصال به مسیرهای تکثیر پیام در رسانه‌های جمعی، این ادعا را به کرسی نشانده‌اند. به بیان دیگر، در دوران مدرن سیستم رسانه‌ها و مسیر انتقال پیام بر محتوای پیام و درجه صحت پیام غلبه یافته است و به این ترتیب فراگیر شدنِ شکل‌هایی تازه از پیام‌های پوچ را ممکن ساخته است. امروز شاید شمار چند میلیونی هواداران خواننده‌ای مثل امیر تتلو شگفت‌انگیز جلوه کند، و بسیار این شکایت را از نخبگان می‌شنویم که چرا فلان نویسنده و فیلسوف جدی و اثرگذار چند صد تن بیشتر هوادار ندارد، درحالی‌که فلان کودکی که در فلان برنامه تلویزیونی شیرین‌کاری‌ای می‌کند، چند صد هزار هوادار و دنباله‌رو پیدا می‌کند. حقیقت آن است که این رفتارهای جمعی بیش از آن‌که در انتخابی فردی و کردار سنجیده مردمان ریشه داشته باشد، پیامدی فرعی و گاه بی‌معناست که از توسعه شبکه‌های ارتباطی و رسانه‌های عمومی ناشی می‌شود. یعنی در این‌جا با شکلی نو از مفهوم شهرت سروکار داریم که از بسترِ اصلی‌اش –که «اثرگذاری بر زیست‌جهان» و «اهمیت عینی» باشد- کنده شده و به سیستمی خودبسنده و خودزاینده در درون رسانه‌های جمعی بدل شده است.
پس به نظر شما در دوران مدرن پیوند میان حقیقت و محتوای شهرت گسیخته شده و به همین خاطر داوری اخلاقی درباره شخصیت‌های مشهور دشوار شده است؟
درباره کسانی که واقعا تاثیری بزرگ بر زندگی مردم به جا می‌گذارند، این داوری هنوز ممکن و در دسترس است. اما درباره ستاره‌های رسانه‌ای با وضعیت تهی بودن معنا و تعلیق داوری روبه‌رو می‌شویم. در شرایط عادی که شهرت از اثرگذاری واقعی فردی ناشی می‌شود، انگاره فرد مشهور همواره مورد داوری اخلاقی قرار می‌گیرد و بار معنایی مثبت یا منفی‌ای پیدا می‌کند. استالین به‌خاطر ستمگری‌هایش از سویی مشهور می‌شود و از سوی دیگر منفور، و ماشینِ تولید شهرت و بساط مداحی مدرنی که برایش ترتیب داده شده بود، مدتی اندک می‌پاید. چراکه شهرت استالین امری واقعی و به‌حق بوده است. یعنی استالین به‌واقع می‌بایست مشهور شود، چراکه زندگی چند ده میلیون انسان را بر باد داد و کیفیت زندگی چند صد میلیون انسان دیگر را فروکاست. شهرت او با رسانه‌های جمعی دستخوش تحریف و دستکاری‌ای موقت و موضعی شد، اما درنهایت این شهرتی حقیقی بود که محتوایی حقیقی هم داشت، گو این‌که این محتوا منفی و نادل‌خواه و ناپسند و غیراخلاقی باشد. درباره نام‌داران دیگری هم همین سخن را می‌توان تکرار کرد. آنان که به‌راستی تاثیری بر زندگی دیگران به جای می‌گذارند، لزوما مشهور نمی‌شوند، ولی وقتی مشهور شدند، بر اساس آن‌چه کرده‌اند، مورد داوری قرار می‌گیرند. این شهرت همواره با تبلیغ‌های اغراق‌آمیز یا بدگویی‌های پرتحریف درمی‌آمیزد و دو سیمای سیاه و سپید از فردِ مشهور را به دست می‌دهد، اما درنهایت ردپای فرد بر تاریخ و زندگی دیگران باقی می‌ماند و امکان دست‌یابی به تصویری از حقیقت را به پژوهندگان می‌دهد. بر این اساس می‌توان به داوری‌ای به‌نسبت عینی درباره چنگیز و استالین و مائو از یک سو و کوروش و اردشیر بابکان از سوی دیگر دست یافت و شهرت هر دو دسته را هم حقیقی دانست. اما در دوران مدرن تکامل رسانه‌های نو به نوعی تورم شهرت انجامیده است. تورمی که از آمدن و رفتنِ انگاره‌های مشهورِ پیاپی ناشی می‌شود. بخش بزرگی از نظام‌های شهرت در این شرایط به تولید، تکثیر و فراگیر شدن ناپایدار و زودگذر انگاره‌های کسانی مربوط می‌شود که اثر مهمی بر زندگی کسان نداشته‌اند و به همین خاطر محتوایی معنایی ندارند و امری که قابل داوری باشد هم درشان دیده نمی‌شود. به همین خاطر در زمانه نو با نوعی غیابِ سرمشق‌های آرمانی روبه‌رو هستیم. چراکه در دوران کهن پیامد کردارهای افراد مشهور و داوری‌ای که در مردم برمی‌انگیخت، سنجه‌ای بود که تصویری از منِ آرمانی را در ذهن توده مردم ترسیم می‌کرد. تصویری که تنظیم کردن کردارهای فردی و آموختنِ الگوهای رفتاری و درونی کردن ارزش‌ها و معیارهای اخلاقی را به دنبال داشت و به شبیه شدن عمیق افراد به سرمشق‌های اخلاقی‌شان می‌انجامید. یک دلیل پوکی و پوچی زمانه مدرن آن است که در هیاهوی آمدورفتِ انگاره‌های تخت و مسطحِ افراد مشهوری که هیچ جز همین شهرت ندارند، معیاری برای داوری و چیزی برای هم‌ذات‌پنداری و معنایی برای آموختن و اندرز گرفتن باقی نمانده است.
به‌طور خاص نظرتان درباره تتلیتی‌ها چیست؟ شنیده‌اید که می‌گویند شمارشان به بیش از سه میلیون نفر می‌رسد؟
این‌که خواننده‌ای عامه‌پسند چند میلیون هوادار دارد، نه امری شگفت‌انگیز است و نه نامنتظره. این پدیده‌ای منحصر به جامعه ایران نیست، و شاید بتواند گفت که برعکس، واکنش عمومی به آن و نقد پردامنه‌اش بیشتر متمایز‌کننده ایرانیان و شهروندان کشورهای دیگر است. با این همه این پدیده نشانه انقراض من‌های آرمانی و نمود منسوخ شدن سرمشق‌های شخصیتی‌ای است که برای دیرزمانی نظام‌های اخلاقی را در جوامع انسانی سامان می‌داده و اکنون رو به انقراض دارد. رفتار هواداران مشاهیری که هیچ جز شهرتشان ندارند و هیچ تاثیری جز تکثیر انگاره‌شان بر جایی نگذاشته‌اند، به خودی خود نشانه بیماری یا شر نیست، اما علامت سستی و کم‌خونی‌ای است در پیکربندی ارزش‌های اخلاقی، که هرکس باید به شکلی درون‌زاد و خودمختار و آزادانه در درون خویش به انجامش برساند، و در شرایط غیاب منِ آرمانی، امکان تحقق آن منتفی می‌گردد.

ادامه پرونده را میتوانید در شماره۶۷۷ بخوانید

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

 

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟