گفتوگو با بابک کریمی
عباسعلی اسکتی
شاید اولین بار در فیلم «جدایی نادر از سیمین» او را دیدیم، اما اگر به توصیه پدرش، نصرت کریمی، که از بازیگران شناختهشده بود، توجه میکرد، زودتر او را میشناختیم. بابک کریمی اما امروز به عنوان یک بازیگر گزیدهکار شناخته شده است. بازیگری که هر چند مبادی آداب است، اما جوک گفتن را به عنوان یک امر بدیهی در مکالماتش به کار میبرد و معتقد است جوک باید کلیشهها را بشکند و بیادبی باشد!
از فیلم FREE شروع کنیم، بازی کردن در فیلم «فابریتسیو ماریا کورتسه» چگونه پیش آمد؟
یکی از بازیگرهای این فیلم از دوستان من بود که قبلا با هم کار کرده بودیم. برای یک نقش خوب در این فیلم من را پیشنهاد کرده بودند که این پیشنهاد هم درست از آب درآمد.
این فیلم چگونه اتفاقی برای شما بود؟
خوب بود، چون ذات من کمدی است. با اینکه من را بیشتر به عنوان بازیگر فیلمهای درام میشناسند، اما ذات خانواده ما کلا کمدی است، خیلی تجربه خوب و درستی بود.
همبازی شدن با خانم سوفیا لورن در فیلم «زندگی پیش رو» چطور بود؟
خب آن متفاوت بود. یک فیلم درام بود که از یک کتاب مشهور با عنوان «زندگی پیش رو» گرفته شده بود که این کتاب را خانم لیلی گلستان در ایران ترجمه کردهاند. داستان یک پسر مهاجر که به جنوب ایتالیا میآید و در ماجراهایی که برای او اتفاق میافتد، سوفیا لورن مادر معنوی او و من پدر معنوی او میشوم. سوفیا لورن در جایی نمیتواند این اتفاق را مدیریت کند و این بچه را به من میسپارد تا برای او پدری کنم و بالای سرش باشم.
اگر بخواهید با چند هنرپیشه خارجی دیگر همبازی شوید، انتخاب شما چه کسانی هستند؟
خیلیها هستند! نمیخواهم بگویم، چون دوست دارم زندگی من را غافلگیر کند. من بهترین تجربیاتم را با آدمهایی داشتهام که اصلا انتظارشان را نداشتهام و حتی گاهی وقتها اصلا آنها را نمیشناختهام که حتی بخواهم آنها را آرزو کنم. این است که خودم را به کائنات سپردهام و کائنات فعلا خیلی بهتر از توانایی خودم عمل میکنند. مثال بارز همین فیلم با خانم سوفیا لورن که حتی تصور نمیکردم بتوانم یک روز ایشان را از نزدیک ببینم، چه برسد به اینکه همکار شویم.
در جشنواره ونیز امسال دو فیلم داشتید. بازخوردها برای شخص شما چگونه بود؟
خودم نرفتم و نبودم، چون درست خورد به دوران بیماری کرونا. ولی فیلم شهرام مکری مخصوصا از طرف منتقدان خیلی مورد استقبال قرار گرفت. شهرام مکری قبلا هم آنجا بوده و بهاصطلاح یکی از کارگردانهایی است که خیلی به او توجه میشود. دیگری هم همین فیلم «فابریتسیو ماریا کورتسه» بود که البته جزو جشنواره نبود و در چهارچوب معرفی فیلم قرار میگرفت. تمام بازیگران حضور داشتند و متاسفانه نتوانستم شرکت کنم. میدانم که بچهها خیلی یادم کردهاند و این را هم میدانم که هر دو این فیلمها مورد استقبال قرار گرفته اند. Free مدتها قرار است اکران شود، ولی سر این ماجرا که سینماها را میبندند و باز میکنند، باز هم عقب افتاده است.
به خاطر کرونا به جشنواره نرفتید، قرنطینه را چگونه گذراندید؟
قرنطینه را در منزل گذراندم! چون اینقدر بیحال و تبدار بودم و بدندرد داشتم که تنها مسیر من بین تخت و کاناپه سالن بود. هیچ کاری نمیتوانستم انجام بدهم و ۱۰ روز اول آن خیلی پدر من را درآورد! بدندرد داشتم، مثل اینکه کتک خورده باشم، اشتها صفر. نه میتوانستم غذا بخورم و نه میتوانستم بخوابم. مسیر بعد از بیماری که جبران انرژی ازدسترفته بود، بیشتر طول کشید. بیماری دو هفته بود، ولی جبران انرژی تقریبا یک ماه طول کشید.
اگر بخواهید با یک نفر در قرنطینه تنها باشید، آن یک نفر چه کسی است؟
با همسر عزیز خودم که از همه بهتر بود و من را واقعا نجات داد.
چه شد سراغ بازیگری رفتید؟
من سراغ بازیگری نرفتم، بلکه بازیگری سراغ من آمد. پدر و مادر من بازیگر هستند و خیلی طبیعی بود که من در آن محیط بزرگ شوم. در ۱۰ سالگی پدرم من را جلوی دوربین انداخت و چند فیلم تبلیغاتی بازی کردم و بعد از آن هم فیلم «درشکهچی». خودم بیشتر به کارگردانی تمایل داشتم. در ایتالیا فیلمبرداری خواندم و بعدها تدوین را کشف کردم و بیشتر پشت دوربین بودم. ولی دوستان دائم میآمدند که بیا این نقش و آن نقش را بازی کن و خیلی ریز بازیگری سراغ من آمد. من به شکل جدی دنبال آن نرفتم و آنقدر نرفتم که خودش دنبال من آمد.
میراث بازیگری نصرت کریمی چقدر در وجود شماست؟
خب خیلی، من عشق به سینما را از ایشان دارم، عشق بازیگری را از ایشان دارم، و تمام حس زندگی که من به این شغل و مقوله دارم، دیدن کارهای ایشان است. شاهد کارهایشان بودهام و اینکه یک متن که چیزی نداشته، چطور تبدیل به یک صحنه معنادار شده است. اینها را به چشم دیدهام.
جشنواره فیلم کوتاه بیشباهت به سالهای گذشته در حال برگزاری است. فیلم کوتاه کجای دنیای بابک کریمی قرار دارد؟
البته که من فقط چند فیلم کوتاه بیشتر بازی نکردهام؛ «جونده»، «موناکو» و دو فیلم با فرنوش صمدی. من خودم با فیلم کوتاه شروع کردهام، چون کسی که از مدرسه بیرون میآید، باید با فیلم کوتاه شروع کند. فیلم کوتاه آزمایشگاه آینده است، نهفقط برای سینما، بلکه برای تمام آدمهایی که در فیلم کوتاه کار میکنند، مثل کارگردان، بازیگر، طراح لباس و غیره. آزمایشگاهی است که با آزمون و خطا هر کس اندازه خودش را کشف میکند، جنبههای قوی و ضعف خودش را میشناسد و به همین جهت فیلم کوتاه خیلی مهم است. من همچنان به آن اهمیت میدهم و هر زمان که وقت داشته باشم و بتوانم و نقش جالبی پیشنهاد شود، با بچههای جوان کار میکنم.
شما به تئاتر هم علاقهمند هستید. این هنر چقدر در سبد فرهنگی مردم قرار دارد؟
قبل از کرونا سالنها خیلی پر بودند. قشر جوان و تحصیلکرده خیلی تئاتربرو بودند و من در این سالها بهندرت سالن خالی دیدهام. چیزی که برای من جالب بود، اینکه گاهی تشک میفروختند و تماشاچیها لب سن مینشستند و این خیلی جذاب بود. تئاتر به شکلی اتاق فکر اجتماعی است و برای من دیدن سالنهای پر قبل از کرونا خیلی لذتبخش بود.
فکر میکنید شرایط این هنر بعد از کرونا چگونه خواهد بود؟
اولا باید دید ما به این «بعد از کرونا» خواهیم رسید، یا باید تا ابد با این موضوع زندگی کنیم. من خودم به این قضیه خیلی شک دارم. مسلم است که تئاتر خیلی از ویژگیهایش را از دست داده، چون تئاتر باید با حضور تماشاچی و بازیگر در یک فاصله نسبتا نزدیک انجام شود. به این شکل است که به آن تئاتر میگویند. بعد از این چه میشود، بستگی به کرونا دارد، و من نمیتوانم پیشبینی کنم. حدس میزنم قضیه کرونا به این سادگیها حل نخواهد شد.
نقشی بوده در میان فیلمهای ایرانی که دوست داشته باشید شما آن را بازی کنید؟
همان فیلمهایی را که بازی کردهام، خیلی دوست دارم و از هیچ نقشی پشیمان نشدهام. نقشهای زیبای زیادی در سینما دیدهام و میتوانم بگویم این سوال شما یک مقدار خالهزنکی است! برای اینکه از شما میپرسم آن نقش زیبایی که وسوسهانگیز است، چرا زیباست؟ به این دلیل زیباست که آن بازیگر آن را بازی کرده است و این به این معنی نمیشود که اگر من بازی میکردم، به همان قشنگی میشد، پس کاش افتخار آن هم برای من بود. نقشهایی که زیبا میشوند، یک بخش از آن نوشتن نقش است، یک قسمت کارگردانی و بخشی هم انتخاب بازیگر. کافی است شما بازیگر را عوض کنید، تا دیگر آن نقش آن زیبایی را نداشته باشد. نقشهای زیبای زیادی در سینما دیدهام، ولی این به آن معنا نیست که اگر من میرفتم، همانقدر درخشان بازی میکردم.
موافق هستید تلویزیون با ریزش مخاطب مواجه شده است؟
بله، برای اینکه کیفیت آن خیلی بد است. کلا تلویزیون یک طرفه است و فقط حرف خودش را میزند، هیچ نوع توجهی به مخاطب و اجتماع ندارد، داستانها قدیمی و اجراها بد هستند. تلویزیون من همیشه خاموش است و فقط گاهی در آن فیلم میبینیم. تلویزیون در خانه ما بیشتر به عنوان جارختی استفاده میشود.
اگر این رسانه بخواهد مخاطب خودش را برگرداند، باید چه کند؟
اول باید دروغ نگوید، باید بتواند آینه اجتماع و روزمره باشد که ما بتوانیم به آن اعتماد کنیم. متاسفانه به این صداوسیما هیچ اعتمادی نیست، چون همه چیز در آن دستکاری شده است. از خبرها تا داستانها همه دستکاری شده و هیچ نوع اعتباری ندارند. تلویزیون باید با خودش روراست باشد.
اگر دوباره متولد شوید، دوست دارید کجا و با چه شغلی این اتفاق بیفتد؟
انتخاب خاصی ندارم، چون در هر شغلی آدم باید شعور و خلاقیت خودش را به کار ببرد و بین خوب و بد انتخاب کند. اگر با یک شغل و جای دیگری باشم، کیفیت زندگی من عوض نمیشود. من خیلی از شغلها را در جوانی تجربه کردهام و فهمیدهام که لذت را باید خودم در آن شغل پیدا کنم. هیچ شغلی همینطوری لذتبخش نیست. حتی اگر با سینما هم نتوانید ارتباط برقرار کنید و آن را دوست نداشته باشید، لذتبخش نیست.
هنری که خیلی آن را دوست دارید، ولی نمیتوانید انجام دهید، کدام است؟
خیلی دوست داشتم درامر باشم و درام بزنم. من نتوانستم، ولی پسر من توانست و یک استعداد طبیعی در درام دارد.
اگر با خودتان ملاقات کنید، از خودتان خوشتان خواهد آمد؟
هر چه جلوتر میروم، رابطهام با خودم بهتر میشود! در جوانی و تا چند سال پیش خیلی از خودم ناراضی بودم. راهحل آن را پیدا نمیکردم، ولی ریز ریز پختهتر که شدم، راضیتر شدم و الان از خودم راضی هستم.
باشکوهترین لحظه زندگی شما چه لحظهای بوده است؟
یک روز رفتم فرودگاه و سوار یکی از این هواپیماهای سبک شدم. خلبان فرمان را به دست من داد و من در هوا خلبانی کردم. آن لحظه خیلی باشکوه بود و دوست دارم دوباره آن را زندگی کنم.
چهار شخصیت که دوست دارید از نزدیک ببینید؟
یکی که خیلی دلم میخواهد از نزدیک ببینم، آقای کیارستمی است که خیلی دلم برای ایشان تنگ شده است. ما هفت سال با هم همکار بودیم و دوستی خیلی خوبی داشتیم. آدمی بود که من یک ساعت برای او درددل میکردم و با یک جمله من را روشن میکرد. خیلی دلم برای آن تکجملهها تنگ شده است. خیلی دوست دارم نشستی با فرانسیس فورد کوپولا داشته باشم. خیلی نگاهش به دنیا و سینما را دوست دارم. دوست دارم یک بار دیگر با پدرم انار بخورم و دلم برای کودکی پسرم هم خیلی تنگ شده است. الان که بزرگ شده، گاهی جنگ و دعوا داریم، ولی در کودکی خیلی با هم حال میکردیم.
چهار شماره در تلفن همراهتان که وقتی به اسم آنها میرسید، کیف میکنید؟
چهار نفر که وقتی اسمشان را میبینم، حالم خوب میشود؟ یکی شهرام مکری که خیلی حالم خوب میشود اسم او را میبینم. و دو تا از دوستان قدیمی که در ایتالیا هستند.
خودتان فکر میکنید چه ویژگی جالبی دارید که شما را از دیگران متمایز میکند؟
بگذارید از همسرم بپرسم من چه ویژگی جالبی دارم؟ اینکه جوک تعریف میکنم، هر وقت بحثمان میشود، من با یکی از این جوکهای بیمزه آشتی میکنم. جوک باید کلیشهها را بشکند و بیادبی باشد!
اگر بخواهید عشق را در یک جمله تعریف کنید؟
حس ثروتمند بودن بدون اینکه یک قران در جیب شما باشد!
و اگر بخواهید در یک شخص آن را تعریف کنید، چه میگویید؟
شخص با شخص فرق میکند. عشق چیزی است که در خود ما وجود دارد؛ یا عشق میورزید، یا آن را حس میکنید. عشق یک چیز درونی است. اگر من از درون آن را حس نکنم، طرف مقابل من هر کسی باشد، نسبت به او بیتفاوت میشوم، اگر آن جرقه در درون ما نباشد.
۱۰ سال پیش تصور شما از امروز خودتان چه بود؟
۱۰ سال پیش من بعد از ۴۰ سال ایتالیا را ترک کردم، دار و ندارم را بخشیدم و با یک چمدان به ایران آمدم و هیچ تصوری نداشتم که چه کار خواهم کرد و عاقبت من چه میشود. فقط میخواستم یک کویرگردی و تسویهحساب با خودم داشته باشم. تنها یک قرار ملاقات با آقای فرهادی داشتم و از آنجا زندگی من عوض شد. تمام سالهایی که فیلمبرداری، تدوین و تدریس میکردم، پدرم میگفت داری وقتت را تلف میکنی و باید بازیگر شوی! همیشه میگفت تو استعداد بازیگری داری. ولی من خودم هیچوقت این استعداد را آنطور نمیدیدم.
امروز به حرف پدر رسیدهاید؟
بله، حق داشت. من فردای آن شب که در جشنواره برلین جایزه گروهی و خرس نقرهای برای بهترین بازیگری را بردیم، به پدرم زنگ زدم و گفتم دیشب اینگونه شد، که گفت من که همیشه به تو گفته بودم باید بازیگری کنی!
در پایان، یک سوال از خودتان بپرسید و پاسخ دهید.
یک برنامه در ایتالیا پخش میشود که گفتوگوهای این شکلی میکند و در آن برنامه هم در پایان این سوال را میپرسند که یک سوال از خودتان بپرسید و جواب بدهید. سوال من از خودم این است که آیا با زندگی آشتی کردهام؟ و جواب میدهم بله!