تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۲۷ - ۰۷:۱۸ | کد خبر : 4903

بیا فحش بدیم

نوید محمدنژاد لیست‌های زیادی از فیلم‌هایی وجود دارد که می‌گویند قبل از مرگ باید دید، اما قطعا نمایش‌های زیادی هم هستند که بایستی آن‌ها را تماشا کرد. اما نمایش‌ها مانند فیلم‌ها در دسترس نیستند و اگر شما در زمان و لحظه اجرا در سالن مورد نظر نباشید، هیچ‌وقت دیگر هم نمی‌توانید آن‌ها را تماشا کنید. […]

نوید محمدنژاد

لیست‌های زیادی از فیلم‌هایی وجود دارد که می‌گویند قبل از مرگ باید دید، اما قطعا نمایش‌های زیادی هم هستند که بایستی آن‌ها را تماشا کرد. اما نمایش‌ها مانند فیلم‌ها در دسترس نیستند و اگر شما در زمان و لحظه اجرا در سالن مورد نظر نباشید، هیچ‌وقت دیگر هم نمی‌توانید آن‌ها را تماشا کنید. اما فرصت‌های محدودی برای نزدیک شدن به لحظه اجرا مهیاست. خواندن نمایشنامه اثر و دیدن تصاویری از اجرای مورد نظر کمک می‌کنند تا با تخیل و فضاسازی ذهنی، ما هم بتوانیم به تجربه‌ای که مخاطبان آن اجرا به آن دست یافته‌اند، نزدیک شویم. در این صفحه تلاش می‌کنیم تا بهترین و ماندگارترین صحنه‌های موجود در متن نمایشنامه، به همراه تصاویر یکی از بهترین اجرا‌های آن در نقاط مختلف جهان را در کنار هم قرار دهیم تا مسیر لذت‌بخش تصور کردن هموارتر شود و انگیزه‌ای باشد برای خواندن نمایشنامه مورد نظر و حتی شاید دیدن اجرایی از آن دیالوگ‌ها.
«اهانت به تماشاگر» اثری نو و نامتعارف است که نشانه‌های معمول در آن تغییر یافته و برای روابط بین شخصیت‌ها شیوه‌های بدیعی به کار گرفته شده است. درهم شکستن مرزهای زمان و به کاربستن اشیا و رویدادهای عادی برای پیشبرد اهداف نمایش از دیگر ویژگی‌های این نمایشنامه است. در این نمایشنامه اساسا پیش‌فرض‌های قبلی مخاطب به مثابه تماشاگر به ریخته می‌شود و تجربه‌ای متفاوت برای یک اثر نمایشی است.

دیالوگ منتخب:
خوش آمدید
این نمایش یک پیش‌گفتار است.
شما این‌جا چیزی نخواهید شنید که قبلا نشنیده باشید.
شما این‌جا چیزی نخواهید دید که قبلا ندیده باشید.
شما این‌جا چیزی نخواهید دید که همیشه می‌دیدید. چیزی نخواهید شنید که همیشه می‌شنیدید.
شما چیزی را خواهید شنید که معمولا می‌بینید.
شما چیزی را خواهید شنید که معمولا نمی‌بینید.
شما نمایشی نخواهید دید.
شما شهوت بصری‌تان ارضا نخواهد شد.
شما نمایشی نخواهید دید.
این‌جا نمایشی اجرا نمی‌شود.
شما ردیف هم نشسته‌اید. شما نظام معینی را شکل داده‌اید. شما به ترتیب خاصی نشسته‌اید. شما رو به سوی خاصی نشسته‌اید. شما با فاصله‌ یکسانی نسبت به هم نشسته‌اید. شما تماشاگرید. شما تشکیل یک واحد را داده‌اید. شما تماشاگرانی هستید که در سالن تماشا گرد آمده‌اید.
ما که با شما حرف می‌زنیم، شما به ما نگاه می‌کنید. شما ما را تماشا نمی‌کنید. شما ما را نگاه می‌کنید. شما نگاه می‌شوید. شما در پناه چیزی نیستید. شما دیگر از این موقعیت برتر برخوردار نیستید که از دل تاریکی به روشنایی نگاه کنید. ما دیگر از این موقعیت فروتر برخوردار نیستیم که از میان روشنایی به دل تاریکی نگاه کنیم. شما تماشا نمی‌کنید. شما نگاه می‌کنید و نگاه می‌شوید. به این ترتیب ما و شما رفته رفته یکی می-شویم. پس ما می‌توانستیم تحت شرایطی به جای شما بگوییم ما.
شما ما را گوش نمی‌کنید. شما ما را نمی‌شنوید. شما دیگر پشت دیوار کذایی گوش نایستاده‌اید. ما با شما مستقیم حرف می‌زنیم.
این‌جا نیازی نیست که شما از موضع یک قورباغه یا پرنده نسبت به وقایعی که در این‌جا اتفاق می‌افتد، قضاوت کنید. این‌جا نیازی نیست شما نقش داور را ایفا کنید. ما با شما مثل تماشاگرانی رفتار نمی‌کنیم که با آنان حرف‌های یواشکی بزنیم. نمایشی در کار نیست. ما از نقشمان بیرون نمی‌آییم تا شما را خطاب قرار دهیم. ما برای توهم‌زدایی نیازی به توهم نداریم.
این نمایش مستند نیست. این برشی از واقعیت نیست. ما برای شما داستانی نمی‌گوییم. ما ماجرایی را نمایش نمی‌دهیم. ما ماجرایی را شبیه‌سازی نمی‌کنیم. ما چیزی را بازنمایی نمی‌کنیم. ما سرمشقی برای شما نمی-نهیم. ما فقط حرف می‌زنیم. بازی ما همین است که رو به شما حرف می‌زنیم.
شما مخاطب واقع خواهید شد اگر نخواهید مخاطب قرار بگیرید. حوصله‌تان سر خواهد رفت.
شما نیازی ندارید بدانید که این‌جا صحنه‌ نمایش است. شما نیازی ندارید توقعی داشته باشید. شما نیازی ندارید متوقعانه به صندلی تکیه دهید. شما نیازی ندارید بدانید این بازی فقط نمایش است. ما داستانی نمی-سازیم. شما رویدادی را دنبال نمی‌کنید. شما جزو نقش‌آفرینان نیستید. این‌جا برای شما بازی می‌کنند. این یک نمایش کلامی است.
این دنیا فرقی با دنیای شما ندارد. شما دیگر کسی نیستید که بی اذن دخالت به تماشا ایستاده باشید. شما موضوع نمایشید. نگاه معطوف به شماست. شما هدف تیرهای مایید.
این‌جا صحنه‌سازی‌ای در کار نیست. این‌جا دیواری نمی‌بینید که بلرزد. این‌جا صدای مصنوعی بسته شدن دری نمی‌شنوید. این‌جا صدای جیرجیر کاناپه‌ای طنین نمی‌اندازد. این‌جا شبحی نمی‌بینید.
این‌جا فضایی نمی‌بینید که القاکننده‌ فضای دیگری باشد. این‌جا زمانی را شاهد نخواهید بود که القاکننده‌ زمان دیگری باشد. این‌جا زمان روی صحنه تفاوتی با زمان بیرون ندارد. این‌جا زمان صحنه و زمان شما یکی است. این‌جا شما و ما در زمان واحدی به سر می‌بریم. هوای واحدی را تنفس می‌کنیم. در مکان واحدی به سر می‌بریم.
این‌جا ما تصویر چیزی نیستیم. این‌جا ما بازنمود چیزی نیستیم. این‌جا ما چیزی را بازنمایی نمی‌کنیم. این‌جا ما چیزی را آشکار نمی‌کنیم. این‌جا ما نقشی نداریم. این‌جا ما خودمان هستیم. ماخودمان هستیم. عقیده‌ ما لزوما با عقیده‌ نویسنده یکی نیست.
نوری که بر ما می‌تابد، معنای خاصی ندارد. لباسی هم که برتن کرده‌ایم، معنای خاصی ندارد. این لباس نه زمان دیگری را می‌رساند، نه آب‌وهوای دیگری را و نه دلیل دیگری را برای پوشاندنش.
ما دلقک نیستیم. چیزی جلوی پای ما نیست که به آن‌ها بخوریم و سکندری برویم. اگر هم سکندری بخوریم، سکندری خوردنمان عمدی نیست. عیب و ایرادهای لباسمان هم عمدی نیست. چهره‌هامان هم اگر مضحک است، عمدی نیست. تپق‌هایی هم که باعث خنده‌ شما می‌شوند، عمدی نیست. اگر به لکنت می‌افتیم، ناخواسته به لکنت می‌افتیم. ما نمی‌توانیم به زمین افتادن دستمال را جزو نمایش قلمداد کنیم. ما دلقک نیستیم. این‌جا میدان زورآزمایی نیست. شما لذت دوره کردن ما را نخواهید چشید. شما لذت کمیک پشت ما را نخواهید چشید.
این‌جا از امکانات تئاتر استفاده نمی‌شود. این‌جا از انبوه امکانات استفاده نمی‌شود. این‌جا تئاتر از قید و بند رها نمی‌شود. این‌جا تئاتر به قید و بند کشیده می‌شود. این‌جا سرنوشت معنی طنزآمیزی دارد. ما تئاتریکال نیستیم.
موضوع شمایید. کانون توجه شمایید. این‌جا ماجرایی اجرا نمی‌شود. این‌جا شما اجرا می‌شوید. این‌جا شما تجربه‌ زندگی نیستید. این‌جا شما تجربه‌ تئاتر هستید. این‌جا شما آن «آن» را دارید. شما تئاتررو هستید. این‌جا شما به‌خاطر همه‌ خصلت‌هایتان نیست که جالبید. این‌جا شما فقط به‌خاطر همین خصلت تئاتر و بودنتان جالبید. این‌جا شما به‌عنوان یک مشت آدم تئاتررو یک الگو تشکیل داده‌اید. این‌جا شما در معرض دید مایید، ولی تصویری تشکیل نمی‌دهید. این‌جا شما سمبولیک نیستید. این‌جا شما یک آذین هستید. این‌جا شما یک تصور الگویی دارید که بنا به آن این‌جایی که ما ایستاده‌ایم، بالا به حساب می‌آید و آن‌جایی که شما نشسته‌اید، پایین. این‌جا بنا به تصور شما دو جهان وجود دارد. این‌جا شما تصویر الگویی از جهان تئاتر دارید.
این‌جا شما نظاره‌گر نمایشنامه‌ای نیستید که برای تئاتر باشد. این‌جا شما نیازی به الگو ندارید. این‌جا شما خود الگویید. این‌جا شما کشف شده‌اید. شما کشف امشبید. شما ما را مشتعل می‌کنید. کلام ما در شما شعله‌ور می‌شود. از شما به سوی ما جرقه می‌جهد.
این‌جا فضا توهمی از فضا نیست. طرف باز آن‌که رو به شماست، دیوار چهارم اتاق به شمار نمی‌رود. این‌جا نیازی نیست دنیا شکافته شود. این‌جا شما دری نمی‌بینید. این‌جا شما دو در مشهور درام‌های کهن در جلویی، در عقبی را نمی‌بینید. این‌جا مثل درام‌های مدرن بی دری هم در کار نیست. این بی دری نشانه‌ وجود در غایبی هم نیست. این‌جا دنیایی دیگر نیست.

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟