داستان جلد
خودنمایی سایبرپانک در سینمای جهان با «روح در صدف»
مریم عربی
کدها روی صفحات کامپیوتری به نمایش درمیآید، هکرها برای هم شاخ و شانه میکشند و درحالیکه روی کیبوردهایشان ضربه میزنند، با ادبیات خاص خودشان یکدیگر را تهدید میکنند. دنیای واقعی آرام و تدریجی به عالم مجازی تغییر حالت میدهد و دوباره به حالت قبل برمیگردد. همه چیز انگار در آیندهای ناشناخته و مرموز میگذرد که در آن عواطف بشر زیر سلطه تکنولوژی رنگ باخته. این صحنههای آشنا را این روزها در فیلمهای سایبرپانک بهوفور میتوان تماشا کرد؛ زیرژانری از فیلمهای علمی-تخیلی که تکنولوژی را با هنجارشکنیهای فرهنگی و انقلابیگری درهم میآمیزد و فضایی رازآمیز خلق میکند که در آن تکنولوژی همه حواس بشر را دگرگون کرده. حالا جدیدترین فیلم ساختهشده در این ژانر این روزها روی پردههای سینماست؛ «روح در صدف»، یک اکشن زنده که بازسازی یک انیمه کلاسیک ژاپنی است و تمام و کمال این ژانر عجیب و غریب را نمایندگی میکند.
فلسفهبافی پرزرقوبرق
از زمانی که عبارت «سایبرپانک» برای اولین بار در اوایل دهه ۱۹۸۰ توسط نویسنده مشهور بروس بتکه مورد استفاده قرار گرفت، فیلمسازان زیادی به ساختن فیلمهایی در این ژانر علاقه نشان دادند. بسیاری از سینماگران نتوانستند در برابر جذابیت فوقمدرن این ژانر و خودنمایی خیالانگیز آن روی پردههای سینما مقاومت کنند. سایبرپانک با چشماندازهای پساآخرالزمانی، تکنولوژیهای پیشرفته و قلمروهای مجازیاش هم دل فیلمسازها را برده و هم قلب مخاطبهای امروزی را سخت تسخیر کرده؛ فیلمهایی که در ظاهر پرزرقوبرق و متظاهرانه و لبریز از جلوههای ویژه هستند، اما در باطن مسائل عمیق وجودی و مضامین انسانشناسانه و فلسفی را دستمایه داستانپردازیهای خود قرار میدهند.
سایبرپانک بخش عمده محبوبیت خود را مدیون ریدلی اسکات و فیلم کلاسیک ماندگارش «بلید رانر» است که در سال ۱۹۸۲ ساخته شده. حقیقت این است که ساختن فیلمی خوب در این ژانر کار آسانی نیست و بسیاری از فیلمهای ساختهشده در این حوزه بیروح و دلسردکننده از کار درآمدهاند. حتی ویلیام گیبسون، نویسنده سرشناس که از او به نام پدر این ژانر یاد میشود، با همه توانمندیاش در حوزه نویسندگی، برای آوردن افسون و فریب پساآخرالزمانی این ژانر به عالم سینما با گرفتاریهای فراوانی دستوپنجه نرم کرده. اولین اثر شاخص گیبسون در این ژانر در سال ۱۹۹۵ با فیلم Johnny Mnemonic پا به عرصه سینما گذاشته است. این فیلم اقتباسی از یک داستان کوتاه نوشته گیبسون بود که داستان فردی را روایت میکرد که یک تراشه کامپیوتری در مغزش کار گذاشته شده است. این فیلم برای مخاطبان زمان خودش بیش از حد گیجکننده و عجیب و غریب بود و با موفقیت چندانی مواجه نشد.
سینما زیر سایه سنگین تکنولوژی
گیبسون را همه بهعنوان کاشف جادوی فیلمهای سایبرپانکی میشناسند. چند دهه قبل از اینکه Johnny Mnemonic به نمایش دربیاید، گیبسون رمانی را به نام Neuromancer نوشت که از آن بهعنوان معرف ژانر سایبرپانک نام میبرند و جوایز زیادی را هم از آن خود کرده است. این رمان توانست برای اولین بار خوانندگان را به خرابآباد خیالانگیز و آخرالزمانی سایبرپانک ببرد که در آن همه چیز در بدترین شرایط ممکن است؛ فضایی شبیه آنچه در فیلم «پرتقال کوکی» ساخته کوبریک اتفاق میافتد، ولی در شکل پساآخرالزمانی و تکنولوژیمحور. Neuromancer در سال ۱۹۸۴ منتشر شد؛ زمانی که جهان در حال تغییر بود، کامپیوترها بهتدریج سلطه خود را بر زندگی بشر آغاز میکردند و خردهفرهنگ خورههای کامپیوتر و هکرها در حال شکلگیری بود. دولتها یکی بعد از دیگری متوجه میشدند که رفتارهای کودکان و نوجوانان در اتاقهای خوابشان و پشت کامپیوترهای خانگیشان بهشدت تحت تاثیر دنیایی مجازی قرار گرفته؛ دنیایی که بهکلی از کنترل آنها خارج است و هر توطئهای ممکن است در آن جریان داشته باشد. تکنولوژی کمکم داشت جنبههای تهدیدآمیز و سیاسیکارانه خود را به دولتها نشان میداد و در یک کلام، به بهترین سوژه برای فیلمنامهنویسی تبدیل میشد. همینجا بود که ژانر سایبرپانک به یکی از ژانرهای محبوب سینمایی تبدیل شد تا جوامع تکنولوژیزده امروزی را از آینده تیره و تاری که پیش رویشان است، مطلع کند؛ البته طبیعتا با قدری اغراق هنرمندانه.
متروپلیسِ قرن بیستویکمی
سایبرپانک حالا بخش زیادی از تولیدات سینمایی و تلویزیونی را تسخیر کرده؛ از تریلوژی «ماتریکس» و اودیسه پساآخرالزمانی ویم وندرس به نام «تا قبل از پایان دنیا» گرفته تا «روزهای عجیب» کاترین بیگلو و ساختههای اخیر دیوید کراننبرگ. شاخصترین آثار خودنمایی این ژانر در تلویزیون هم در سریالهای پربیننده Mr Robot و Orphan Black مشهود است. حالا هم «روح در صدف» با بازی اسکارلت جوهانسون روی پردههای سینما خودنمایی میکند. منتقدان سینمایی «روح در صدف» را به فیلم «متروپلیس» ساخته فریتس لانگ تشبیه کردهاند؛ فیلمی که سالها قبل از آنکه واژه سایبرپانک به ادبیات سینما وارد شود، ساخته شد. «روح در صدف» همه تمهای «متروپلیس» را به شکل مدرن در خود دارد؛ اقلیت ممتاز و ثروتمند حاکم، اکثریت سرخورده و خشمگین و همآمیزی رعبانگیز زن و ماشین. این فضا همان فضای آشنایی است که در فیلم «بلید رانر» هم تجربه شده؛ فیلمی که در آن هریسون فورد نقش پلیس بازنشستهای را بازی میکند که ماموریت دارد انسانهایی با ژن مصنوعی را شناسایی و نابود کند؛ چراکه وجودشان میتواند برای جامعه زمینی مشکلآفرین باشد.
«روح در صدف» بر مبنای یک انیمه پرطرفدار ژاپنی ساخته شده و انتخاب اسکارلت جوهانسون سفیدپوست بهعنوان قهرمان فیلم، جنجالهای فراوانی را برای سازندگان آن به راه انداخته است. بااینحال روپرت سندرس، کارگردان فیلم، تمامقد از انتخاب جوهانسون به جای یک بازیگر ژاپنی دفاع کرده و گفته او بهترین بازیگر نسل خودش است. تهیهکننده فیلم هم اشاره کرده که قصد تیم سازنده «روح در صدف» ساخت فیلمی بینالمللی بوده که به دغدغهای جهانی اشاره کند و همه مخاطبان دنیا را هدف قرار بدهد؛ درنتیجه لزومی به استفاده از بازیگران ژاپنی احساس نشده است.
از انیمه تا سایبرپانک
«روح در صدف» تنها فیلمی نیست که سایبرپانک را با انیمه و مانگا ادغام کرده، بلکه انیمههای ژاپنی در همه این سالها نقش قابل توجهی در پیشبرد این ژانر سینمایی داشتهاند. یکی از نقاط عطف سایبرپانک در صنعت سینما در سال ۱۹۸۸ و با انیمه «آکیرا» کاری از کاتسوهیرو اوتومو اتفاق افتاد. داستان حیرتانگیز این انیمه، روح انقلابیگری جوانان را در قالب تصاویر متحرک به تصویر میکشید. آکیرا که داستان دارودستههایی از تینایجرهای موتورسوار را در یک فضای مخوف آخرالزمانی در توکیو روایت میکرد، به یک کالت جهانی تبدیل شد و طرفداران زیادی را در سراسر دنیا برای خود دستوپا کرد. آکیرا را نقطه آغازین انیمیشنهای مهیجی میدانند که با هدف جذب مخاطبان بزرگسال ساخته میشود؛ داستانی که در کنار جاذبههای بصری و هیجان بینظیرش، پرسشهایی را درباره مسائل وجودی و فلسفی مطرح میکرد و به عبارتی آنچه خوبان همه دارند، یکجا داشت.
هنجارشکنی تا کجا؟
یکی از عواملی که سایبرپانک را به یکی از ژانرهای جذاب سینمایی تبدیل کرده، نگاه هنجارشکنانه تولیدات این ژانر به مسائل اجتماعی است. البته این اتفاق در پرده سینما اغلب از پشت لنز دوربینهای هالیوودی روایت شده و طبیعتا با واقعیت و ماهیت وجودی سایبرپانک تفاوتهایی آشکار دارد. ایان سافتلی، کارگردان تریلر سینمایی «هکرها»، این ژانر را اینطور توصیف کرده است: «سایبرپانک تلفیقی از فرهنگ تکنولوژیک با جنبشهای زیرزمینی است. این رویکرد منحصربهفرد، آثار سایبرپانکی را هم برای مخاطبان جوان و هم برای فیلمسازان بسیار جذاب میکند.» این کارگردان درباره فیلم مشهورش «هکرها» گفته: «این فیلم درباره تکنولوژی نیست، بلکه درباره فرهنگی محبوب و جوانپسند است که زیر سایه آن ایجاد شده است.» اما پرسشی که در این میان مطرح میشود، این است که این ژانر تا کجا قرار است برای مخاطب جوان جذاب و هیجانانگیز باشد؟ آیا دوره سایبرپانک در سینما رو به افول است، یا این ژانر هنوز حرفهای زیادی برای گفتن دارد؟
خلق میکنیم، پس هستیم
نسخه بازسازیشده «روح در صدف» به کارگردانی روپرت سندرس اولین فیلمی است که بعد از سهگانه «ماتریکس» با بودجهای بسیار بالا و به شکلی فاخر در ژانر سایبرپانک ساخته میشود. گیلائومه روچرون سرپرست جلوههای ویژه «روح در صدف» درباره این فیلم گفته: «با اینکه انیمیشن اورژینال منبع اصلی الهام ما برای طراحی جلوههای بصری فیلم بوده، اما تا حد زیادی هم از هنرهای دیگر و اینستالیشنهای مفهومی برای طراحی معماری این فیلم سینمایی الهام گرفتیم.» به گفته روچرون، سولوگرامها یا همان طرحهای حجمی منحصربهفردی که در فیلم برای ترسیم آدمها و فضاهای شهری استفاده شده، تیم سازنده را ناچار به ابداع سبک جدیدی از فیلمبرداری کرده است و این خاصیت فیلمهای سایبرپانکی است. در هر یک از این فیلمها برای ترسیم فضایی متفاوت و حیرتانگیز از آینده و به نمایش درآوردن دنیاهایی جدید، تیم سازنده ناچار به ابداع تکنولوژیهایی جدید در زمینه جلوههای بصری است. این همان اتفاقی است که در فیلم «ماتریکس» با تکنیک «گلوله-زمان» افتاد و تا مدتها بینندهها را درگیر حظ بصری ناشی از تماشای یک تکنیک ناب تصویری روی پرده سینما کرد.
عطا و لقای محصول خیالانگیز زمانه
در دنیایی که هر روز بیشتر از قبل به تکنولوژی وابسته میشود، در شرایطی که سادهترین امور روزمرهمان را هم به شکل آنلاین انجام میدهیم، در زمانهای که دل کندن از شبکههای اجتماعی به سختترین کار دنیا تبدیل شده، سرخط اخبارمان پر شده از خبر هک شدن ایمیلها و حمله سایبری و توسعه دانش بشر در زمینه واقعیت مجازی و در شرایطی که همه چیز از اقتصاد گرفته تا فرهنگ به سمت دیجیتال شدن پیش میرود، سایبرپانک بیش از هر زمان دیگری ملموس و جذاب به نظر میرسد و اصلا ژانر محبوب و محصول زمانه ماست. سایبرپانک ژانری است که مرزها و چهارچوبهای ذهنی بشر را جابهجا کرده و چشمان مخاطب را به روی فصل مشترک تکنولوژی و انسانیت باز میکند. از کمرنگ شدن مرزهای میان هوش مصنوعی و ارگانیک میگوید و آنچه تشخیص واقعیت و مجاز را از هم مشکل کرده؛ در دل فانتزیهای توهمآور خود به توهم توطئه بشر میدان میدهد و کمکمان میکند ببینیم کنترل امور دنیا واقعا در دست کیست. اینها پرسشهایی است که سایبرپانک همچنان باید به آنها جواب دهد.
شماره ۷۰۲