تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۱۸ - ۰۶:۳۵ | کد خبر : 2172

این کتاب‌فروشی پر از آرامش است!

کتاب شهر همدان عاطفه مشتری آشنایی من با این کتاب‌فروشی بکر و امروزی مربوط به سال ۹۴ است، وقتی که من برای گردش و تنفس هوای پاییزی و دیدن برگ‌های رنگارنگ درختان شهرم در خیابان پاستور همدان قدم می‌زدم، با این کتاب‌فروشی برخورد کردم. در آن روزها من به دنبال کتاب «شگفت‌زده» برایان سلزنیک بودم. […]

کتاب شهر همدان
عاطفه مشتری
آشنایی من با این کتاب‌فروشی بکر و امروزی مربوط به سال ۹۴ است، وقتی که من برای گردش و تنفس هوای پاییزی و دیدن برگ‌های رنگارنگ درختان شهرم در خیابان پاستور همدان قدم می‌زدم، با این کتاب‌فروشی برخورد کردم. در آن روزها من به دنبال کتاب «شگفت‌زده» برایان سلزنیک بودم. اما به محض ورودم با شاهکار ادبیات ایران «کلیدر» محمود دولت‌آبادی مواجه شدم و اولین خریدم «کلیدر» و «شگفت‌زده» بود، و درست یک سال است که من همراه با کتاب‌های این کتاب‌فروشی دنیاهای متفاوتی را تجربه می‌کنم و با نویسنده‌ها از خاک خراسان تا کوچه پس‌کوچه‌های پاریس، مسکو… به مسافرت می‌روم. روزهای زندگی من همراه با آلبوم‌های موسیقی و دیدن فیلم تئاترها بیش از پیش پر از هنر و آرامش شده است. در هر سنی که باشی و هر رویا و هدفی که داشته باشی، با سرزدن به قفسه‌های مختلف کتاب شهر، ازجمله کودک و نوجوان تا ادبیات و فلسفه و هنر و روان‌شناسی… حسی نو و متفاوت را می‌توانی تجربه کنی. و اگر به دنبال هدیه‌ای خاص باشیم، می‌توانیم با هدیه دادن این گنج‌های ماندگار خاطره‌ای زیبا برای دوستانمان به ارمغان آوریم. مرحوم آقای محمدعلی سپانلو، شاعر و نویسنده بزرگ کشورمان، این کتاب‌فروشی خاص را در یکی روزهای زمستانی سال ۹۳ افتتاح کرده است و مدیریت کتاب شهر را آقایان محمد کمالی و شاهین شهسواری برعهده دارند و برنامه‌های متفاوتی برای دوستداران کتاب برگزار می‌کنند؛ از مراسم رونمایی کتاب‌های نویسندگان و مترجمان نام‌آشنایی چون رضا امیرخانی، کریم زمانی و فرزانه طاهری… تا مراسم نقد کتاب در آخر هفته‌ها فضای هنری و فرهنگی متفاوتی را در همدان می‌سازند. و من اعتراف می‌کنم که بدون کتاب‌ها نمی‌توانم زنده بمانم! بوییدن صفحات کتاب برای من اکسیژن است و خواندنشان امیدی برای بهتر زیستنم.

شماره ۶۹۶

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟