تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۱۷ - ۰۷:۳۸ | کد خبر : 1538

اولین و آخرین عذرخواهی قرن به وقوع پیوست

پس از آخرین ماه‌افراختگی قرن محمد علی مومنی پدیده شگفت‌انگیزدار شدیم! شنوندگان عزیز در روزهای گذشته چند پدیده نادر و شگفت‌انگیز داشتیم. یکی پدیده ماه‌افراختگی یا ابرماه بود. یکی هم پدیده عذرخواهی و استعفای مدیرکل راه‌آهن بود! درباره اولی واقعا نیاز به تشکر نیست. چون ما هیچ نقشی در این پدیده نداشتیم. اگر قرار باشد […]

پس از آخرین ماه‌افراختگی قرن

محمد علی مومنی

پدیده شگفت‌انگیزدار شدیم!
شنوندگان عزیز
در روزهای گذشته چند پدیده نادر و شگفت‌انگیز داشتیم. یکی پدیده ماه‌افراختگی یا ابرماه بود. یکی هم پدیده عذرخواهی و استعفای مدیرکل راه‌آهن بود!
درباره اولی واقعا نیاز به تشکر نیست. چون ما هیچ نقشی در این پدیده نداشتیم. اگر قرار باشد نقش داشته باشیم، نامردی است فقط در اتفاق‌های خوب و باحال و عکس‌خور نقش داشته باشیم و برای اتفاق‌های دیگر فلنگ را ببندیم و در برویم. بنابراین ما هیچ نقشی در این پدیده نداشتیم.
درباره دومی ما کمی نقش داشتیم. ولی بعد دچار سوزش جگر شدیم. یعنی همین که قرار شد یکی استعفا بدهد، عدل آن کسی استعفا داد که تحصیلاتش به کارش مرتبط بود و آدم موفقی هم بود.
یاد دوره بچگی افتادم. همیشه خراب‌کارها در می‌رفتند و بچه مظلوم‌ها که هیچ کاری هم نکرده بودند، باید گردن کج می‌کردند و قرت و قرت می‌گفتند «ببخشید!»
بنا به گفته منجم‌ها پدیده شگفت‌انگیز بعدی ۱۸ سال بعد خواهد بود. منظور البته ماه‌افراختگی است.
کارشناسان درباره آن یکی پدیده شگفت‌انگیز، یعنی عذرخواهی و استعفا چیزی نگفتند که دفعه بعدی کی رخ می‌دهد!

بیانیه‌های عارفانه و شاعرانه
یعنی ببخشید!
ما ایرانی‌ها آدم‌های خجالتی هستیم. معمولا یک جمله‌ای می‌گوییم، ولی منظورمان آن نبوده که گفتیم. بلکه منظورمان یک چیز دیگری بوده که نگفتیم.
مثلا وقتی قلب شما تالاپ تالاپ صدا می‌کنه و سرتاپای شما خیلی ضایع و تابلو نشان می‌دهد که گلاب‌به رویتان عاشق شده‌ است، می‌گوید: «من خیلی به شما ارادت دارم.» یا «من واقعا شخصیت شما را تحسین می‌کنم» یا مثلا «سلام من را به خانواده محترم ابلاغ بفرمایید.»
معمولا منظور از این جمله‌ها این است که «عزیزم! من عاشقتم! فدات شم!»
ولی چون خجالتی هستیم، عشق و علاقه‌مان را با جمله‌های خیلی بی‌مزه ابراز می‌کنیم.

موقعیت سگی:
معمولا وقتی دو نفر دوست دارند همدیگر را تکه و پاره کنند و بزنند همدیگر را به قطعات مساوی تقسیم کنند،‌ اما جرئتش را ندارند، به هم می‌گویند «خیلی باحالی» یعنی «خاک بر سرت».
یا می‌گویند «تو می‌فهمی!» یعنی «اندازه یکی از چهارپایان هم نمی‌فهمی گوساله!»
یا می‌گویند «از دهنت در و گوهر می‌ریزه» یعنی «داری حرف‌های رایگان و فاقد ارزش ریالی می‌زنی!»

موقعیت آویزانی:
«ما می‌خواهیم چند دقیقه در خدمت شما باشیم» یعنی «آمده‌ایم چند ساعتی این‌جا تلپ باشیم و دهان شما را بنگریم!»

موقعیت گیرکردگی:
هم‌وطنان عزیز
متاسفانه بر اثر یک تیغ صورت‌تراشی هواپیمایی سقوط کرده است. البته جای نگرانی نیست، ما هنوز کلی از این هواپیماها داریم. هنوز کلی از این خلبان‌های باحال داریم. کلی از این مسافرها داریم و هیچ‌چیز عوض نشده است. آن‌ها که پرواز کردند، خوشبختانه بیمه بودند و این سبب کاهش آلام ماست.
خوشبختانه ما به موفقیت‌های زیادی رسیده‌ایم. ما در برنامه چندساله چندم کلی فیل هوا کرده‌ایم که به‌زودی به اطلاع می‌رسد!

همه این متن زیبا یعنی که «ببخشید!»
ولی چون خجالتی هستند و رویشان نمی‌شود، با بیانیه‌های شاعرانه و عارفانه نشان می‌دهند.
بر این اساس اگر حساب بکنید، ما سرانه «ببخشید»مان از کره جنوبی هم بیشتر است.
***

ساز نامرئی علی آقای مطهری
یکی از لغونشدنی‌های کشور ما لغو شدن است. یعنی همیشه بساط لغو شدن به‌پاست.
چیزهایی که نباید لغو بشود، لغو می‌شود، اما خود لغو شدن، لغو نمی‌شود.
ما خودمان غصه‌مان شده بود که لاغوان (اسم فاعل لغوکنندگان) در این دو ماه محرم و صفر که هیچ آرشه‌ای روی سیمی، هیچ مضرابی روی سیمی، و هیچ دستی روی پوستی کشیده نمی‌شود، باید چه چیزی را لغو کنند؟ (این دستی روی پوستی به جان خودم منظورم ساز است. حذف نکن!)
ولی خودتان که می‌دانید؟ محدودیت خلاقیت می‌آورد لاکردار. در همین محدودیت لاغوان تصمیم گرفتند چند تا سخنرانی را لغو کنند.
از قضا در این سخنرانی‌ها به‌شیوه صدا و سیمایی سازهایی نواخته می‌شد. یعنی مثل صدا و سیما سازی نمی‌دیدید، ولی صدای ساز به گوش می‌رسید.
اتفاقا سازها هم عموما ساز مخالف بودند. این شد که عجالتا چند سخنرانی برای دست‌گرمی لغو شد، تا بعد از محرم و صفر که بالاخره کنسرتی برگزار بشود.
فقط من نفهمیدم که لغو کنسرت دست‌گرمی برای لغو سخنرانی بود، یا لغو سخنرانی دست‌گرمی برای لغو کنسرت بود!

خشک خشک بهتر نیست؟
به نظرم خشک‌سالی خیلی هم اتفاق خوب و خوشی است. لااقل آدم خیالش راحت است.
خیلی بهتر از بارش برف و باران است.
برف و باران جنبه می‌خواهد که ما نداریم. منظورم به عکس‌های سلفی که قرت و قرت می‌گیریم می‌گذاریم روی اینستاگرام نیست‌ها.
ولی چون ما عادت نداریم از قبل پیش‌بینی کنیم، همان بهتر که خشک‌سالی باشیم.
پیش‌بینی نه برای ترافیک و آب‌گرفتگی کوچه و خیابان. یه تجربه تاریخی نشان می‌دهد که این چیزها قرار نیست کلا حل بشود و اتفاقا ما سرمان به همین چیزها گرم است. فرض کنید ترافیک نباشد. خب ما این همه اوقات فراغت را کجا تخلیه کنیم؟
منظورم پیش‌بینی برای آموزش شنا، چند تا قایق، تیوپ، عینک شنا و این‌جور چیزهاست.
به نظرم ما کلا بی‌خیال وضع شهر بشویم. بیاییم روی همین قضیه کار بکنیم خیلی سریع‌تر به نتیجه می‌رسیم.

طرح جابه‌جایی شهر تهران با سد کرج
شنوندگان عزیز ما درحالی‌که در دوره خشک‌سالی هستیم و آب نداریم بخوریم، هر آن ممکن است در آب غرق شویم. خیلی زور دارد آدم در دوره خشک‌سالی توی آب غرق بشود.
از شما چه پنهان، نشسته بودم فکر می‌کردم که چرا با دو تا قطره باران همه جا را آب برمی‌دارد؟ بعد فکر کردم پس چرا با یک دل سیر باران هم سدها پر نمی‌شوند؟
اول فکر کردم که احتمالا درپوش کف سد را نگذاشته باشند.
بعد فکر کردم که احتمالا پتروس فداکار که معمولا دستش را توی هر سوراخی می‌کند، به دلیل تشر خوردن، قول داده که دیگر دست در هیچ سوراخی نکند. آب سد دقیقا از همان سوراخ پتروس فداکار دارد می‌رود.
بعد فکر کردم که احتمالا جای سد و شهر باید جابه‌جا می‌شد. اگر سد را جای شهر تهران می‌ساختند، الان می‌شد کویر لوت را هم آبیاری کرد!
شهر تهران را هم بدهند دست شرکت‌های سدسازی یک جایی بسازد که هر چی بباره، یک قطره هم ته بساط نماند. یا لااقل درپوش کف شهر را بردارند.

اخلال لولو در خدمت‌رسانی یک مسئول دلسوز
رئیس کمیته امداد مصاحبه کرده و گفته:‌ اجازه دهید به محرومان رسیدگی کنیم.
شنیدن این جمله از ایشان که سابقه همکاری با معجزه هزاره سوم را دارد، خیلی بعید بود. یعنی اگر کمی از علاقه آقای احمدی‌نژاد در وجود ایشان بود، این حرف را نمی‌زد. چون آقای احمدی‌نژاد خیلی مایل بود شخصا مدیریت جهان را برعهده بگیرد.
در راه مدیریت جهان هم این حرف‌ها خریدار ندارد.
بااین‌حال از همه کسانی که جلو آقای پرویز فتاح رئیس کمیته امداد را گرفته‌اند و نمی‌گذارند ایشان به محرومان رسیدگی کند، عاجزانه خواهش می‌کنیم بروند کنار که ایشان خدمت‌رسانی بکنند.
اتفاقا خود آقای احمدی‌نژاد هم خیلی دوست داشت به محرومان خدمت کند. ولی یک روز لولویی برآمد و ممه را برد. یک روز لولویی دیگر آمد دکل نفت را برد. یک روز لولویی آمد اسامی مفسدان اقتصادی را از جیب ایشان برد. خلاصه هر روز لولو آمد یک چنین کاری کرد.
احتمالا در ادامه همان بساط در کار آقای فتاح هم همین لولو است که کارشکنی می‌کند و نمی‌گذارد ایشان به محرومان خدمت کنند.

فواید یک مدل کمرباریک!
یکی از همسایه‌های ما با مشت افتاد به در خانه ما و هی کوبید. معلوم بود که دلواپس است. یعنی این‌جور در زدن‌ها فقط از دلواپس‌ها برمی‌آید. ترسیدم که نکند از در بالا بیاید، سریع رفتم در را باز کرد.
گفت: واقعا این چه وضعشه؟
پرسیدم:‌ چی شده؟
گفت:‌ همین‌جوری مدل به مدل!
گفتم: تنوع بالاست خب. مگه بده؟!
گفت: اون مدل نه. یه مدل دیگه. مدل‌های روم به دیوار. هی مدل به مدل میان ایران برای جراحی.
همین آخری. کمر باریک‌ترین مدل جهان باید حتما بیاد این‌جا عمل کنه؟ اومده این‌جا چه می‌دونم کجاش رو عمل کنه، اون کسی که آوردتش رو گرفته‌ان، از توی خونه‌اش ۵۰ بطری مشروب کشف کرده‌ان.
دیگه بدتر از این؟ تشویش اذهان عمومی بدتر از این؟!
گفتم: اذهان عمومی کجا بود؟ مگه جز تو کس دیگری هم هست؟!
گفت: نه! چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
سعی کردم آقای دلواپس را کمی آرام کنم و از میزان تشویش اذهان عمومی‌اش کم کنم. گفتم: خب شما چرا این‌قدر به بخش بد قضیه نگاه می‌کنی که این‌جوری آمپر بچسبونی؟!
از دیروز تا حالا هر چی می‌شه به بخش مثبت قضایا نگاه می‌کنه و هی می‌گه: چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید!

پیچیده‌گوییم و کیف کنیم و خوش باشیم!
باور کنید ما عین چی از ساده حرف زدن پشیمان گشته‌ایم. مرحمت فرموده ما را پیچ دهید.
یعنی ما آمدیم ساده صحبت کنیم که همه بفهمند. از بس همه‌فهم شد، هر کس از یکی از جمله‌هایش ایراد گرفت. این شد که همه از دم رفتند از من شکایت کردند.
آن‌ها گفتند که ما فکر نمی‌کردیم شما این‌قدر عمیق و دانشمند باشی و فکر می‌کردیم همان پخی که بودی، هستی.
ولی فقط تعجب می‌کنیم شما که این‌قدر خوب و سخت و خفن حرف می‌زنی، چرا هی تشویش اذهان عمومی می‌کردی؟!

شماره ۶۸۷

خرید نسخه الکترونیک

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟